ای رحمت حق، پیر جمارانی ایران
ای منجی خلق از شب ظلمانی ایران
ای روح خدایی که خلیلانه شکستی
بتهای کمر بسته به ویرانی ایران
پیغمبر نوری که رسیدی شب ظلمت
با وحی نگاهت به پریشانی ایران
از برکت خورشید نگاه تو سحر شد
خاموشی شبهای زمستانی ایران
لبخند ملیح تو به ما داد امیدی
در واهمه ی هرشب طوفانی ایران
آن گاه که یک نام فقط مانده به جابود
از هیمنه ی عشق ومسلمانی ایران
برداشته شد با نفس روشن تو حصر
از مرغ دل خسته ی زندانی ایران
از بهمن اعجاز تو ما معجزه دیدیم
گل داده چنین فصل زمستانی ایران
در اوج سیاست، زدگی گشت سیاست
آمیخته با مکتب ایمانی ایران
روییده گل سجده ی شکراست بهارا
از فرصت درک تو به پیشانی ایران
مای وطن ما که شد از نام تو پیدا
وحدت که شد از شور تو ارزانی ایران
وابسته نبودی نه به شرقی نه به غربی
ای رهبر ایرانی ایرانی ایران
درنیمه ی خرداد تو هر قطره به جان داشت
دریای غمی آیت رحمانی ایران
ما جمله گرفتار به خال لبت ای دوست
در مطلع هربیت غزلخوانی ایران
بگذار بگرییم که چون ابر بهاراست
درسوز غمت دیده ی بارانی ایران
تاصبح فرج هست به پا شور قیامت
باحضرت آقای خراسانی ایران
احمدرفیعی وردنجانی
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
صلی الله علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی
تا کی به پس پرده نهان چهره ی ماهت
عمری ست که من منتظرم بر سر راهت
بر خاک نشینِ سرِ کویت نظری کن
تا آن که شوم شاد زِ یک لحظه نگاهت
یک موی ترا من به دو عالم نفروشم
اسرار دل سوخته ام هست گواهم
دانم که گنه، سد شده تا آن که ببینم
یک لحظه در این کون وُمکان آن رخ ماهت
وَلَله که به زیبایی تو هیچ کسی نیست
یوسف ز تماشای رخت برده وِجاهت
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آن کس که بود در صف محشر به پناهت
آگه ز دل سوخته ی منتظر هستی
خواهد که شود در دو جهان جزءِ سپاهت
مولا اباصالح ..... مولا اباصالح
✨💚اللهم عجل لولیک الفرج 💚✨
#امام_زمان #سه_شنبه_هاى_جمكرانی
...........__________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
اشعار حسینی و آموزش مداحی
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام صلی الله علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی تا کی به پس پرده نهان چهره ی
#سبک :
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
دوستان سلام قرار بر این بود که این هفته دوستان اشعار و مطالب مربوط به حضرت مسلم سلام الله علیه گذاشته بشه که مطالب هدفمند ارسال بشه چنتایی از دوستان مطلب حضرت مسلم رو نوشتن و برای من ارسال کردن که این امر باعث خوشحالی من شده اما دوستان لطف کنن هفته آینده با دو موضوع یکی حضرت مسلم و دیگری ورود به کربلا رو در نظر داشته باشن و طبق این دو موضوع مطلب ارسال بشه ممنونم یا علی
داستان #حدیث_کساء به صورت شعر
این حدیث آمد ز زهرای بتول
فاطمه صدیقه بنت الرسول
روزی آمد خانه ما مصطفی
گفت با حالی شبیه التجا
ضعف دارم جان بابا دخترم
پهن کن بابا عبایی بر سرم
آن عبایی را که دارم از یمن
آن عبا بر من بکش ای ممتحن
گفتمش بابا بلا دور از شما
در پناه مهر و الطاف خدا
من کشیدم آن عبا بر روی او
یک نظر کردم به ماه روی او
صورتی زیبا تر از قرص قمر
روشن و زیبا نکو تر از سحر
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی
گفت ای مادر سلام و صد دعا
گفتمش مادر سلامم بر شما
نور چشمم ای عزیز با وفا
گفت مادر خانه دارد عطر گل
هست بوی جد ما ختم رسل
گفتمش ای نور چشمم بوی او
آمده در خانه با گیسوی او
رفت نزد حضرت خاتم حسن
گفت بابا جان فدایت جان و تن
گفت بابا صد سلام و صد درود
بر شما ای خاتم رب ودود
با اجازه رفت در تحت کسا
در کنار مصطفی شد مجتبی
بعد از آن آمد حسین و با سلام
گفت بوی جدم آید بر مشام
گفتمش ای نور چشمانم حسین
ای عزیز فاطمه ای نور عین
جدتان در خانه در زیر کسا
آمده امروز شد مهمان ما
با اجازه رفت در زیر کسا
در کنار مصطفی شد با حیا
بعد از آن آمد علی مرتضا
گفت زهرا جان سلامم بر شما
بوی یار مهربان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
گفتم او را یار ختمی مرتبت
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت
آمده مهمان ما بابای من
آمده مانند جان در جسم و تن
رفت نزد احمد و گفت این سوال
چیست رمز و راز این وقت و مجال
با اجازه رفت در زیر کسا
در کنار مصطفی شد مرتضا
بعد از آن رفتم کنار اهل خود
تا بجویم با عزیزان وصل خود
ما همه بودیم در زیر کسا
دست خود برداشت بابا بر دعا
گفت یارب اهلبیتم را ببین
بهترین خلق خدا روی زمین
خونشان با خون پاک من قرین
جسم و جان دارند از من با یقین
جسمشان را از بدیها دور کن
قلبشان را خانه ای از نور کن
لطف کن بر خاندانم با کرم
تا ابد آباد گردان این حرم
دشمن آنها مرا هم دشمن است
پیش چشمم جلوه اهریمن است
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان
می شود محبوب من در دو جهان
بانگ حق برخاست از عرش برین
کای ملائک بشنوید این با یقین
هر چه را من آفریدم در جهان
این زمین و جمله هفت آسمان
کوه و دریا را اگر من ساختم
نه فلک را اینچنین پرداختم
هر چه زیبائیست در شمس و قمر
ظلمتِ شبها و نور در سحر
ساختم اینها به عشق مصطفی
ساختم با مهر این اهل کسا
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا
بانگ حق برخاست زهرا س و پدر
معدن ایمان و کان هر گوهر
حیدر و فرزند پاکش مجتبی
هم حسینِ بنِ علی در کربلا
گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام
می رساند حق به درگاهت سلام
هر چه که در کل عالم خلق شد
از برای اهل زیر دلق شد
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد
جسم و روح خاندانت پاک شد
نامشان بر تارک افلاک شد
گفت حیدر چیست رمز جمع ما
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا
در میان دوستان مرتضا
هر غمی دارد خدا شادی کند
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود
سحر درد و غصه باطل می شود
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید
کانال اشعار حسینی و آموزش مداحی در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
هدایت شده از کتابخانه مقتل امام حسین ع و معصومین ع
4_5771824506905559409.pdf
1.09M
📚بانک جامع اشعار مداحان
جلد 8
#کتب_روضه_آموزش_مداحی
#کتب_اشعار_مداحی
#بانک_جامع_اشعار_مداحان_امام_صادق_علیه_الس
@zameneashkbook
کتابخانه ضامن اشک ایتا
@zamenashkbook1
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
کشید بند طناب و شما زمین خوردی
شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی
تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
مگر چقدر شما با صدا زمین خوردی؟
چه عاشقانه سر کوچه ی بنی هاشم
به یاد حضرت خیرالنساء زمین خوردی
شتاب مرکب و زانوی خسته باعث شد
طی مسیر، شما بارها زمین خوردی
صدای ناله ی زهرا مدینه را لرزاند
به دست بسته،غریبانه تا زمین خوردی
دلت شکست وبه یاد رقیه افتادی
خودت برای رضای خدا زمین خوردی
*وحید قاسمی*
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
*هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را*
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
*
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
*
پیرمرد قبیله ی ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
*
ناجوانمردهای بی انصاف
سن و سالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
*
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
*
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
*
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
*
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خُولی نبوده دور و برت
*
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
*
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
*
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی
*وحید قاسمی*