eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
286 عکس
179 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 مقتل حضرت زهراء به همراه شرح کتاب مقتل مذبوح فرات و تفسیر زیارت عاشورا ❤️پاسخ به سوالات فاطمیه و مقتل امام حسین علیه السلام در کانال ضامن اشک 🥀🥀🥀 ای دی ارسال سوالات فاطمیه و مقتل امام حسین علیه السلام و تبادل 👇👇👇 @m_h_tabemanesh ❤️ من کنیز و مبلغ فاطمه ام 🌹🥀دوستان خود را به کانال ضامن اشک برای معرفت فاطمی دعوت کنید.👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 @zameneashk1
📣یادگیری عربی با بهترین اساتید 🌹 📌تجزیه وترکیب آیات قرآن کریم به همراه عکس نوشته های کاربردی 📝 ترجمه کلمه به کلمه قرآن به صورت حرفه ای 📌قواعد صرف ونحو 💜برای دیدن نکات و آموزش های روی لینک زیر کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/2011824429Cd2c830c528 پیشرفته تجزیه وترکیب ۱ https://eitaa.com/tajzi114 تجزیه وترکیب از ابتدا( مقدماتی) تجزیه وترکیب پیشرفته ۱ https://eitaa.com/joinchat/2011824429Cd2c830c528
. السلام علیک یا مولانا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بی مهر او جهان که به دردی نمی‌خورد بی مدح او زبان که به دردی نمی‌خورد وقتی ردیف و قافیه وقف علی نبود دیوان شاعران که به دردی نمی‌خورد وقتی که صحبت از علی و دلبری اوست تصویر دلبران که به دردی نمی‌خورد وقتی که حرف گنبد و ایوان مرتضی‌ست این سقف آسمان که به دردی نمی‌خورد در پیشگاه جلوه‌ی ایوان طلای او زیبایی جهان که به دردی نمی‌خورد دنیای بی نجف نمی‌ارزد به ارزنی بی شمس کهکشان که به دردی نمی‌خورد ما ریزه‌خوار سفره احسان حیدریم چون نان این و آن که به دردی نمی‌خورد هر جا نبود نام علی بعد مصطفی آن مسجد و اذان که به دردی نمی‌خورد خیرالعمل محبت زهرا وحیدر است دین بی ولایشان که به دردی نمی‌خورد تا سائلان در به در جود حیدریم الطاف دیگران که به دردی نمی‌خورد ما را خریده فاطمه تا حیدری شویم بی مرتضی جنان که به دردی نمی‌خورد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ .
. غمِ هجرانِ تو آتش زده بر جان مهدی غصّه در قلبِ من از هجرِ تو مهمان مهدی بند بندِ بدنم در طلبِ وصلِ شماست کی شود وصلِ تو مشمولِ غریبان مهدی دل اگر سوخته از دوریِ تو نیست عجب مشتعل شد زِ فراق آتشِ سوزان مهدی قطره‌هایی که به گونه‌َست عیان باران نیست شاهکاری بود از دیده‌یِ گریان مهدی خاطراتِ سفرِ کرب‌وبلا تا سرداب عاشقت سخت نموده‌َست پریشان مهدی روزِ این عاشق اگر همچو شبِ تار شده به قدومت شود این شام چراغان مهدی ✍ .
.   مدح و مرثیه‌یِ حضرت زهرا سلام اللّه علیها اگر چه خَیِّره‌ای   خِیرِ روزگار ندیدی چه رنج‌ها نکشیدی چه غصّه‌ها نچشیدی تو که برایِ ولایِ علی زِ خویش گذشتی چه ضربه‌ها که نخوردی چه طعنه‌ها‌‌ نشنیدی نَفَس‌نَفَس زدَنَت اِی نَفَس بریده‌یِ خانه هَوار می‌زند از دردِ دنده سخت خَمیدی بمیرم از غمِ تو  اِی جوانِ پیر و کمانی سِپر شدی و بلا را به جانِ خسته خریدی به رویِ پهلو و بازویِ تو نشانِ تولّاست پِیِ ولی تو دَویدی ولی چه شد نرسیدی قسم به چادر و قبری که هر دوتا شده خاکی که هر کجا شده‌ام نااُمید  روحِ اُمیدی همین که پایِ عَلَم می‌زنم نَفَس همِه‌دَم حمد چه مادرانه خودت آبرویِ رفته خریدی صدایِ اَلعجل از سینه‌یِ شکسته می‌آید به انتظارِ نگار و شنیدنِ « وَ نُریٖدی »   .
. نخواست تا که پرستش شوی، فضائلِ تو میانِ سینه‌ی شخصِ رسول مستوراند به غیرِ ذات، همه... هرچه بوده از آغاز به پای بوسیِ دستِ دعات ماموراند به ناودانِ طلایت چقدر می‌بارند ملائکی که ز جنس لطافتِ نورند به نوشِ شهدِ لبت، شش‌جهت شتاب آرند ملائکی که به ظاهر شبیه زنبوراند به شوقِ بوسه به تاکِ ضریح، لب‌هایم چهار فصل پیاپی دخیلِ انگوراند به خاکِ پای تو این‌ها که خاکمالِ تواند یکی یکی به دیارِ خود امپراطوراند دو تن ز خیلِ گدایانِ کوچه گردِ نجف به قومِ خود به کلیم و مسیح مشهوراند به روز واقعه تازه اگر اجازه دهی پیمبران همه با قنبر تو محشوراند غلام‌های غلامانِ قنبرت غِلمان کنیز‌های کنیزانِ فضه‌ات حوراند به وصله‌های عبایت قسم به ما بی تو هرآنچه وصل شود وصله‌های ناجوراند به انتظارِ تو از شوقِ `مَن یَمُت یَرَنی” هزارها چو من اینجا به مرگ مسروراند به زندگانِ سرِ دارِ باقی‌ات سوگند که مردگانِ تو مشتاقِ نفخه‌ی صورند ✍ .
. نور خورشید دربساطش بود این یکی ازتجلیاتش بود مهربانی بی مثالش از مادری بودن صفاتش بود بی فدک‌ هم همیشه روزی ما بر سر سفره های ذاتش بود تا قیامت به شوق رد شدنش عرش مشغول سورساتش بود مایه فخرکائنات ، علی ست فاطمه کل کائناتش بود در و دیوار خانه شاهد بود فاطمه عاشق صلاتش بود چشمه‌ی رزق عالم و آدم در قنوت پر از قناتش بود هم دعاگوی مومنین بود و هم دعاگوی مومناتش بود این خلیله یکی از اعجازش گل نمودن میان آتش بود اینچنین عاشق علی بودن تازه یک پنجم از زکاتش بود .
. رو مگیر از من که دل کندن نمی‌آید به تو بی محلی با علی اصلا نمی‌آید به تو قدر نُه سال است با نان علی سر کرده‌ای رفتن ای زخمی  بدون من نمی‌آید به تو لااقل چیزی بخور تا بچه‌ها نانی خورند آب رفتی بسکه ،  پیراهن نمی‌آید به تو خانه‌ام آتش گرفت و در شکست و ریختند مثل اینکه خانه‌ی ایمن نمی‌آید به تو کاش می‌گفتم بمان در خانه دنبالم نیا ازدحامِ کوچه و برزن نمی‌آید به تو تا چهل تن گِردِ من بودند اما آمدی باخودم گفتم زمین خوردن نمی‌آید به تو می‌زدند و هیچ کس  انجا طرفدارت نبود خنده‌های آنهمه دشمن نمی‌آید به تو بشکند دست همانیکه نمازت را شکست این قنوت این درد در گردن نمی‌آید به تو جای آن چادرنمازی که دل از ما می‌ربود ای جوانم این کفن اصلا نمی‌آید به تو (حسن لطفی)✍ .
. السلام علیکِ ایتها الرضیة المرضيه او‌ که قبل از خلقتش ، شد آزموده فاطمه ست عالم هستی وجودش از وجودِ فاطمه ست با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است خانه ی امنِ ولایت بر عمودِ فاطمه ست در تمام زندگانی ، بعد ذکر ربنّا یا علی جانم علی جانم، سرودِ فاطمه ست هیچ کس با دست خالی رد نشد از درگهش روزی هر سائلی از لطف و جودِ فاطمه ست با ملائک هم سخن باشد عزیز مصطفی آسمان مشتاق یک گفت و شنودِ فاطمه ست بی حرم هرگز نخوانیدش، خدا باشد گواه قلب هر شیعه بنای یادبودِ فاطمه ست دشمن نادان به فکر حذف او باشد ولی غافل از اینکه زمین خوردن، صعودِ فاطمه ست بغض جانسوزش در این شبها شهادت می دهد: قاتل شیر خدا روی کبودِ فاطمه س .
. با مادر علیهماالسلام گریز به کربلا مادرم ای سرّ هستی فاطمه ای که هستی بی معلم عالمه نیست آن کس را که دارد حبّ تو از حساب روز محشر واهمه ریشه های چادرت حبل المتین خادم پیوسته ات روح الامین غیر تو در بین جن و انس و حور نیست هم شأن اميرالمؤمنين شد مسیر تو صراط المستقیم زیر پای توست جنّات نعیم آن که گشته عرش اعلی' جای او تازه گردد در سرای تو مقیم یازده خورشید تو، نور جهان راه پیوند زمین و آسمان می شود بغض عدوی آل تو راه اصلی نجات شیعیان ای که نامت رافع هر غم شده مایه ی آرامش خاتم شده قوّت بازوی سردار احد از چه قدّت در جوانی خم شده نیست هرگز باور من رفتنت در حیاط خانه بی جان دیدنت نیمه شب ای مادر مظلومه ام قاتل من می شود غسل تنت میدهم حق که شده مویت سپید از جفای ثانی رذل پلید یک لگد بر در زد و پیش نگات محسن شش ماهه ات گشته شهید وقت غسل تو پدر آهی کشید باز اشک از دیدگان او چکید گفت ای اسماء ببین دستان من بر کبودی تن زهرا رسید باز یاد کوچه افتاده پدر کوچه ای که از غمت شد خون جگر از همان جا مانده بر بازوی تو با غلاف قنفذ ملعون اثر با جفای دشمنان کافرت مادرم شد زخم از پا تا سرت می چکد خون آبه وقت غسل تو از میان زخم های پیکرت مادر از غسل تنت آزرده ام دیده ام پژمرده ای، پژمرده ام هر نگاهی که به زخمت می کنم گوئیا که تیر و نیزه خورده ام دیده ام  در بین این خون آبه ها زخم تیغ و نیزه و سنگ و عصا یک هزار و نهصد و پنجاه زخم در میان مقتل کربلا می رسی تو در کنار قتلگاه می کنی بر جسم صدچاکم نگاه با نگاهی بر لب خشکیده ام می شوی تو غرق اشک و درد و آه روبه روی چشم های خیس من می شود جسم نحیف تو کفن مادر اما بی کفن می مانم و می رود حتی به غارت پیروهن با دو دست خسته ی شیرخدا می شوی تدفین میان ناله ها مادرم اما تن صد پاره ام می شود در گوشه ی مقتل رها ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. دو امانتی که حقشون ادا نشد.... امیرالمؤمنین کنار قبر حضرت زهرا علیهماالسلام حضرت مهدی امانت حضرت زهرا علیهماالسلام😭 پدرت خواست که خورشید امامت باشی نور توحید برای شب ِظلمت باشی خواهش قلب نبی بود که همچون قرآن پیش این مردم بدعهد، امانت باشی بود آزار تو ، آزار خداوند و رسول تو نباید که چنین غرق جسارت باشی پشت در رفتی و بدجور تو را آزردند خواستی یاور و حامی ولایت باشی کاش می مُردم و آن روز نمی دیدم که بین دیوار و در از بغض و عداوت باشی وقت غسل تن زخمی ِتو گفتم با آه باورم نیست پر از زخم و جراحت باشی باورت می شود ای طاقت حیدر، سی سال با غم خود، سبب رفتن طاقت باشی پیش قبر تو زدم ناله که مهدی برگرد تا که منجی دل غرق مصیبت باشی منتقم زود بیا مادر تو راضی نیست سالها دربه در ِوادی غربت باشی او تو را پیش محبّان به امانت بگذاشت از چه باید که طرید از همه امّت باشی چیست جرم و گنه تو که هزار و صد سال هر شب و روز اسیر غم و محنت باشی زخم قلب من و زهراست همیشه تازه تا زمانی که تو در دوره ی غیبت باشی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. ای خوشا آن کس که دم از آل پیغمبر زند دست خود بردامن صدیقه ی اطهر زند باز گردد بررُخش درهای جنّات نعیم هرکه دراین آستانه حلقه ای بردر زند هرکه این جا چشم خود را چشمه ی زمزم کند دربهشت آرزوها ساغر از کوثر زند آن که دربزم عزای فاطمه اشکی نریخت روز واویلا دو دست خویش را برسر زند نزد زهرا قدسیان خاکسترش را می برند هرکه چون پروانه این جا درشرر پرپر زند بشکند دستی که با یک ضرب سیلی ازجفا بر رخ یاس علی ،او رنگ نیلوفر زند ازحساب خود «وفایی» غم ندارد روز حشر مُهر خود را گرکه زهرا پای این دفتر زند ✍ .