eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست "آه"گفتی..،شد نوایِ ناله یِ ماتم درست گونه ی تو لمس کرد اشک نمازِ صبح را شد از آن پس رویِ هر برگِ‌گُلی شبنم درست قطره ای از اشک تو وقت مناجاتت چکید بر زمین افتاد..،شد سرچشمه ی زمزم درست ای که در شرح تو آمد سوره ی "کوثر" پدید شد از اَعطینایِ شأن‌ات آیه ای محکم درست در حدیث قدسی "لولاک" پی بُردیم ما تو همانی که به اذنش می شود آدم درست نقش تو افتاد بر روی رکابِ احمدی با نگینی فاطمی شد حلقه ی خاتم درست ذات تو ذاتاً "ولیُّ‌الله"سازی می کند... مصطفی جای خودش..،شد مرتضیات هم درست تو پناهِ عالمی..،دیدیم در روز کساء با تو شد ضعفِ تنِ پیغمبر اکرم درست حضرت حق حیدرش را یکّه و تنها که دید بر تو رو زد..،شد برای مرتضی همدم درست دامنت را می تکانی در میان خانه ات از غبارش می شود آسیّه و مریم درست چادرت را پهن کردی بر سرِ اهلِ بُکاء در حسینیّه شد از هر تارِ آن پرچم درست یک گره آورده بودم تا حسین‌ات وا کند تا قسم دادم به تو..،شد آن گره دَر ‌دَم درست ای که باران نیز در مَسحِ "رُخ"اَت محرم نبود... پس چگونه خورد بر آن،دستِ نامحرم..،درست! شکل زخمی را که میخِ در به پهلویت کِشید می کند تا روزِ غُسل‌ات پُرسشی مبهم درست ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
فقیر بانویی‌ام که غنیِّ بذّات است همان زنى که کرم از کرامتش مات است فقط نه ما که براى پیمبران، محشر مدال فاطمیون مایه مباهات است ببین ولایت او را به سیزده معصوم بگو که حضرت زهرا بزرگ سادات است علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فاطمه او لایق مواسات است سه جمله خطبۀ او افتخار آل الله سه آیه کوثر او آبروى آیات است عیار خطبۀ زهرا فراتر از انجیل دو خط فضیلت زهرا وراى تورات است دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز که واجبات گهى گیر مستحبات است نصیب دوست او بهترین تحیات و نصیب دشمن او بدترین مجازات است چه بانویى، حسنین‌اش گرسنه خوابیدند ولى براى فقیران به فکر خیرات است نوشته‌اند که بعد از وفات صد موقف نگاه مادرى‌اش دستگیر اموات است نوشته‌اند ائمه فقط دو قطره‌ى اشک براى مادر ما افضل‌العبادات است شنیده‌ایم مدینه به او سرى نزدند امان ز حال مریضی که بى‌ملاقات است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شرح خیرالعمل ولایت توست زندگی وام‌دار خلقت توست ای معمای آفرینش که... قبل هر نور، نور رحمت توست ای قدیمی‌ترین بهار خدا هر چه دارد زمین به برکت توست بیشتر از هزار اقیانوس شرح یک قطره از سخاوت توست جمله‌ها کوچک‌اند وقتی‌که صحبت از عزت و کرامت توست به نمازت نماز زینت یافت بسکه محض خدا عبادت توست چه نیازی به سیم و زر داری عشق حیدر شکوه ثروت توست چه مقامی برای جبرائیل بهتر از اینکه پای صحبت توست از کمالت شرف کمال گرفت شرفی که غبار عفت توست بی نظیر خدا چه اعجازی در قنوت پر از لطافت توست گوشه چشمت چه می‌کند بی‌بی فضه یک گوشه از صناعت توست تو مگر روز حشر دیده شوی چون قیامت فقط قیامت توست افتخار بزرگ اهل البیت به تو و آیه‌های عصمت توست ما به نامت همیشه حساسیم این هم از لطف بی‌نهایت توست ** بهترین احتجاج بر حق ما صحبت از نحوه‌ی شهادت توست قبر پنهانی تو چون خورشید سند محکم برائت توست ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که آی جبرائیل،  جبرائیل عبادت را ببین گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین راه داده قاتلش را به گل روی علی بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
باز هم فصلِ اشک، فصلِ عزاست صاحبِ روضه حضرت زهراست وسطِ روضه، روضه‌خوان می‌گفت: فاطمیه، شروعِ عاشوراست فاطمه انتهای احساس است معدنِ نور و کوهِ الماس است بانوی داغ‌دیده‌ی یثرب معنیِ غربتِ گلِ یاس است آه، از ختمِ روزِ فرّخِ او اشک‌های نشسته بر رخِ او سیلیِ جای‌مانده بر رخسار از سلام بدونِ پاسخِ او سایه‌ی بر روی سرِ ما بود حضرتِ عشق، باورِ ما بود ایستادن، به پای امرِ ولی، این فقط جرمِ مادرِ‌ ما بود با شما قصدِ گفت‌وگو دارد بغضِ غم‌بار در گلو دارد جلوی چشمِ بی‌تفاوتِ شهر نزنیدش که آبرو دارد گریه‌ای بی‌جواب باقی ماند سوخت خانه، خراب باقی ماند در هجومِ بلا، به پشتِ در از گلِ من، گلاب باقی ماند با مصیبت گرفته خو، زهرا سخت، رنجیده از عدو، زهرا بدترین جای ماجرا، این است: از علی هم گرفته رو، زهرا آی مردم! مقام دارد او شأنِ هم‌چون امام، دارد او پیشِ چشمِ حسن، دگر نزنید به خدا احترام دارد او بر شما قومِ پست، بادا ننگ لعن و نفرین به مردمِ صدرنگ خونِ غیرت چرا نمی‌جوشد؟ آینه آمده مقابلِ سنگ ظاهرا گرچه چادرش خاکی‌ست اهلِ این خاک نیست، افلاکی‌ست دست بر دامنش فقط بِشَوید مظهرِ‌مهربانی و پاکی‌ست آه، هنگامِ مرگِ مهتاب است دمِ آخر، چقدر بی‌تاب است از برای قتیلِ لب‌تشنه در تمنای جرعه‌ای آب است ✍ : 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم همه ي زندگیِ شیر خدا ریخت بهم داغی و تيزیِ مسمار اذيّت ميكرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت بهم ثلث سادات ميان در و ديوار افتاد نسل سادات به يك ضربه ی پا ریخت بهم گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن وسط شعله ببين زمزمه ها ريخت بهم رويِ او ريخت بهم پهلویِ او ريخت بهم دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ريخت بهم شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در رویِ آشفته ی اُمّ النُجَبا ريخت بهم پشتِ در سينه یِ سنگين شده هم ارثی شد گيسوانِ پسرش كرب و بلا ريخت بهم مادرش آمده گودال نچرخان بدنش استخوان هاي گلويش ز قفا ريخت بهم با ترک های لبش با نوک پا بازی كرد همه ی صورت او با كف پا ريخت بهم... ✍ : 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دردهای ما کجاو دردهای فاطمه پرسش ما پاسخش، سوز صدای فاطمه استخوانهای شکسته میدهد پاسخ بما ضربه های بی هوا بر دست و پای فاطمه وای از بی رحمیِ آن فرد نامرد لعین آه از سقط جنینِ بی هوای فاطمه گریه هم جایی ندارد باید از این غصه مُرد چاره ای هیهات، جز فضه بیای فاطمه مرتضی میدید اما بر نمی آمد از او چاره ای جز دیدن آه و نوای فاطمه پشت در تا کوچه تا مسجد به ذکر یاعلی بود در چشمان زینب کربلای فاطمه سیلی و روی کبود و چادر خاکی او شد بدون شرح، شرح ماجرای فاطمه این مهم بود، از تمام درد و رنج این قیام خوب یاری شد به غربت مقتدای فاطمه روز تنهایی که حتی یک نفر یارش نبود با چهل نامرد، جنگیده ولای فاطمه قدرت بازوی حیدر فاطمه بود و شکست تا غلاف تیغِ قنفذ شد، بلای فاطمه یاری رهبر به هر قیمت، می اَرزد، بی گمان درس عبرت میدهد مارا وفای فاطمه گریه هایش نهضتی دیگر شد و شد ماندگار تا قیامت نهضت صوتِ رسای فاطمه شیعه‌ی زهرا چو زهرا کشته ی راه علیست بر علی سهل است، میمیریم برای فاطمه ما قلیلیم و کثیر از خیر کوثر گشته ایم این هم ای دنیاست، از لطف و عطای فاطمه ره ز شیخ نیجریه هست تا شیخ قطیف تا یمن تا قدس پر شد از ثنای فاطمه نازم آن سربند یازهرا که عالم گیر شد فتح مکه میکند، نام و ندای فاطمه ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من! برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمی‌روی حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول! تلخ‌ است با غمت همه لیل و نهار من خیری پس از تو نیست در این زندگی و، من، گِریَم از این‌که طول کشد روزگار من مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن اما غمت ربوده ز کف اختیار من این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تمام اهل عالم دم گرفتند به حال خانه ی ما غم گرفتند که روزی روزگاری خانه ی ما صفایی داشت آن را هم گرفتند کنون افتاده ناله در دل باد و حتی آسمان هم ناله سر داد نمی دانی چه شد در آن سیاهی خودم دیدم که بین کوچه افتاد ز چشمش سیلی کین سو گرفته که حتی از علی هم رو گرفته خودم دیدم که مادر زیر چادر دو دستی دست بر پهلو گرفته به قلب مادرم زخم فدک خورد دل ریش پدر جانم نمک خورد خرابم شد به سر انگار دنیا که پیش چشم من مادر کتک خورد کمی با درد و شبنم راه می رفت و با دنیایی از غم راه می رفت اگر چه دست بر دیوار می زد ولی با قامتی خم راه می رفت شدم این روزها غمخوار زهرا و مدیون سوال چشم بابا همین الان حدود چند روز است که می ترسم ببوسم صورتش را و دارد می رود از خانه کم کم و چشمان پدر با اشک نم نم و در زانوی او دیگر رمق نیست به روی شانه اش دنیای ماتم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد دیشب علی توان خودش را به خاک کرد خانه خراب خانه تکانی نمی‌کند کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمی‌کند قبرت مرا دوباره زمین‌گیر کرده است داغت مرا  همین دوشبه پیر کرده است نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند با ذوالفقار همدم دردم علی رسید با دستمال زرد نبردم علی رسید گفتند او دوباره که برگشت دررَوید شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده حیدر شده‌است حیدرِ خیبر چه فایده رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من دستم چگونه  چشم تورا بست وایِ من دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن دیدی که خانواده‌ی من را نظر زدند این زندگیِ ساده‌ی من را نظر زدند توآمدی به خانه من حیف شد خراب گرمیِ آشیانه‌ی من حیف شد خراب یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد شرمنده‌ام که گوشه‌ی چشمت سیاه شد بینِ یتیمهات علی گیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت چادر نماز و معجر آتش گرفته‌ای دیوارِ خونی و در آتش گرفته‌ای گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت من آمدم سپرده‌ام  او را به زینبت راحت بخواب آب کنار حسین هست زینب نرفته خواب کنار حسین هست پیش حسین دخترت از حال می‌رود با نیزه دار تا ته گودال می‌رود صبح آمده‌است و علی دیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت پدر کنار مزار تو آب شد مادر ✍: استاد 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ابریست کوچه کوچه، دل من ، خدا کند نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه های از رمق افتاده آمدم می خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ... تا اینکه لای لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها می برد با حسین شما آشنا کند در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند مادر ! دوباره زخم شما را سروده ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر ، خشم و کینه ، در آن کوچه – مانده بود دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی کنم که رمق داشت دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن ، اجازه بده اشک دیده ات این خاک معصیت زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز ، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است ؟ کوچه چیست ؟ افسانه باشد این همه ؛ گفتم خدا کند با بغض ، مردی آمد از این کوچه ها گذشت می رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد پایان شعر بود که توفان شروع شد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592