🌹
چرا با آن وقار و پختگی این کودک خامی
تو سلّاخ منی آخر چرا اینقدر آرامی
تو برخورداری از پیشانی دیوانه در کوچه
چنین سنگی چرا در سنگدان مرغک بامی
سر از سرپنجهی من میکَنی تا شکل میگیری
ولی در قالب اُخرایی دیرین خود خامی
تو سنگ غرّش این کوهِ ریزش کرده در چاهی
که زیر بوتهی لرزان سیلی خوردهات رامی
خودت سنگی اگر برداشتی از دیگران داری
اگر بگذارمت دست خودت ما را چه مینامی
نشستی در کف لیلا اگر در ظرف مجنونی
شکستی بر سر تقوا اگر همسنگ خیامی
اگر در آسمان بالا و پایین میکنی ماهی
اگر روی هوا این دست و آن دستت کند جامی
اگر دور زمین این سمت و آن سمتت کند راهی
اگر دور زمان این رنگ و آن رنگت کند خامی
اگر با حال من این رو به آن رو میشوی باری
اگر با حال خود این رو به آن رو میکنی کامی
اگر مرز چمن را درنوردی کَمکَمَک بادی
اگر لرز بدن در من بگیری نمنمک نامی
تو ای با بچهها در کوچهها چرخیده آن سنگی
که لعل لالهجین بوسِ چراغ نازک اندامی
تو دامنچین تو آهسته تو پاورچین و پاورچین
تو محتاطانه روی پنجهی پا رفته در دامی
الهی دست تو روی سرم کو تا سرآغازی
دو تا چشمم کف پایت خدایا کو سرانجامی
تو که میزان الاعمال پریهای دلآرایی
تو که فقهاللغات دلبریهای دل آرامی
طیورت دانه برچینند از بام جلوخانی
وحوشت پنجه میگیرند با دروازهی شامی
هنوز اینجا کنارم ضبط صوت کهنهای دارم
که تا بشکن زدم دَر دَم بخواند یاد ایامی
#امیر_حسین_هدایتی
#چرا_با_آن_وقار
@ashareamirhosienhedayati