eitaa logo
❤عاشقانه های حلال❤
16هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
باهمین چادروچفیه شده ام همسفرت ای بقربان تویارم،شهادت با هم 💖 💖 عاشقانه هایی برای دلبری ازهمسر،ایده های عاشقانه، عاشقانه های شهدا،پروفایل دونفره و .. 👈استفاده ازمطالب #فقط برای #همسر بدون لینک مجازه نه #کانالها🛇 کانال اول ما↙ @zendegiasheghane_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱 يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ . 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 . ... . ما "کرد" هستیم و... به زبون کردی خیلی سخته... بخوای بگی"دوستت دارم"…❤ گاهی با خنده بهم میگفت: "به کردی بگو💕دوسِت دارم💕ببینم بلدی یا نه…؟" بعد به این نتیجه میرسیدیم که خیلی خوبه فارسی حرف میزنیم... گاهی شعر میخوندم براش و... بیشتر این بیتو زمزمه میکردم... . ... ...❤ . اون مدتی که سوریه بود... تلفن که میزد... با ذوق حرف میزد... مدتی هم که حرف میزدیم... حرفای زن و شوهری بود...💕 مثلاً میگفتم... ❤...دلم واست تنگ شده...❤ یا به شوخی بهش ميگفتم... "اونجا زن نگیریاااا...❤" میزد زیر خنده و میگفت: "نه بابا...خانوم این چه حرفیه...؟!❤" یه روز قبل شهادتش... از همسایه‌مون... که همسرشو از دست داده بود،پرسیدم... "بدون شوهر بودن سخته…؟ چه جوریه…؟" گفت:"من عادت کردم..." پیش خودم گفتم… اما من که نبودن مهدی واسم عادی نمیشه... مطمئن بودم که آقا مهدی شهید نمیشه... اون واسه نیومدن نرفته بود...😢 واسه دفاع رفته بود... وقتی متوجه شدم که به شهادت رسیده... دلم میخواست گریه کنم ولی نمیتونستم... میگفتم نکنه کسی اشکمو ببینه و بگه... "هااان...چی شد…اشکت در اومد...؟!" پشیمون نیستم... از اینکه رضایت دادم به رفتنش...ولی... خیلی دلتنگ میشم...💔 مخصوصا غروبا... تنها شدنو با همه وجودم لمس کردم...💔 روز تشییع و خاکسپاری... هنوز تو شک بودم... پیکرشو که گذاشتن تو قبر... حلقه مو انداختم تو قبرش...💕 واسه دل خودم این کارو کردم... تا مثلا یادش بمونه که شفاعتم کنه... بین بچه ها رابطه ش با "نهال"دخترمون... یه جور دیگه بود... . ...😢 . نهال همش میگه... بابایی رفته کربلا... راهشو گم کرده...برمیگرده...😔 . (همسر شهید،مهدی قاضی خانی) ❤️ @asheghanehalal ❤️
🌱🌱🌱🌱 يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ . . ... . ما "کرد" هستیم و... به زبون کردی خیلی سخته... بخوای بگی"دوستت دارم"…❤ گاهی با خنده بهم میگفت: "به کردی بگو💕دوسِت دارم💕ببینم بلدی یا نه…؟" بعد به این نتیجه میرسیدیم که خیلی خوبه فارسی حرف میزنیم... گاهی شعر میخوندم براش و... بیشتر این بیتو زمزمه میکردم... . ... ...❤ . اون مدتی که سوریه بود... تلفن که میزد... با ذوق حرف میزد... مدتی هم که حرف میزدیم... حرفای زن و شوهری بود...💕 مثلاً میگفتم... ❤...دلم واست تنگ شده...❤ یا به شوخی بهش ميگفتم... "اونجا زن نگیریاااا...❤" میزد زیر خنده و میگفت: "نه بابا...خانوم این چه حرفیه...؟!❤" یه روز قبل شهادتش... از همسایه‌مون... که همسرشو از دست داده بود،پرسیدم... "بدون شوهر بودن سخته…؟ چه جوریه…؟" گفت:"من عادت کردم..." پیش خودم گفتم… اما من که نبودن مهدی واسم عادی نمیشه... مطمئن بودم که آقا مهدی شهید نمیشه... اون واسه نیومدن نرفته بود...😢 واسه دفاع رفته بود... وقتی متوجه شدم که به شهادت رسیده... دلم میخواست گریه کنم ولی نمیتونستم... میگفتم نکنه کسی اشکمو ببینه و بگه... "هااان...چی شد…اشکت در اومد...؟!" پشیمون نیستم... از اینکه رضایت دادم به رفتنش...ولی... خیلی دلتنگ میشم...💔 مخصوصا غروبا... تنها شدنو با همه وجودم لمس کردم...💔 روز تشییع و خاکسپاری... هنوز تو شک بودم... پیکرشو که گذاشتن تو قبر... حلقه مو انداختم تو قبرش...💕 واسه دل خودم این کارو کردم... تا مثلا یادش بمونه که شفاعتم کنه... بین بچه ها رابطه ش با "نهال"دخترمون... یه جور دیگه بود... . ...😢 . نهال همش میگه... بابایی رفته کربلا... راهشو گم کرده...برمیگرده...😔 . (همسر شهید،مهدی قاضی خانی) ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      @asheghanehalal