#بهشت_کچڪ❣🌹
باغ بی رمق هر نگاهش....
چشم به راه آرزویی.
شبنم غم،روی هر پرچین باغ،خوابید ست.
امید خیالش آرام، چین دیوار نشست.
زیر گوش باغ، نسیم زمزمه هایش
دلیل رویش ست.
آن هنگام، آرزو در نگاهش ماسید.
مردی از راه رسید.
لای هر انگشت دست،
نهالی سبز ،رقصیده ست.
اندرون کیسه ی سبزینگی،
بذر و دانه، ذوق هم همراهشان.
دلبر و دلدار مرد.
زیر لب زمزمه کرد.
ای امیر آسمان و زمین،
تو که همراه شوی...
می سرایم با یقین.
بهشت کوچکی روی زمین ،
خواهم ساخت.
چند صباحی که گذشت.
بهشت گوشه ی باغ،
به زمین آمده ست.
در میان گل ها، آرام نشست.
چشمانش، مات آن ابر سپید،
که ناگه شکل یک پروانه شد.
بالهایش جنس یاس.
معلق در عطر اقلیم یاس،
خاطرات خفته اش ،بیدار شد.
آوای خوشی درون سینه اش...
آرام گفت:یادت آمد روزی
کنج باغ ،بوته ی یاس در عطش،
در انتظار خفتن، بقچه اش را میبست.
کوزه ات پر آب ، همه را بخشیدی.
کوزه ات شد خالی...
بر زبانت جاری و سلامی از دور
همه را هدیه به پروانه ی عطشان کردی.
دیگ نذری کنج باغ،در انتظار.
هر چه خواهی نذر کن...
خواهشت را هم بزن...
وقت باریدن غم،
چادرم چتر تو است.
زهرای اطهر یاس بود...
یاور پروانه اش عباس بود...
(یا علی)
#معصومه_داداش_بهمنی.
#شعروادب
#ایران_من
🇮🇷کانال شعروادب ایران من🇮🇷
(
╰┈➤ @ashareiranman
✍ لطفا بہ اشتراک بگذارید⬆️ ⬆️