eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
در مقام بندگی فوق تصوّر باورش غرق در ذات خداوند است از پا تاسرش طبق دستور خدا آداب دارد محضرش می نشیند مادر عباس پای منبرش نام او زینب شده از سوی حیِّ داورش صف کشیده می رسد این حیدر زهرا نشان تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان وَه بنازم بر امیرِ عشق و این سرلشگرش خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان کرد از جام شهادت واله و مدهوششان مرتضی در قالب زن بود روز آخرش تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید رشته ی هرچه محبت بود، از طفلان برید کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش گفت می دانم کم است اما تو دست رد نزن در کنار گوش تو آهسته گویم این سخن گفته ای توبارها درد اسارات را به من در تن این دو نیفتد جانِ من درد حسن شد سپید از خاطرات کوچه موهای سرش گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر این غریب کربلا و هدیه های خواهرش گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید از ابوفاضل مدد گیریدو سالاری کنید من زَنَم اما شما باید علمداری کنید جانتان قربان یک تاری ز موی اکبرش هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود لشگری را با دو رزمنده عجب رسوا نمود خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود دستی از دل بر دعا ،دستی دگر بر معجرش مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت هر دودست مستجابش را به روی سر گرفت تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش بر سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او چون همای پر شکسته خون چکد از بال و تا که دید آن انکسار چهره و احوال او از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او این اصول عاشقی آموخته از مادرش ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند آیینه ای که آه نسازد مکدرش واحیرتا که این دو جوانان زینبند ؟ یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش … زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قرق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است از بس که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش ✍️: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دیگر چه زینبی چه عزیزی چه خواهری وقتی نمانده است برایش برادری تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری از صبح یک سره به همین فکر میکنم وقت غروب میشود اینجا چه محشری اینجا همه به فکر غنیمت گرفتنند از گوشواره ها بگیر تا کهنه معجری اصلا کجا نوشته که در روز معرکه در قتلگاه باز شود پای مادری اصلا کجا نوشته که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری اصلا کجا نوشته که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری من مانده ام چطور تو را غسل میدهند اصلا چه غسل دادنی اصلا چه پیکری در زیر سم اسب چه میکردی ای حسین از تو نمانده است برایم به جز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه زینب از تو چه پنهان تمام کرد ای کاش رفته بود سرت جای دیگری ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
آفتابی شدی و چشمانت آسمان آسمان درخشیدند علی و فاطمه، حسین و حسن از نگاهت ستاره می‌چیدند آیه‌های بلند تفسیرت واژه‌هایی همیشه محکم داشت خانۀ آسمانی زهرا دختری مثل تو فقط کم داشت گاه کامل شود، گهی غایب اَنتِ بدرٌ فلا الیکِ مَغیب گنبدت عین اشک روشن بود حین وجهُ الزمانِ کانَ تَریب روز اول حسین جلوه نمود عین آیینه‌ها تماشا شد خواستی عشق را نشان بدهی چشم تو رو به کربلا وا شد با عنایات مادرانۀ تو زائر جادۀ دمشق شدیم در حرم جمع شاعران جمع است ما در این صحن اهل عشق شدیم غیرتت کاخ ظلم را لرزاند خطبه‌هایت شبیه زهرا بود کلمات تو ذوالفقار علی اقتدار تو تیغ مولا بود تو پرستار عالمی زینب! مردم این روزها پر از دردند تو نبودی، مدافعان حرم وقت غربت چه‌کار می‌کردند؟ باید از راه زینبیّون گفت با زبان شکور و قلب صبور باید از صبح زینبیّه سرود ایستاده به سمت روز ظهور ✍: جمعی از شاعران 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
می طراود ز ساحل كوثر چشمه چشمه حقيقت زمزم مانده در كار خلقتش مبهوت چشم حق بين هاجر و مريم در تمامی عالم و آدم نسل آدم نديده مانندش چه كسی مثل اوست بي همتا هست حوا كجا همانندش همه دل بست روی پيغمبر مصطفی بسته دل به ديدارش به جلال و شكوه او سوگند هست مثل خديجه رخسارش آنقدر با كرامتش دانند كه رسولش عقيله می نامد همه پنج تن كه پر بكشند يك تنه در مسير می ماند رتبه بندگی او والاست لحظه اي جز خدا نمی جويد در جواب امام خود حتی چون كه يك گفت دو نمی گويد كيست اين آسمان عزّ و شرف كيست اين بانوی وفا يارب اين چه اعجوبه ايست كز عظمت نام او را گذاشتی زينب اين همان زينت علی زينب اين همان خواهر حسين من است اُمَتُّ اللهُ و آيتُ الكبریٰ فخر كونين و عالمين من است همه دين وجود اين بانوست اوست آئينه دار زهرايم يد و بيضای او يداللهی است اوست پيغمبر خطرهايم به نبی گر رسالتم دادم به علی گر ولايتم دادم هر نبی و وصی گواه من است كه به زينب هدايتم دادم او امام هدايتی خاصّ است از ازل تا ابد به هر منظر همه دلهاست در تصرف او كربلا كوفه شام تا محشر بر سرش هفت آسمان سايه زير پايش زمين كند تعظيم ابر و باد بهار سرمستش مهر و ماه و فلك پُر از تكريم او به اندازه همه عالم قد علم مي كند برابر ظلم هركه خيزد برابر علمش هركه باشد بُوَد برادر ظلم همتش كوخ را كند آباد دولتش كاخ را كند ويران مكتب او سه ساله ای دارد كه شود پير و مرشد پيران هركجا نام كربلا باشد نام او می درخشد از محمل می شود با سر برادر خود همسفر در خطر چهل منزل گاه جای علی ولی گردد گاه گردد سپر برای يتيم گه علي وار خطبه می خواند گه شود زير تازيانه مقيم به تهجّد كه مي رود دل شب نافله افتخار او دارد چشم گريان شيعه مرهم بر ديده اشكبار او دارد تا خدا را قسم دهد به حسين همه كائنات مي گريند چون قسم دهد به نام حسن جملة ممكنات می گريند تا بگويد : به پهلوی مادر لرزه ای بر مدينه می افتد آه از آندم كه در دل محراب ياد آن زخم سينه مي افتد به گمانم هنوز در چشمش كوچه ای مانده تيره و تاريك ذات حق را قسم به او بايد تا زمان فرج شود نزديك خون سرخ حسين مي گويد: زينبا روز راز می آيد انتقام امام در راه است تك سوار حجاز می آيد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
از نای من به ناله چو افتاد نای نی عالم شنید از پس آن های‌های نی تو بر فراز نیزه و من در قفای نی آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی هجران توست آتش و نیزار زینب است قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو ای نازنین بناز خریدار زینب است ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه‌قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... «اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای مُضطری که پیش تو شد سربریده، عشق... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
السلام ای ملیکه ی دنیا السلام ای شفیعه ی عقبی السلام ای زلال تر از اشک السلام ای مطهر والا نوه ی دختری پیغمبر نور چشمان سید بطحا مثل آیینه ی تمام نما روی تو شد خدیجه در زهرا خوش به حال علی که گردیده... ...نام پاک تو زینت بابا صد هزاران فرشته می خواهد تا کشد ناز دختر مولا بال جبریل بالش سر تو سایه بان تو قامت طوبی دور گهواره ات چه می بینم لشگری صف کشیده از حورا همه در نوبت اند تا گیرند بوسه از خاک زیر پای شما قدری آهسته وحی نازل شد بر وجود مقدس طاها کلیات کلام حق گردد بی کم و بیش این چنین معنا واجب الاحترام شد زینب دختر ارشد کنیز خدا هرکه گِرید برای این دختر اجر آن می شود معادل با... ...گریه بر غربت امام حسن گریه بر داغ سیدالشهدا مادر عشق دختر حیدر لب کنم باز بهر مدح و ثنا در طریق تو مست باید شد از طهوران باده ی اِلآ هر دلی شد دخیل کوی تو در قیامت نمی شود رسوا ما گدایان بین راه توایم علیا حضرتا تصدقنا کرم ِتوست ورنه کاسه ما به خدا نیست مستحق عطا من چه گویم که آیه ی قرآن ز کراماتتان بود گویا قرص نان تو می کند نازل هل اتی بر سرای آل کسا چه سحرها نماز شب خواندم تا که شاید تو را کنم پیدا همه شب های تو مسیحه ی عشق می دهد بوی لیلةُالمحیا در قنوت تهجدت دیدم رتبه های «مقام محمودا » در رکوع تو جلوه های خضوع سجده ات مست ربی الاعلی در نماز شبت چه ها می دید که حسین گفت التماس دعا نفحات مقدست بانو زنده سازد دو صد مسیحا را شصت و نه بار ذکر یا زینب رمز توحید را کند افشا هرکه آواره ی حسینت شد در حریم تو می کند ماوا خاطرت را ز بس خدا می خواست با حسین آفرید قلب تو را السلام ای شریکه الارباب فانیا للحسین سر تا پا تا که مهر تو در دلم باشد سایه ی عشق؛ بر سرم بادا دستگردان شدی میان حرم تا رسیدی به دامن لیلا کُشتی ارباب عشق بازان را ناز دار خدا دودیده گشا بین هر تار معجرت بینم آیه ی کاملی ز حجب و حیا چادرت محترم تر از کعبه صورتت در حجاب بی همتا در چهل سال گفته همسایه که ندیده است سایه ات حتی کسب فیض از تو کرده ام ِبنین تا که گردیده مادر سقا آمدی تا که پُر کنی جای مادرت را میان بیت ولا آمدی و چه زود می پیچد بین خانه صدای «وا اُمّا» کاش این جا تمام می شد کار تازه آغاز می شود غمها دومین داغ داغ محراب است فرق منشق و ناله ی ابتا سومین غربتت به یک تشت است لب خونین و ذکر واحسنا مادر درد السلام علیک صاحب هر مصیبت عظما جبرییل دلم خبر داده می شوی از حبیب خود تو جدا چه می آید سرت خدا داند الامان الامان ز عاشورا بین گودال بنگری زینب یک گلویی که گشته منحورا ناله هایی ضعیف می آید گوییا در میان هلهله ها هاله ی نور گوشه ی مقتل ناله های غریب واغوثا مادرت بود و دور تا دورش آسیه، مریم، هاجر و حوا ناله می زد حسین را کشتند با لب تشنه بر لب دریا یک سوالی برای من مانده بی جواب ای عقیله ی دنیا تو چه دیدی کسی نمی داند که زدی ناله آه «یا جدا» از چه بر جد خود نشان دادی تن بی سر دو بار با هذا این حسینت مرمل بدما گشته جسمش مقطع الاعضا مو کنان سوی خیمه گاه مرو بهر بوسیدن گلو بازآ سر خود را بلند کن بنگر روی نیزه سری رود بالا کاش دشمن دگر حیا می کرد ختم می شد مصیبتت اینجا بوی جسم حسین می آید ازچهل نعل تازه در صحرا بعد از آن شد رسالتت آغاز ای علمدار صبر روح وفا تویی آن اولین ولی فقیه در زمان امام کرب و بلا این قصیده دگر کنم کوتاه با تمام قصور ای والا دامنت را به گریه می گیرم تا نمایی برات ما امضا نذر کردم اگر رسیدم من زنده در آن حریم و صحن و سرا هر قدم نام تو فقط ببرم تا کنم در حرم به پا غوغا در شب عید خواهشی دارم می پذیری ز نوکرت آیا؟ آبرودار بر گل نرگس بنما تو سفارش ما را از حبیبم بخواه برگردد از سفر آن امام خوبی ها با تمام وجود می گویم اعتقادم میان لوح قضا کافر عشقم و خراب خراب عاشق زینبم به اذن شما ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود در بهاری که نسیمش نفس جبریل است گل ناز دگری رو به شکوفایی بود خانه‌ای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود تا بیایند به تبریک محمد؛ جبریل، با ملائک همه در حال صف‌آرایی بود به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود دختری داشت سراپای همانند علی زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود... به علمداری صحرای بلا کرد قیام رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود... ✍: مرحوم 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم با نگاه لطف زهرا مبتلای زینبیم برکت یک عمر گریه بر برادرهای او لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم کربلا از ابتدا تا انتها میدان اوست از محرم تا صفر غرق عزای زینبیم در نماز وتر دست گریه کن ها را گرفت ما حسینی گشته از فیض دعای زینبیم رازق چشم تر عشاق تنها زینب است اشک اگر داریم مرهون عطای زینبیم از نجف تا کربلا هر سال جمع زائران میهمان سفرۀ صحن و سرای زینبیم روز محشر لحظۀ یوم یفر من اخیه با نشان سینه زن تحت لوای زینبیم هر مدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت تا نفس در سینه ها باقیست پای زینبیم کثرت ایرانیان لشگرش معلوم کرد بیش از هر قوم دیگر ما فدای زینبیم او اسارت رفت تا دین خدا احیا شود ما مسلمانان رنج و غصه های زینبیم تازیانه خورد اما چادرش را پس گرفت تا ابد حیران این حجب و حیای زینبیم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592