🌹#داستان_آموزنده
مرد عربى خدمت پيامبر (ص) آمد و گفت: علِّمنى ممّا علّمك اللّه؛ یعنی از آنچه خدا به تو آموخته به من بياموز.
پيامبر او را به يكى از يارانش سپرد تا آيات قرآن را به او تعليم دهد،
آن صحابی سوره «زلزال» را تا آخر به آن مرد تعليم داد.
هنگامی که به آیه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه...» (یعنی «پس هر کس ذرهای کار خوب انجام دهد میبیند» رسیدند؛
تازه وارد به فکر فرو رفت و از معلم خود پرسید: آیا این جمله از جانب خداست؟!
معلم پاسخ داد: آری!
آن مرد ایستاد و گفت: همين آیه مرا كافى است! من درس خود را از این آیه فرا گرفتم؛ اکنون که خدا ریز و درشت کارهای ما را میداند و همه اعمال ما حساب دارد، تکلیفم روشن شد؛ این جمله برای زندگی من کافی است؛
او پس از این سخن خداحافظی کرد و از مسجد خارج شد.
صحابی نزد پیامبر بازگشت و با تعجب گفت: این شاگرد امروز خیلی کم حوصله بود و حتی نگذاشت من بیش از یک سوره کوچک برایش بخوانم و سخنی به این مضمون بر زبان آورد: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «او را به حال خود واگذاريد كه مرد فقيهى شد».
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3۱
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️
#داستان_آموزنده
🔆بوی شما را دوست دارم
💥امام صادق علیه السلام به همراه پدرشان امام محمّد باقر علیه السلام از خانه خارج شده و به سمت مسجدالنّبی حرکت کردند. جمعی از شیعیان در مکانی میان قبر و منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر بودند. امام باقر علیه السلام نزد ایشان رفتند و به آنها سلام کردند. شیعیان از جا برخاستند و جواب سلام حضرت را محترمانه دادند. امام باقر علیه السلام به آنها نگاهی محبّت آمیز کرده و فرمودند:
💥«به خدا سوگند که من بوی شما را دوست دارم. پس با پارسایی و کوشیدن در عمل خود، مرا در این محبّت یاری رسانید و بدانید که ولایت (و دوستی) ما جز با تقوا و کوشش به دست نمیآید. هر گاه هر کدام از شما بندهای را به امامت گیرد، باید به کردار او عمل کند.»
📚الکافی، ج 8، ص 212 سالنامه حدیث نور 1380
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3
#داستان_آموزنده
🔆بزرگوارى و اهميّت نعمت خداوند
🍂همچنين مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه عليه در كتاب عيون أ خبار الرّضا عليه السّلام داستانى را آورده است كه از جهاتى قابل اهميّت مى باشد:
🍂روزى از روزها امام حسين عليه السّلام در حال داخل شدن دست شويى - مستراح -، تكّه نانى را مشاهده نمود، آن را برداشت و تحويل غلام خود داد و فرمود: هنگامى كه خارج شدم آن را به من بازگردان .
🍂غلام لقمه نان را از حضرت گرفت ؛ و پس از آن كه آن را تميز و نظيف كرد، خورد.
وقتى كه حضرت از دست شوئى - مستراح - بيرون آمد، غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: آن لقمه نان را چه كردى ؟
🍂غلام عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! آن را تميز كردم و خوردم .
🍂امام حسين عليه السّلام فرمود: همانا تو در راه خداوند متعال و به جهت خوشنودى و رضايت او آزاد كردم .
🍂در اين هنگام شخصى در آن حوالى حاضر بود و متوجّه اين جريان گرديد، به همين جهت جلو آمد و خطاب به حضرت كرد و عرضه داشت : اى سرورم ! - به همين سادگى - او را آزاد گرداندى ؟!
🍂امام حسين عليه السّلام فرمود: بلى ، چون از جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
🍂هركس لقمه نانى را كه بر روى زمين يا در جائى افتاده است ، ببيند و آن را بردارد و تميز كند؛ و تناول نمايد، در درونش استقرار نمى يابد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش دوزخ آزاد و رها گرداند.
🍂و سپس امام حسين عليه السّلام افزود: من نخواستم كسى را كه خداوند مهربان از آتش آزاد نموده ، عبد و غلام من باشد، به همين جهت او را آزاد كردم .
📚ـعيون الا خبار: ج 2، ص 43، ح 154،
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3
#داستان_آموزنده
🔆اشك، آرى؛ نان، هرگز
مردى نشسته بود و گريه مىكرد . كسى بر او گذشت و علت زارى او را پرسيد . مرد گريان به سگ خود اشاره كرد و گفت: بر اين سگ مىگريم كه در حال جان دادن است . اين سگ، خدمتها به من كرد. روزها، همراهم بود و شبها بر در خانهام پاسبانى مىكرد . اكنون كه چنين افتاده است، مرا چنين گريان كرده است . مرد رهگذر گفت: آيا زخمى خورده است؟ گفت: نه . گفت: پير شده است؟ گفت: نه .
گفت پس چرا چنين رنجور است . مرد در همان حال گريه و زارى گفت: گرسنگى، امانش را بريده است . مرد گفت: مىبينم كه در دست كيسهاى دارى . آيا در آن نان نيست؟ گفت: هست . گفت: چرا از اين نان نمىدهى كه از مرگ برهد؟
گفت: بر مرگ او گريه مىكنم؛ اما نان به او نمىدهم . هر چه خواهى اشك مىريزم، ولى نان خويش را از جان سگ بيشتر دوست دارم. اشك، رايگان است، اما نان، قيمت دارد . رهگذر گفت:
چه تيره بخت مردى، هستى كه قيمت نان را بيش از بهاى اشك مىدانى .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆پاداش بسيار اطعام
سدير يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟. گفتم : نه .
فرمود: در هرماه ، چطور؟
گفتم : نه .
فرمود: آيا در هر سال ، يك برده آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه .
فرمود: سبحان اللّه ! آيا دست يكى از شيعيان ما را نمى گيرى ؟
تا به خانه ات ببرى و به او غذا بدهى تا سير گردد، سوگند به خدا اگر اين كار را انجام دهى براى تو بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان اسماعيل پيامبر باشد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
کانال سمت خدا
@samtekhoda_tv3
#داستان_آموزنده
🔆دگر بينى
امام حسن عليه السلام گويد: يك شب جمعه مادرم را ديدم كه در محراب عبادت ايستاد و همواره نماز مى گذارد و در ركوع و سجود بود تا شب به صبح رسيد و شنيدم كه براى زنان و مردان مومن با ذكر نام آنها دعا مى كند و هر چه بيشتر براى آنها از خداوند در خواست مى كند اما براى خود دعا نمى كند.
عرض كردم : مادر! چرا براى خود دعا نمى كنى همان گونه كه براى ديگران دعا مى كنى ؟
فرمود: فرزندم اول همسايه بعد اهل خانه .
📚كشف الغمه ، ج 2، 96 - علل الشرايع ، ج 1، باب 145.
کانال عاشقان خدا
@asheghanekhoda313
#داستان_آموزنده
🔆نزديكى به خدا
پيامبر صلى اللّه عليه و آله از اصحاب خود سوال كرد در چه هنگام زن به خدا نزديكتر است ؟
اصحاب جواب صحيح آن را ندانستند.
وقتى فاطمه عليها السلام از سوال پيامبر صلى اللّه عليه و آله با خبر گرديد فرمود: بيشترين نزديكى زن به خداوند وقتى است كه در منزل خود قرار دارد.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: به راستى كه فاطمه پاره تن من است .
اين حديث به معناى آن نيست كه زن از منزل بيرون نرود چه اينكه فاطمه عليها السلام خود براى آوردن آب از منزل بيرون مى رفت بلكه به اين معناست كه منزل محيط امنى است كه زن در آن نزديكى بيشترى با خدا دارد.
📚بحارالانوار، ج 43، ص 92
کانال عاشقانه خدا
@asheghanekhoda313
#داستان_آموزنده
🔆يتيمان جامعه را تربيت كنيم
وقتى كه جعفر طيار در جنگ شهيد شد، خبرش به مدينه رسيد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به منزل جعفر تشريف آورد، به همسر وى (اسماء بنت عميس ) فرمود: كودكان جعفر را بياور!
رسول گرامى كودكان را در آغوش گرفت و آنها را بوييد و گريست . عبدالله فرزند جعفر مى گويد:
خوب به خاطر دارم آن روز كه پيغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت : يا رسول الله ! جعفر به شهادت رسيد؟
فرمود: آرى و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه كه دست محبت بر سر من و برادرم مى كشيد اشك از ديدگانش مى ريخت و درباره پدرم دعا مى نمود.
سپس به مادرم فرمود: اى اسماء! مايلى به تو مژده بدهم .
عرض كرد: آرى پدر و مادرم فدايت باد.
فرمود: خداى بزرگ در عوض بازوان (قلم شده ) جعفر دو بال به او عنايت فرمود تا در بهشت پرواز كند.
📚ب : ج 82، ص 92.
کانال عاشقانه خدا
@asheghanekhoda313
#داستان_آموزنده
🔆نهى از قهقهه
روزى امام حسن عليه السلام از محلى مى گذشت چشمش به مردى افتادكه قهقهه مى زند نزد او رفت و فرمود: آيا مى دانى كه در روز قيامت وارد آتش جهنم مى شوى ؟
او پاسخ داد: آرى .
امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى كه از افرادى هستى كه از آن خارج مى شوى ؟
جواب داد: خير مطمئن نيستم .
امام عليه السلام تو كه نمى دانى كه حتما از جهنم خارج خواهى شد چگونه قهقهه مى زنى ؟
📚بحارالانوار، ج 44، ص 119 و 120.
کانال عاشقانه خدا
@asheghanekhoda313
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼
#داستان_آموزنده
🔆كنترل زبان
شخصى محضر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) مشرف شد. حضرت به او فرمود: آيا مى خواهى تو را به كارى راهنمايى كنم كه به وسيله آن داخل بهشت شوى ؟
مرد پاسخ داد: مى خواهم يا رسول الله !
حضرت فرمود: از آن چه خداوند به تو داده است انفاق كن و به ديگران بده !
مرد: اگر خود نيازمندتر از ديگران باشم ، چه كنم ؟
فرمود: مظلوم را يارى كن !
مرد: اگر خودم ناتوان تر از او باشم ، چه كنم ؟
فرمود: نادانى را راهنمايى كن !
مرد: اگر خودم نادان تر از او باشم ، چه كنم ؟
فرمود: در اين صورت زبانت را جز در موارد خير نگهدار! سپس رسول خدا فرمود:
آيا خوشحال نمى شوى كه يكى از اين صفات را داشته باشى و به بهشت داخلت نمايند؟
📚بحار: ج 71، ص 296
کانال عاشقانه خدا
@asheghanekhoda313