🌹
تا پاسخ فوری تری از مرگ بگیرم
بگذار خودم را بکشم بعد بمیرم
خنجر به تُهیگاهِ طوایف نکشیده
کو آب که بردارم و آتش که بگیرم
ای در همهی راه به من راه نداده
آغوش گشودم که تو را هم بپذیرم
آزادی و چرخانی و رقصانی و خوش باش
من هم که به صد مویه به یک مویِ تو گیرم
ای تاب و درخش رخ رخشان تو مهرم
ای اوج و فرود نوک مژگان تو تیرم
بر صفحهی خط خورده قرار است درآیم
بر کاغذ آتش زده هم بلکه بگیرم
پیوسته به تاریخ قطورِ تو ضعیفم
افتاده به جغرافی تار تو اسیرم
ناخوانده به خلوت نکشاندم که بگویم
آن تکه گلیم تو و این پاره حصیرم
آن گوشه که در خوابی با چشم و چراغم
این گوشه که بیداری در ذهن و ضمیرم
انهارِ روان از بغل چشم تو دریا
چون صخرهی غلتیده کشیدند به زیرم
این پوست خشکیده که بیرون زده از من
باید چه کند با بدن خرد و خمیرم
میگویم و بنویس و بگو تا بنویسم
تا من خودم این خواجه ابوالفضل دبیرم
پروانهی خودسوزی امضا شدهی شمع
با آن قلم تیره بر این تکه حریرم
میسوزم و ای عشق بگو از که بنالم
جز طفل قسم خورده به پیغمبر پیرم
قرنی شد و از پیک نسیمات خبری نیست
دلواپس آن سلسله جنبان کبیرم
صد دست مرا خواندی و برخاست کمینم
بگذار بیفتد اگر افتاد مسیرم
#امیر_حسین_هدایتی
#تا_پاسخ
@ashareamirhosienhedayati