eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. یارسول الله برخیز ارمغان آورده‌ام از یتیمانِ حرم یک کاروان آورده‌ام دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آورده‌ام رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان کاروان را همره نامحرمان آورده‌ام آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب با چه وضعی دختران را نزدتان آورده‌ام از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر من اماناتِ ترا با نیمه جان آورده‌ام این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت من دلی پُر نزد تو از ساربان آورده‌ام داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب خود مپرس از من چرا قدّی کمان آورده‌ام از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد خویش را از قتلگه بر سرزنان آورده‌ام کوفیان می‌خواستند از دین نماند، هیچ چیز پرچم اسلام، با نطق و بیان آورده‌ام خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده محمود ژولیده ......__________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
بازگشت کاروان به مدینه آمدم از سفر، مدینه سلام خسته و خون جگر مدینه سلام با شکوه و جلال رفتم من دیده ای با چه حال رفتم من وقت رفتن غرورِ من دیدی آن شکوهِ عبورِ من دیدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثروت عالمین بود مرا دلبری چون حسین بود مرا دستِ عباس پرده دارم بود علی اکبرم کنارم بود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت کاروان آیه های کوثر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگر غریب و سرگشته کاروان را چنین که برگشته با غمِ عالمین آمده ام کن نظر بی حسین آمده ام ای مدینه خمیده برگشتم زار و محنت کشیده بر گشتم با رسولِ خدا سخن دارم بر سرِ دست پیرهن دارم دل من شاکی است یا جدّاه چادرم خاکی است یا جدّاه سو ندارد ز گریه چشمانم پینه بسته ببین به دستانم خاطرت هست ناله ها کردم دست بر سر تو را صدا کردم از حرم سویِ او دویدم من هر چه نادیدنی ست دیدم من من غروبی پر از بلا دیدم شاه را زیر دست و پا دیدم آن چه را کس ندیده من دیدم صحنۀ دست و پا زدن دیدم خنجری کُند و حنجری دیدم تَه گودال پیکری دیدم آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین جملۀ آخرم به اُمّ بنین پسرت تکیه گاه زینب بود مرد بود و سپاه زینب بود پسر تو ز زین اسب افتاد ضربه هایِ عمود کار دستش داد او زمین خورده و بلند نشد سرِ او روی نیزه بند نشد بعد عباس قلبم آزُردند تا زمین خورد ، معجرم بُردند ‌.