eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
الطريحي، المنتخب، 141 - 140/2 مساوي عنه: البهبهاني، الدمعة الساکبة، 142 - 141/5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 515؛ مثله القمي، نفس المهموم، / 457 - 456 9. روضه غسل و کفن رقیة س طبق بعضي روايت، بعد از رحلت حضرت رقيه (س) يزيد دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پيراهن کهنه اش ‍ کفن کنند. زنان شام ازدحام کردند و در حالي که سياه پوش شده بودند، براي بدرقه اهل بيت (ع) از خانه ها بيرون آمدند. صداي ناله و گريه آنها از هر سو شنيده مي شد و با کمال شرمندگي با اهل بيت (ع) وداع نمودند، و تا کاروان اهل بيت (ع) پيدا بود، مردم شام گريه مي کردند. الخصائص الزينبيه، ص 296. 10. روضه وداع اهل البیت با خرابه شام و قبر رقیه زينب (س) از اين فرصت استفاده هاي بسيار کرد. از جمله اينکه هنگام وداع، ناگاه سر از هودج بيرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: «اي اهل شام، از ما در اين خرابه امانتي مانده است؛ جان شما و جان اين امانت. هر گاه کنار قبرش برويد (او در اين ديار غريب است) آبي بر سر مزارش بپاشيد و چراغي در کنار قبرش روشن کنيد» رياض القدس، ج 2 ص 237. نکته مهم اینکه در روایات متعدد در ج 52 بحار مجلسی آمده است که در شام درگیری عظیمی شروع خواهد شد و لشگری از خراسان به سمت شامات روانه خواهد شد در آن وقت است که حضرت حجت تشریف می آورند و قیام آغاز خواهد شد.یا ابتاه رقیه س در خرابه لبیک داده خواهد شد . هجرت رقیه از کربلاء تا کوفه و از کوفه تا شام حداقل هشتصد کیلومتر است . این کاروان تا قلب شام دنبال سرمطهر سید الشهداء ع رفته است. ایام اربعین و انشاء الله جهانی شدن عاشوراء و آمدن صاحب اصلی بقول مرحوم بهجت است.زوار اربعین امام حسین همواره از کاروان اسراء و رقیه س غافل نباشند. التماس دعا- خادم الحسین ع / محمد حسین تابع منش ایام شهادت زهرای سه ساله 24/8/94 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1 يا ابتاه من ذاالذي خصبک بدمائک‏ اي پدر! چه کسي تو را به خاک و خون کشيد؟ با ابتاه من ذالذي قطع وريديک‏ اي پدر! چه کسي رگهاي تو را بريد؟ يا ابتاه مَن ذاالذي اَيتَمَني علي صِغرِ سني‏ اي پدر! چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد؟
روضه های کوتاه شهادت حضرت رقیه س بنت الحسین ع با عرض سلام خدمت مادحین محترم سید الشهداء؛ ده روضه کوتاه با متن عربی برای مجالس حضرت رقیه س تقدیم می گردد.مرا در مجالستان یاد کنید.یا علی تابع منش 1. روضه بهانه پدر و کان لمولانا الحسين عليه‏السلام بِنتاً و کانت کلما طَلَبَت ، يقولون لها: غَداً يَأتي و مَعَهُ ما تطلبين. برای مولای ما امام حسین ع دختری صغیر بود که هرگاه طفل پدر را می خواست به او می گفتند :فردا می آید و آنچه می خواهی با خود خواهد آورد. 2. روضه دیدن خواب بابا در خرابه شام الي أن کانت ليلة من الليالي رأت أباها بنومها.فلما انتبهت صاحت وبکت و اِنزَعجَت فَهَجَعَوُها، و قالوا: لِما هذا البکاء والعويل؟ فقالت: آتوني بوالدي و قرة عيني. وکلما هجعوها ازدادت حزنا و بکاء. تا اینکه در شبی از شبها پدرش را در خواب دید چون از خواب بیدار شد شروع کرد به فریاد زدن و اشگ ریختن و ندبه کردن. به او گفتند علت این گریه و شیون چیست؟ فرمود بیاورید پدرم را و نور چشمم را. و هرگاه او را دلداری میدادند بر اشگ وناله اش افزوده می شد. 3. روضه بهم ریختن همه خرابه با گریه رقیه س فعظم ذلک علي أهل البيت، فضجوا بالبکاء. وجددوا الأحزان، و لطموا الخدود، وحثوا علي رؤوسهم التراب، و نشروا الشعور، و قام الصياح. پس آن مصیبت بر اهل البیت ع چنان سخت و عظیم بود که همه شروع کردن به گریستن. و غم وماتم بر اهل بیت ع تجدید شد و صورتها لطمه زدند و خاک خرابه بر سر خویش می ریختند و موهای سر پریشان کردند و فریادها بلند شد. 4. روضه رسیدن صدای اهل البیت ع به قصر یزید لع فسمع يزيد صيحتهم و بکاءهم. فقال: ما الخبر؟ قالوا: ان بنت الحسين الصغيرة رأت أباها بنومها فانتبهت، و هي تطلبه، و تبکي، و تصيح. پس يزيد لع صدا و گریه های اهل خرابه را شنید و پرسيد چه خبر است؟ به او گفتند طفل کوچکی از دختران حسین ع پدر را در خواب دیده است و از خواب برخواسته و پدرش را می خواهد و گریه می کند و فریاد می زند. 5. روضه ببرید سر پدرش را فلما سمع يزيد ذلک ، قال : ارفعوا رأس أبيها و حطوه بين يديها لتنظر اليه، و تتسلي به. پس هنگامیکه يزيد ملعون قضیه را فهمید گفت: سر پدرش را براي او ببريد! و در مقابلش قرار دهید تا به آن نگاه کند و آرامش بگیرد. 6. روضه گذاشتن سر مطهر ع در مقابل رقیة س فجاؤوا بالرأس الشريف اليها مغطي بمنديل ديبقي، فوضع بين يديها، و کشف الغطاء عنه فقالت: ما هذا الرأس؟ قالوا لها : رأس أبيک. آنها سر مقدس امام عليه‏السلام را در طشت گذاشته و دستمالي مصري بر آن کشيدند، و آنرا در برابر آن نازدانه نهادند، او پوشش را از روي آن برداشت، و گفت: اين سر کيست؟ گفتند: اين سر مطهر پدر توست. @zameneashk 7. روضه سخن گفتن رقیة س با سر مطهر . عزیزان مداح توجه داشته باشید هر یک از بندها خودش یک روضه کامل است برای خودتان یک یا دوبیت را انتخاب کنید تا حد حفظ شدن آن ، و بخوانید. فَرَفَعَتهُ مِن الطشتِ حاضنة له، و هي تقول: پس سر مقدس ع را از طشت بلند کرد ودر آغوش کشید و می فرمود: يا ابتاه من ذاالذي خصبک بدمائک‏ اي پدر! چه کسي تو را به خاک و خون کشيد؟ با ابتاه من ذالذي قطع وريديک‏ اي پدر! چه کسي رگهاي تو را بريد؟ يا ابتاه مَن ذاالذي اَيتَمَني علي صِغرِ سني‏ اي پدر! چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد؟ يا ابتاه من لليتيمة حتي تکبر اي پدر! چه کسي سرپرستي دختر يتيم تو را به عهده مي‏گيرد تا بزرگ شود؟ يا ابتاه مَن لِلنساءِ الحاسِرات‏ اي پدر! چه کسي اين زنهاي سربرهنه را سرپرستي کند؟ يا ابتاه مَن للارامل المسبيات‏ اي پدر! چه کسي از اين زنان بيوه و اسير حمايت کند؟ يا ابتاه مَن لِلعيون الباکيات‏ اي پدر! چه کسي بر چشمهاي اشکبار ما رحم کند؟ يا ابتاه من للصابعات الغريبات‏ اي پدر! چه کسي براي گمشدگان غريب دلسوزي کند؟ يا ابتاه مَن للشعور المنشورات‏ اي پدر! چه کسي موي پريشان ما را شانه بزند؟ يا ابتاه مِن بعدک و اخيبتاه من بعدک واغربتاه‏ اي پدر! پس از تو حامي ما کيست؟ واي بر نااميدي! واي بر غريبي! يا ابتاه ليتني لک الفداء ( شاه کلید روضه) اي پدر! کاش من فداي تو مي‏شدم. يا ابتاه قبل هذا اليوم عميا( شاه کلید روضه) اي پدر! کاش نابينا مي‏شدم و اين روز را نمي‏ديدم. يا ابتاه ليتني توسدت التراب و لا اري شيبک مخضبا بالدماء( شاه کلید روضه) اي پدر! کاش روي خاک جان سپرده بودم و محاسن خونين تو را نمي‏ديدم. 8. روضه وداع با سر مطهر و پیوستن به بابا ثم أنها وضعت فهمها علي فمه الشريف، وبکت بکاءا شديدا حتي غشي عليها، فلما حرکوها فاذا بها قد فارقت روحها الدنيا آن گاه دهان بر دهان پدر شهيد و مظلوم خود نهاد و آن قدر گريست تا بيهوش شد. وقتي که او را تکان دادند، ديدند که جان سپرده و روح پاک او به ملکوت اعلي پيوسته است.
در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم یک روز در اغوش پدر روز دگر هم با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم یک عمر از این نافله ها بار نبستیم از اشک عزایت به کجاها که رسیدیم هر ذکر که گفتیم پری باز نکردیم یک اه برای تو کشیدیم و پریدیم حسرت به دل هر نفس سوخته هستیم جز ان نفسی را که برای تو کشیدیم صد بار چو ایینه به پای تو شکستیم یک بار اگر روضه گودال شنیدیم😭 🔸شاعر:
بسم‌ الله الرحمن الرحیم حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام وسطِ روضۂ مکشوف تو یاثارالله(ع) اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بِعَلیٍ(ع) بطلب معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریخته ام در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم... چند موکب زده ام! چاییِ غم ریخته ام عکسهای منِ ناقابل و بابُ القبله حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریخته ام!
مرثيه اربعين سيد مظلومان حضرت امام حسين (صاعد اصفهاني) حديث کربلا غم آفرين است ببار اي چشم فصل اربعين است بنال اي دل که وقت بي‏قراري است بهار گريه و هنگام زاري است گذشتِ لحظه‏ها را مغتنم دان ز گريه داد خود امروز بستان ز دل برکش پياپي، ناله‏ها را برافروزان چراغ لاله‏ها را از آن روزي که خونين نينواشد شقايق پوش دشت کربلا شد از آن روزي که گل‏هاي پيمبر بدشت کربلا گشتند پرپر چه روزان و شبان طي کرد زينب که شب‏بدتر زروز و روزش‏از شب همه درد و همه رنج دمادم مصيبت در مصيبت غم پي غم اگر اندوه زينب را بداني به جوي چشم خود سيلاب راني چهل‏روز است زينب داغدار است دلش‏خون و دوچشمش‏اشکباراست بخوان‏ايدل‏که‏وقت‏روضه خوانيست ببار اي چشم گاه درفشانيست بلاکش، خون جگر، غمديده زينب به خون غلطان برادر ديده زينب ببار اي اشک کايد زينب از شام قدش خم سينه‏اش مجروح آلام دلش از کوفه و از شام پرخون ز اندُه ديده‏هايش رود جيحون غم و اندوه بارد از نگاهش به دل آتش فتد از سوز آهش بروز اربعين چون آل ياسين فرود آمد در آن صحراي خونين سرخاک حسين تا زينب آمد زغم صد بار جانش برلب آمد سکينه بر دل از غم داشت الماس چو آمد خونجگر بالين عبّاس چهل روز است اصغر کرده لالا بروي سينه مجروح بابا رباب خسته دل باور ندارد که دارد شير ليک اصغر ندارد چو بالين پدر سجّاد آمد تمام رنجهايش ياد آمد هم‏آواي نواي جمله ذرّات بناليدند سکّان سماوات زمين کربلا چشم جهان است زيارتگاه و کوي عاشقان است در اين صحرا تجليگاه طور است زمين و آسمان لبريز نور است تجلّي کرده اينجا طور در طور تجلّي در تجلّي نور در نور قلم «صاعد» در اين غم چون نگريد عجب گر ديده تو خون نگريد
محمد علي مجاهدي «پروانه»، کاروان اربعين آنچه از من خواستي، با کاروان آورده‏ام يک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ام از در و ديوار عالم فتنه مي‏باريد و من بي‏پناهان را بدين دارالامان آورده‏ام اندراين ره از جرس هم بانگ ياري برنخاست کاروان را تا بدينجا با فغان آورده‏ام بس که من منزل به منزل در غمت ناليده‏ام همرهان خويش را چون خود به جان آورده‏ام تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم يک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ام قصه‏ي ويرنه‏ي شام ار نپرسي خوشتر است چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده‏ام خرمني موي سپيد و دامني خون جگر پيکري بي‏جان و جسمي ناتوان آورده‏ام ديده بودم با يتيمان مهرباني مي‏کني اين يتيمان را به سوي آستان آورده‏ام [ صفحه 40] ديده بود تشنگي از دل قرارت برده بود از برايت دامني اشک روان آورده‏ام تا به دشت نينوا بهرت عزاداري کنم يک نيستان ناله و آه و فغان آورده‏ام تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو در کف خود از برايت نقد جان آورده‏ام نقد جان را ارزشي نبود، ولي شادم چون مور هديه‏يي سوي سليمان زمان آورده‏ام تا دل مهر آفرينت را نرنجانم ز درد گوشه‏يي از درد دل را بر زبان آورده‏ام هاتفي «پروانه» را مي‏گفت کز اين مرثيت در فغان، اهل زمين و آسمان آورده‏ام [ صفحه 41]
شد چو از زندان فرعونی ملول یوسف مه پیکر آل رسول گرگ دهر از خون خوبان سیر شد دور گردون نادم از تقصیر شد صبحگاهان خیمه بیرون زد زشام اختران برج عز و احتشام شد روان آن بانوان سوگوار سوی یثرب با دو چشم اشک بار پوشش محفل ز دیبای سیاه شقه ها بر فرقشان از دود آه گفت با قائد شه والا تبار دارم اندر سر هوای کوی یار هین بکش سویزمین کربلا این قطار محنت ودرد و بلا تا به دور مرقد پاک پدر با فراغ دل کنم خاکی به سر دل فگارانش شوند از گریه سیر بی جفای خولی و شمر شریر پس کشیدند آن قطار پر بلا ناقه داران سوی دشت کربلا کعبه مقصد چو شد پیدا زدور شد به گردون از زمین شور نشور بوی جان آورد باد خوش نوید بر مشام عترت شاه شهید زینب آن بانوی خرگاه شرف گفت نالان با دل سوزان زتف ساربانا ناقه را بگشای بار کایدم زاین شت خونین بوی یار ساربانا مهد برگیر از ابل که فراوان دردها دارم زدل واهلم با ناله های دردناک کاندرین گلشن گلی دارم به خاک خصم از این منزل بستی محملم دست گرگان یوسفی ماند و دلم ساربانا محمل من کن فرود تا ببینم چون شد آن یوسف که بود دختران شاه او ادنی سریر خود برافکندند از محمل به زیر خواجه ی سجاد میر کاروان پا برهنه شد روان با بانوان سوی قربانگاه دشت نینوا همچو موسی سوی نار اندر طوی آسمانی دید بر روی زمین آفتابش در کنار اما دفین یا نهفته بحر زخار شرف در غلطانی در آغوش صدف یا به زیر پرده نور کبریا چون به بطن روح سر کیمیا یا که در مشکوة مصباح هدی لیک شمعش سر به تیغ از تن جدا مرقد پاک پدر در بر گرفت شکوه ی شام و عراق از سرگرفت سیل خون از دیده راندو ناله کرد کربلا را بوستان لاله کرد عندلیبان سوی گلشن تاختند ناله بر اوج سپهر انداختند خواهران و مادران خون جگر هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر آن یک از داغ برکنار درفشان از دیده چون ابر بهار وین یک ازداغ پسر درسوز ساز با نوای ناله های جانگداز زینب از ناله گریبان چاک زد آتش اندر خرمن افلاک زد با دلی پر درد و چشم اشک ریز ازجگر نالید کای جان عزیز چون بگویم من که تو رفتی زبر بی ماندم زنده من خاکم به سر شکوه ها دارم از دست قاتلت ترسم ار گویم بیازارم دلت ماجرای کوفه و صحرای شام با تو بی من خود سرت گوید تمام گفتنی هرگز نخواهد شد زیاد سر گذشت کوفه و آل زیاد وان ره شام وهیون بی جهیز وآن تطاول های خصم پر ستیز برد از یاد آن همه آزارها قصه شام و سربازارها آسمانا چون نگشتی سرنگون شد چو خورشید امامت غرق خون؟ ای شگفت از شمع های انجمت چون نریزد بر زمین از طارمت؟ در شگفتم از تو ای قرص قمر چون نگشتی پیکر او راسپر؟ چون نزد زین غم حدیث نامه ات ای دبیر آتش چو نی در خامه ات؟ رخت شادی چون نزد درنیل غم کوکب ناهیدت ای چرخ دژم؟ چون نیفکندی در این غم تاج زر ای خدیو طارم چارم زسر؟ ماند تنها شاه عالم گیر تو چون شد ای ترک فلک شمشیر تو؟ ای خطیب جرخ چون شد کشته شاه چون نشد گیتی زنفرینت تباه؟ چون نزد آه یتیمان از زفیر آتشت در خرمن ای دهقان پیر شد چو سرگردان غزالان حرم ای ثریا چون نپاشیدی زهم چون نکرد ای قطب گردون زین هناک خاک بر سر برسر نعشت بنات پس سکینه دختر شاه شهید اشک ریزان ناله از دل بر کشید گفت از سوز جگر کای یاورم بی چون گویم چه آمد بر سرم؟ رفتی و شد ای شه والای من شور محشر راست بر بالای من سر برآر ازخاک و سوی ما نگر خسته گوش دختر از یغما نگر بس گریبان از فراقت چاک شد ناله ها از خاک بر افلاک شد بی تو چشمم دجله وجیحون گریست دشمنان بر گریه من خون گریست سوی تا سو دشمن و جمعی پریش راه شام و دشت بی پایان به پیش شامیان بزم سرور آراستند دخترانت بر کنیزی خواستند پس کشید آن بانوی مهد و وقار مرقد پاک برادر در کنار زد فغان چون بر سرگل عندلیب کرد شرح حال هجران با طبیب کای ز هجرت داغ بر دلهای ریش بی توشد بر باد موهای پریش
گیسوان کندند خوبان درغمت حلقه ها بستند زمهر ماتمت ای به دیدار تو جان ها را سکون در فراقت شد جگرها غرق خون خواهرانت می رود سوی حجیر ای امیر کاروان وقت است خیز امشب این جمعی که گریان تواند اندر این غم خانه مهمان تواند میزبانا چشم خونین باز کن کن وداع ما و خواب ناز کن ( نیر تبریزی )دیوان آتشکده)
نوحه عزاداري روز اربعين سالار شهيدان حضرت امام حسين (عليرضا مهرپرور) شد اربعين شاه دين اي زمين کرببلا زينب ز شام آمد غمين اي زمين کرببلا گويد بصد شور و نوا اي زمين کرببلا ديدي چه شد آل عبا اي زمين کرببلا من آمدم از شام غم اي زمين کرببلا با قامتي از غصه خم اي زمين کرببلا چه شد چه شد حسين من اي زمين کرببلا ضياء هر دو عين من اي زمين کرببلا (کو اکبرم کو اصغرم اي زمين کرببلا) [1] . (کو تشنه‏لب برادرم اي زمين کرببلا) کو قاسم و کو جعفرم اي زمين کرببلا کو لاله‏هاي پرپرم اي زمين کرببلا کو آن نگهبان حرم اي زمين کرببلا کو آن عزيز مادرم اي زمين کرببلا کو ساقي نخورده آب اي زمين کرببلا کو نور چشم بو تراب اي زمين کرببلا من با رقيّه رفته‏ام اي زمين کرببلا بي او غمين برگشته‏ام اي زمين کرببلا آمد امام الساجدين اي زمين کرببلا آشفته حال و دل غمين اي زمين کرببلا آمد سکينه خونجگر اي زمين کرببلا بر تربت پاک پدر اي زمين کرببلا گويد چه شد باباي من اي زمين کرببلا آن مونس غم‏هاي من اي زمين کرببلا آمد رباب خسته جان اي زمين کرببلا بالين اصغر بافغان اي زمين کرببلا خاک عزا کند به سر اي زمين کرببلا گويد همي پسر پسر اي زمين کرببلا [1] اشعار در پرانتز از اين حقير نمي‏باشد (مؤلف). خزان در بهاران
آفتاب محمل ما را که غير داغ غمت بر جبين نبود نگذشت لحظه يي که دل ما غمين نبود [ صفحه 82] هر چند آسمان به صبوري چو ما نديد ما را غمي نبود که اندر کمين، نبود راهي اگر نداشت به آزادي و اميد رنج و اسارت، اينهمه شورآفرين نبود اي آفتاب محمل زينب! کسي چو من از خرمن زيارت تو خوشه‏ چين نبود تقدير، با سر تو مرا همسفر نمود در اين سفر مقدر من غير ازين نبود گر از نگاه گرم تو آتش نمي‏گرفت در شام و کوفه، خطبه‏ي من آتشين نبود در حيرتم که بيتو چرا زنده مانده‏ام؟! عهدي که با تو بستم از اول، چنين نبود! ده روزه‏ي فراق تو، عمري به ما گذشت يک عمر بود هجر تو، يک اربعين نبود! گریه ي اشک
به وقت دلتنگی 😭 «نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟» دلی آشفته و حیران نمیخواهی؟ خدا را شکر...نوکر کم نداری، لیک غلام و نوکر از ایران نمیخواهی؟ برای اینهمه زوارِ دربارت مگر شاها بلا گردان نمیخواهی؟ به خیلِ کاروانِ اربعین امسال سیاهی لشکر و اعوان نمیخواهی؟ برای مرهم زخم دل زینب دو دیده از غمت گریان نمیخواهی؟ به پیش پای زینب، آن زمانی که می آید از سفر، قربان نمیخواهی؟ خلاصه...اربعین نزدیک و ره بسته 《نگارا از عجم مهمان نمی خواهی؟》 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا