eitaa logo
عاشقانه هاےِ رنگے 😍🍃
8.7هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
6 فایل
کانال قشنگمون پر هستش از کلیپ و آهنگ های عاشقانه متن های زیبا و عاشقانه😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii❤️ تبلیغات قیمت مناسب پذیرفته میشود آیدی زیر جهت رزرو تبلیغ @mfm6666 پیشنهاد ها و انتقاد های خودتون را با ما در میان بگذارید 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر داداشمم با دیدنم انگارداغ دلش تازه شده بود میخواست بزنم که مامانم نذاشت..بابام ساکم روپرت کردبیرون گفت:بروتوجای تواین خونه نداری منم به ناچارازخونش امدبیرون رفتم توپارک نشستم..توشهرخودم‌غریب بودم روی نداشتم خونه ی کسی برم بایدتوپارک میموندم..توشهرخودم غریب بودم روی رفتن به خونه ی کسی روهم نداشتم.مادرم بنده خدامدام پیام میدادافسون کجای نمیخواستم بیشترازاین اذیتش کنم گفتم خونه ی یه دوست قدیمی هستم نگرانم نباش..روصندلی نشسته بودم رفت وامدادمهارونگاه میکردم وهرچی میگذشت پارک خلوتترمیشدترس منم بیشترنمیتونستم اونجابمونم چون اخرشب پرازمعتادوکارتون خواب میشدبایدمیرفت یکی ازپارکهای که اسکان موقت مسافرهابود..خلاصه اون شب رومن توپارک به سربردم‌ ازترسم تاصبح نخوابیدم وفرداصبح زودرفتم کلانتری ازدست خانواده ی حامدبه جرم ادم ربایی شکایت کردم توشرح پرونده نوشتم خونه نبودم امدن بچه هارودزدیدن... تاپرونده بخوادمراحل قانونیش روطی کنه دوسه روزی طول کشیدومن همچنان توپارک میخوابیدم.. ادامه در پارت بعدی 👇 آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ @asheghanehaye_rangiii ❤️
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم داداش گفت تو اگه مهربان رو طلاق بدی نه تنها خودت خوشبخت نمیشی بلکه آه و نفرینش گریبانگیر بچه های ما هم میشه…من نمیخواهم کسی بچه هامو بخاطر تو نفرین کنه..برو با مهربان آشتی کن.من جاش بودم همون دفعه ی اول که معتاد بودی ولت میکردم..قدرشو بدون…حرفهای داداش منو وادار به فکر کرد.راست میگفت،،مهربان خیلی در حقم خوبی کرده بود…با تمام مشکلاتم به پام مونده بود..عاشقش نبودم و خوبی‌هاش توی گلوم گیر کرده بود…تا داداش رفت شماره ی مهربان رو گرفتم..فکر میکردم جواب نمیده ولی با دومین بوق جواب داد..نمیدونستم چی بگم برای همین گفتم:سلام…خوبی عشقم…مهربان گفت:من‌خوبم ولی از عشقت خبر ندارم ،بهتره به خودش زنگ بزنی…گفتم:من فقط یه عشق دارم اونم تویی…با این مقدمه ازش کلی عذرخواهی کردم و با اصرار راضیش کردم تا آشتی کنیم…بعد از آشتی در هفته ۳-۴بار باهم بیرون و‌گردش و تفریح میرفتیم و بقیه ی روزها هم بالاسر نقاشها بودم تا خونه رو رنگ کنند و برای روز عروسی آماده باشه… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
من ترانه هستم.... سی و سه سالمه... اهل یکی از شهرهای شمالی ایران زمستون سال شصت و هشت بعد از دوتا پسر بدنیا میام.... گفت :کی...؟ راجع به کی حرف میزنی....؟ من زنی ندیدم.... گفتم تو غلط کردی..... دیگه مثل دفعه ی قبل که حاشا کردی و طوری وانمود کردی که من دیوونه شدم اینبار کوتاه نمیام. باید به من بگی اون کیه.... چه نسبتی با تو داره.....؟ زود باش... دیگه مثل دفعه ی قبل که حاشا کردی و طوری وانمود کردی که من دیوونه شدم اینبار کوتاه نمیام... باید به من بگی اون کیه... چه نسبتی با تو داره....؟ زود باش با دوتا دستام همونطور که سرم به یکیشون وصل بود یقهی حامد رو محکم گرفته بودم و تکون تکون میدادم و داد میزدم بگو: اون کی بود...؟ بگووووو اون کی بودددددددد؟ پرستار که دیده بود من و حامد داریم بحث میکنیم رفته بود بیرون و دو سه نفری که دور و برمون بودن رو پراکنده کرده بود... ولی وقتی دیده بود من خیلی دارم جیغ جیغ میکنم و حرص میخورم دوباره اومد کنارمون..... رو به من گفت : اینقدر حرص نخور خانم... برای بچه اصلا خوب نیست... اسم بچه که اومد با دوتا دستام زدم تو سرم و رومو کردم به آسمون و گفتم ای خداااا.. این بچه ی بیچاره چه گناهی داشت... چرا زودتر دست این نامرد رو پیشم رو نکردی....؟ همینجور میگفتم و گریه میکردم.... اونقدر نشستم و گریه کردم تا سرم تموم شد.... پرستار گفت : خانم حالتون بهتره...؟ گفتم بله.... گفت اگه خودتون بخواید میتونیم ببریمتون بیمارستان..... گفتم نه خوبم ممنون حامد که دید سرم تموم شده رفت ماشین رو آورد دم . آمبولانس .... بهم گفت بیا سوار ماشین شو بریم خونه حرف میزنیم..... گفتم من با تو هیچ جا نمیام ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈