eitaa logo
اشعارآیینی
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند مثل حیدر در میان کوچه هایش می کشند نامسلمان ها به فکر سنّ وسالش نیستند پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند بی مروّت ها سوار مرکب و دنبال خویش پیرمردی را پیاده ، بی عصایش می کشند با طناب و دست بسته،سیلی و آتش به در لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور درمیان کوچه زیر دست وپایش می کشند روضه ها را در خیالش هی مجسم می کنند از مدینه ناگهان تا کربلایش می کشند زینت دوش نبی افتاده بی سر بر زمین وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند شاه غیرت روی خاک افتاده و بی غیرتان نقشه ی حمله به سوی خیمه هایش می کشند چون نمی برّید خنجر حنجرش را از جلو ناکسان این بار خنجر از قفایش می کشند کاروان عصمت و توحید را -نامحرمان- کربلا تا کوفه وشام بلایش می کشند اشک دختر بچه ای یک شهر را بر هم زده با سر باباش جان را از صدایش می کشند در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها... ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت! سر زده از در و دیوار به باغت می ریخت خانه ات بی خبر از اشک زلالت می سوخت چه بگویم!دلِ همسایه به حالت می سوخت پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد سرشناس همه ی شهر، عبایت افتاد! ارثی از مرثیه اش بُردی و گفتی: مادر وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد حُرمت مویِ سپید تو شکسته ست، قبول تو یداللهی و دستان تو بسته ست، قبول باز هم شکر! به عمامه ی تو دست نخورد حرف غارت نشد و جامه ی تو دست نخورد زخمی نیزه ی هر بی سر و پایی نشدی بی کفن مانده ی گودال بلایی نشدی باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند اهل بیت حَرمت پرده نشین باقی ماند با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند دخترانت ملأعام معذب نشدند ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته آتشی که از در و دیوار بالا رفته است بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تا که از آه سخن روی لبان می آید باز هم حرف مدینه به میان می آید تا که حرف از گل یاسی به زبان می آید مهربان بانوی جنت نگران می آید اشک از چشمه ی کوثر به زمین می ریزد خاک از حرمت دلدار ز جا بر خیزد قرن ها هست که ما داغ شقایق داریم این چه امری است که از جانب خالق داریم لطف یار است اگر یک دل عاشق داریم همه از مرحمت حضرت صادق داریم دین ما گر چه همان هدیه ی پبغمبری است مُهرِ بر روی جبین و دل ما جعفری است دلبری کز سخنش قفل دل ما وا شد صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد عشق ایجاد شد و غنچه و گل زیبا شد دل بر او دادن ما روز ازل امضا شد شکر خالق که شدیم از قِبَلِ او لایق بشنویم از همه سو جمله ی قال الصادق به خدا بی رخ او چشمه ی خورشید نبود مهر و مهتاب نه و زهره و ناهید نبود عارفان را به وصال این همه امید نبود دین احمد پس از او زنده و جاوید نبود آیه های سخنش جلوه ی قرآن دارد ز حدیث لب او دیده چو باران دارد عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد زهرِ منصور دوانیقی ملعون آمد تا که افتاد زمین اشک چو جیحون آمد مادر او ز جنان با دل محزون آمد جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد گویی از غربت او عشق مکرر افتاد او نیاورد دمی جز به خدا روی نیاز وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز لحظه ی آخر خود کرد سفارش به نماز بود از داغ حسین یکسره در سوز و گداز روضه بر جد غریبش همه دم می خوانده اشک خون بهر غریبی حسین افشانده گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده می توان گفت که از عشق خدا جان داده یا که از داغ شه کرببلا جان داده وز غم مادر و آن کوی بلا جان داده هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او شعله ای گشته و آتش زده جان و دل او به گمانم دم آخر که در آن بستر بود ضجه و ناله کنان در بر او مادر بود بس که در غربت و بی همره و بی یاور بود یاد اندوه شه بی کفن و بی سر بود او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت دم آخر به دلش داغ غم زینب داشت ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
با کینۂ کهنه؛ بی ادب برگشته با آتش و خشم بی سبب برگشته پشت درِ خانۂ امام ِ صادق(ع) تاریخ دوباره به عقب برگشته! ای بانی الغدیر و المیزان ها شاگرد تو ذاکران و مقتل خوان ها در محضر چشمان تو علّامه شدند امثال هشام و جابر حیّان ها! ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است خون جگر به دیده ی آل پیمبر است شهر مدینه گشت عزا خانۀ وجود رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است گریند بر امام ششم هفت آسمان در نُه فلک قیامت عظمای دیگر است جسمی که آب شد ز جفا زیر خاک رفت در قلب آب و خاک از این داغ آذر است خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او قبرش کنار تربت زهرای اطهر است آتش زدند خانه او را حرامیان این اجر خوبی پدر و ارث مادر است جز تلّ خاک نیست نشانی از آن مزار الحق که ننگ آل سعود ستمگر است قامت خمیده تن شده مانند شمع آب این شاهد جنایت منصور کافر است بر او بریز اشک که این گریه نزد حق با گریه بر حسین ثوابش برابر است با آنکه بسته است به رویش در بقیع «میثم» هماره چشم امیدش بر این در است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع گرم زیارت حرم با صفای تو از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو آیا در بقیع شبی باز می‌شود تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟ بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرش خدا جای پای تو ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جان عالمی همه بادا فدای تو تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای كوی تو، كعبۀ خلايق‏ طالع ز رخ تو، صبح صادق ای پایۀ منبرت فراتر از کرسی هفت چرخ اخضر تا نام ز ماه و مهر بوده‌ست خاک در تو، سپهر بوده‌‌‌ست گفته‏‌ست خرد، بس آفرينت صد‌ها چو «هشام»، خوشه‌چينت گردش، ز فلک، اشاره از تو استاد خرد، «زراره» از تو چون «مؤمن طاق» از تو آموخت‏ لب بر لب هر چه مدعی دوخت انديشه هر آنچه بود مُجمَل‏ بشنيد مفصل از «مُفَضّل»... كی مكتب تو، نظير دارد؟ صدها چو «ابوبصير» دارد تا مشعل علم، «جابر» افروخت‏ بس نكته، خرد كه از وی آموخت‏ شد شهره به دهر، مذهب تو «حمران» و «ابان» و مكتب تو... فانی نه، كه جاودانه‌‏ای تو دريايی و بی‌كرانه‌‏ای تو... ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
در مسجدالنبی چه مؤدب نشسته‌اند از خلسۀ صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیش منبرند محو نگاه شارح مذهب نشسته‌اند با ورد صبحگاه امام‌اند هم‌نفس گاهی شهید جذبۀ یارب نشسته‌اند مثل ابوبصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته‌اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهب‌اند خود معترف به جهل مرکب نشسته‌اند پیران فقه و فلسفه احساس می‌کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته‌اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجم‌اند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته‌اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته‌اند پهناور است گسترۀ خطبه‌های او آنجا چه بی‌شمار مخاطب نشسته‌اند.. بر منبر است او که شکوهش زبانزد است شمس‌الضحی‌ست صادق آل محمد است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
باز ما را چشمه‌ای از اشک جاری داده‌اند روز و شب خاصیت ابر بهاری داده‌اند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری داده‌اند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شب‌نشینان فلک را بی‌قراری داده‌اند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری داده‌اند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری داده‌اند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری داده‌اند پیروان مذهب این آفتاب عشق را معرفت آموختند و رستگاری داده‌اند.. شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری داده‌اند دل بدین گلشن چه می‌بندی پس از تاراج گل؟ این چمن را آب از بی‌اعتباری داده‌اند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمت‌گزاری داده‌اند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گذرگاه نسیم آیینه‌داری داده‌اند گر چراغ لاله‌ای روی مزار او نسوخت لاله‌ها پایان به این چشم‌انتظاری داده‌اند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقیع هر که را پروانۀ شب‌زنده‌داری داده‌اند تا محبان را فراخواند به پابوس امام اشک‌های ما به دل، امیدواری داده‌اند ✍ استاد 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای چشم علم خاک قدوم زُراره‌ات جان وجود در گرو یک اشاره‌ات سبّوحیان فریفتۀ ذکر دائمت قدّوسیان مدیحه‌سرای هماره‌ات هر کشف تازه جلوه‌ای از نور دانشت هر لحظه از گذشت زمان یک هزاره‌ات... شیخ الائِمّه صادق آل محمّدی قرآنی و بُوَد سُوَر بی‌شماره‌ات تو آن سپهر معرفتی، آن که تا ابد انوار علم می‌دمد از هر ستاره‌ات تنها نه در کهولت سن یا که در شباب نور کمال موج زد از گاهواره‌ات باب حوائج همه باب‌البقیع توست دل‌های عارفان همه دارالزیّاره‌ات... بودی تو چاره‌ساز همه عالم و نبود جز صبر در برابر منصور چاره‌ات... ✍ استاد 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592