.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#مثنوی
۳۸۹
عمه بنگر تیره گشته آسمان
روی خاک تیره،مولای زمان
بود وهستم را رهاکن دیرشد
عمه دستم را رهاکن دیرشد
عمه جان بگذار تاپرپر شوم
زودتر من ازعمو بی سر شوم
عمه جان بنگر که سنگش میزنند
گرگهای کوفه چنگش میزنند
عمه جان بنگر شکاف ابرویش
بی حیایی زد لگد بر پهلویش
ناکسان دور عمویم صف زنند
اوزمین افتاده آنها دف زنند
عمه،افتاده عِمامه از سرش
کن تماشا زیرو رو شد پیکرش
عمه جان بنگر عموتنها شده
تیرکینه بر دهانش جا شده
لاله ی زهرا و حیدر چیده شد
بین مقتل پیکرش پاشیده شد
عمه جان بنگر چه آمد برسرش
یکنفر خیره سوی انگشترش
عمه بنگر گیسوی او چنگ خورد
تیر بر قلب و به صورت سنگ خورد
عمه جان بنگر به خون غلتیدنش
یکنفر درگیر سر ببریدنش
عمه بنگر بر زمین قرآن فتاد
شمر روی صفحه ی آن پا نهاد
صبر و طاقت داده ام دیگر ز دست
موقع جان بازی عبدالَّه است
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#قطعه
۳۹۰
از خیمه ها دیدم که زنده زنده دشمن
با اسب بر جسم عمویم تاخت بابا
رفتم به میدان و سپر کردم دو دستم
دشمن به ظلم و کینه اش پرداخت بابا
از ضعف چشمان عمویم تار می دید
سربسته گویم او مرا نشناخت بابا
وقتی که شمر آمد روی سینه نشیند
از قتلگه بیرون مرا انداخت بابا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۸۸
حرامیان بی حیا چند نفر به یک نفر
عمو فتاده از نوا چند نفر به یک نفر
شمر لعین به روی سینه ی عمو نشسته است
پنجه به مو شد آشنا چند نفر به یک نفر
فقط نه اینکه بر تنش تیر زدند ناکسان
مانده به زیر دست و پا چند نفر به یک نفر
به مثل فاطمه که بین کوچه اش کتک زدند
زدند ضربه بی هوا چند نفر به یک نفر
نفس کشیدن عمو حسینِ من سخت شده
نیزه به حلقش شده جا چند نفر به یک نفر
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۱
سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید
عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید
عمه بگذار روم تا که کنارش باشم
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
مثل بابای غریبم به تنش تیر زدند
ولی اینجا به بدن تیر سه پر می آید
عمه جان،نیزه گره خورده به پهلویِ عمو
خون ز اعضای تنِ او بنگر می آید
خون ز پهلوی عمو نیست که بر خاک چکید
بعد اکبر همه خونها ز جگر می آید
یکنفر نیزه ی خود را به بدن می چرخاند
نوک نیزه به گمانم ز کمر می آید
عمه جانم به زمین خوردن او می خندد
آنکه از بهر جدا کردن سر می آید
عمه قاتل به کفش خنجر هندی دارد
گوییا شمر به همراه تبر می آید
بس که مرکب به تنش رفته،به هم ریخته است
بدنش مثل خمیری به نظر می آید
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۸۷
شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد
سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد
بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم
دست مرا نذر غریب کربلا کرد
عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن
جسم عمویم را چگونه جابجا کرد
دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند
عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد
عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه
برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد
عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا
زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد
شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم
آن بی حیا موی عمویم را رها کرد
دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم
دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد
دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم
بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۲
وای بر من که خزان در چمنت می بینم
ای یتیم حسنم چون حسنت می بینم
قدرتی نیست که لب را به سخن باز کنی
چقدَر لخته ی خون در دهنت می بینم
زرهی قد تو پیدا نشد و میسوزم
با کفن رفتی و پاره کفنت می بینم
گرگها دور و بر پیکر تو حلقه زدند
که رد پنجه روی پیرُهنت می بینم
نیزه بیرون زده از سینه ی تو،زین ماتم
دخترم را به حرم سینه زنت می بینم
بس که از جسم تو با اسب همه رد شده اند
همچنان قامت عباس تنت می بینم
قاسمم در همه ی دشت تو تقسیم شدی
به روی نعل کمی از بدنت می بینم
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۳
ای عمو جان تازه دامادت نفس هایش برید
از حرم یکدم بیا بنگر تنم در خون تپید
گر چه اکبر اربا اربا شد تنش اما دگر
پیکر پاشیده اش آسیبی از مرکب ندید
تا که افتادم زمین قاتل روی سینه نشست
هیچ میدانی چگونه ناز قاسم را خرید
بی حیا خنجر به حلقومم فرو برد ای عمو
از گلو تا سینه ام را بی مهابا می درید
با تو من سربسته می گویم چه آمد بر سرم
نعل مرکب کند شد از بس روی جسمم دوید
مثل کندوی عسل گردیده اعضای تنم
هم به زیر دست و پای اسب،قاسم قد کشید
شائق،این غم را به اهل دل بگو از قول من
قد کشیدم من ولی قد عموی من خمید
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۴
تازه داماد،من از غربت تو با خبرم
از زمین خوردن تو سوخت تمام جگرم
روز من شب شد از این طرز امانت داری
کس نداند که در این دشت چه آمد به سرم
قاسمم نیزه به اعضای تنت خورده گره
چشم خود باز نما و بنگر چشم ترم
گله از من نکنی گر به زمین مانده تنت
یک عبا داشتم و پر شده از آن پسرم
به روی خاک،تنت مثل عسل چسبیده
به چه شکلی بدنت را سوی خیمه ببرم
زیر مرکب همه اعضای تو از هم وا شد
از تماشای تنت خم شده آخر کمرم
قد کشیدی تو،ولی قامت من تا شده است
می برم سینه به سینه بدنت را به حرم
تیرها بر بدنت خورد و دلم تیر کشید
تیرباران حسن گشته عیان در نظرم
زنده بودی و به تو از همه سو تیر زدند
چه بلایی به سرت آمده،ای محتضرم
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۵
سیزده ساله ی من،من بفدای سخنت
نوعروست شده در بین حرم،سینه زنت
خاک و خون پاک کنم از لب چاکت قاسم
تا که یکبار عمو جان شنوم از دهنت
بگمانم که رشید حرمم خورده زمین
ای عزیزم شده مانند ابالفضل تنت
پیرمردان جمل طعنه زنان می گویند
حلقه حلقه شده اعضای یتیم حسنت
بی زره رفتی و جسم تو شده مثل زره
بدن پاک تو شد پاره تر از پیرهنت
زنده زنده بدنت زیر سم مرکب رفت
شده پاشیده تر از جسم جوانم بدنت
اسبها روی تنت گرم تردد بودند
نعلِ کهنه-شده،ای وای به پیکر کفنت
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۶
از بس نفس نفس زدی ای ماه دلربا
چون شمع سوختی و نداری دگر صدا
پنجه به گیسوی تو گره خورد قاسمم
دست عدو به کاکل تو گشته آشنا
لرزید دست و پای من از دیدنت،که تو
در زیر دست و پا زده ای سخت دست و پا
از خیمه گر نیامده عمه،دلیل داشت
در بین خیمه بود به دنبال یک عبا
تسبیح پاره پاره ی من بود اکبرم
اما تو مثل خاک تیمم شدی چرا؟
مردم چو دیده ام که به مانند مادرم
بر جسم کوچک تو لگد خورده بی هوا
در بر بگیرمت اگر ای لاله ی حسن
هر استخوانی از بدنت می شود جدا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
.
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #شب_اول_محرم #مسلم_بن_عقیل_ع #شهادت #حضرت_مسلم_علیهالسلام #مسلمیه یا مسلم علیک منا السلام ن
.
#شب_اول_محرم
#مناجات_مهدوی_حضرت_مسلم_علیه_السلام
مولای ما که اشک نگاهت مداوم است
بر قلب تو همیشه غم ِشیعه حاکم است
بنگر که ما اسیر هزاران بلا شدیم
بهر نجات شیعه ظهور تو لازم است
پایان بده به غیبت خود صاحب الزّمان
دیگر بیا که غیبت تو، درد دایم است
داری به تن، لباس عزا ای غریب عصر
در سینه ی تو داغ شرربار مسلم است
داری برای غربت او گریه می کنی
او بی پناه در وسط قوم ظالم است
نامه نوشته کوفی ملعون ولی کنون
تنها به فکر رأس حسین و غنائم است
نامه نوشته کوفی و با اهل خود حسین
سمت دیار مردم بد عهد،عازم است
حالا به روی بام به وقت شهادتش
از نامه ی نوشته به ارباب ، نادم است
گردد به روی بام، سر از پیکرش جدا
زیرا برای عشق ِبه ارباب، مجرم است
صدشکر،دخترش سر او را ندیده است
ناموس او احاطه میان ِ محارم است
انگشترش نرفته به غارت به وقت مرگ
رأسش بریده گشته و انگشت سالم است
#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)✍
#مسلمیه #امام_زمان #حضرت_مسلم
.
.
#حضرت_مسلم
گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام
نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام
نام تو وِردِ زبانم به سر دار شده ست
تو علی هستی و من میثم تمّار توام
می زند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن
بر سرم نیست هوایی که هوادار توام
دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد
فکر انگشت تو و دست علمدار توام
گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد
در غم چوب یزید و لب خونبار توام
دشمنم آب دهد لیک ننوشم هرگز
گرچه لب تشنه ولی تشنه دیدار توام
حاج علی انسانی✍
#مسلمیه
#شب_اول_محرم
.