وطن من، کودکی است،
که دستانش را با امید و شجاعت
به سوی شادی دراز میکند.
او بادی است در زندان.
و شاخههایی است
در نور و تاریکی،
پیرمردی است که
در این شاخساران جاودان
در ماتم زمین و پسرانش نشسته است.
این سرزمین پوست و استخوان است.
مرا در آن رها کنید.
قلب من و درخت خرما با هم
از آن
به سوی سالهای سخت اوج میگیریم.
مرا به خرما آویزان کنید
من به او خیانت نمیکنم....
#محمود_درویش
#شعر #فلسطین
#شعروادب
#ایران_من
╭ 🇮🇷 کانال شعروادب ایران من 🇮🇷
(
╰┈➤ @ashareiranman
✍ لطفا بہ اشتراک بگذارید⬆️ ⬆️
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید
بارانی آرام در پاییزی دور
وَ گنجشکها آبیاند… آبی
وَ زمین، ضیافتی...
به من مگو که من، ابرِ فرودگاهام،
چون من هیچ نمیخواهم،
از سرزمینی که افتاد از پنجرهی قطاری بیرون
جز دستمالِ مادرم،
وَ دلایلی برای مرگی نو!
بارانی آرام در پاییزی غریب
وَ پنجرهها سفیدند…سفید
وَ خورشید،
اناری در گرگ و میش عصر
وَ من نارنجبُنی متروک!
پس از چه رو میگریزی از تنام
حال که من هیچ نمیخواهم
از سرزمینِ خونواژهها و بلبل
جز دستمالِ مادرم،
وَ دلایلی برای مرگی نو...
#محمود_درویش
#شعر
#شعروادب
#ایران_من
╭ 🇮🇷 کانال شعروادب ایران من 🇮🇷
(
╰┈➤ @ashareiranman
✍ لطفا بہ اشتراک بگذارید⬆️ ⬆️