eitaa logo
آرمان روح الله
281 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
5 فایل
آرمان روح الله »»تشکیل حکومت جهانی امام زمان عج
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🏴🌹🕊🌹🏴🥀 ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم . دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما منصرف شد و گفت من برمی گردم . رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم . به من گفت: شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند! امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند من آن افطار را نمی خورم .
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 ربناي لحظه هاي ، از پايان يك روز خبر مي داد؛ ربنايي يك تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و را توزيع مي كرد. سادگي و صميميت در سفره موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما مي كرديم . دعاي و زيارت هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت. «السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي ، به سفره و سحر ما معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و غفلت زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد. نمي توانم حال و هواي اين لحظه ها را براي شما بيان كنم. در لشكر ۲۸ سنندج بودم و قرار بود بعد از يك هفته به خانه برگرديم ، اما جاذبه اين ماه، مرا در كردستان ماندگار كرد. ، بهترين وزيباترين خاطرات را براي ما در سنگرها آفريد. بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي مهماني خدا آماده كرده بود. راوی : حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر محمدي یاد باد آن روزگاران یاد https://eitaa.com/ashegane_12
غروب بود.ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی قابلمه ای از من گرفت . . و بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش رفتم و گفتم : ابرام جون کله پاچه برای عجب حالی میده!! گفت : راست میگی ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت و وقتی بیرون آمد ، ایرج با موتور رسید ،ابراهیم هم سوارش شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم حتما چند رفیق باهم جمع شده اند و افطاری می‌خورند. و از اینکه به من تعارف نکرده بود ناراحت شدم . . فردای آن روز که ایرج را دیدم پرسیدم : دیروز کجا رفتید؟ گفت : پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم . . آنها ابراهیم را شناختند و خیلی تشکر کردند خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم به خانه شان . . شهید‌🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/ashegane_12