🌹
شاید سیاهی با سیاهی بودنش دام است
اما پناه ما مچاندازان ناکام است
من فکر میکردم سیاهی گور من باشد
اما قدمگاه نخست پای اعدام است
من فکر آری فکر آری فکر میکردم
اما فقط خالی، فقط خنثی، فقط خام است
جادوگران و جنّیان و جانیان را باش
از جمعِ قوم خویش میترسم که اقوام است
ارواح لاغر مردنی با نالهای برپا
این صور احضار است، این شیپور اعزام است
با دستهاتان صورت خود را بپوشانید
تنها خطر دیدار اجساد خوشاندام است
بر سینهکشها جا بیندازم برای جمع
از مرز خود بیرون دویدن بیسرانجام است
یا در سراشیبی به این تندی عقب ماندن
سر دادنِ محکوم، بی فریادِ حکّام است
هر شب سُویدای سیاهی را که میکاوَم
بالاتر از رنگ است و مثل لکّه بدنام است
این گوشه و آن گوشه بنشان و رهایم کن
من صیدم و رامم اگر صیادم آرام است
این زخمها خون مُردگیها این کبودیها
پرهای پاپَرهای کفترخانهی شام است
سر تا به پا خود را در آغوش تو میگیرم
آغوش اگر باز است احساسات هم رام است
لوحی قدیمی بود و از گِل بود و خامی کرد
با خط میخی نیز دشنامِ تو دشنام است
#امیر_حسین_هدایتی
#شاید_سیاهی
@ashareamirhosienhedayati