eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 5⃣7⃣ وقتی با سکوتم مواجه شد از نفسش کمک گرفت.. نفسی عمیق و پر صدا " من همه چیز رو میدونم و اینجام تا کمکت کنم.. " اما من تقاضایی برای کمک نداشتم. پس ایستادم. و آماده رفتن " من احتیاجی به کمکتون ندارم. " در سکوت نگاهم کرد. سری تکان داد و لبانش را جمع کرد " شک دارم..البته در راجع به شما.. اماااا.. در مورد اون زن نه.. مطمئنم که نیاز به کمک داره.. " جسارتش عصبیم میکرد.. " بلند شو و از خونه ی من برو بیرون.. " ایستاد و دستی به کت و شلوار سرمه ایی رنگش کشید : " در مورد مهمون نوازی ایرانی ها افسانه های عجیب غریبی شنیده بودم.. اما انگار فقط در حد همون افسانه ست.. " عثمان لیوان به دست رسید " چیزی شده؟؟ " این مرد قبل از یک روانشناس، دیوانه ایی عصبی کننده بود.. دندانهایم روی هم دیگر ساییده میشد.. به سمتم آمد. درست رو به رویم ایستاد و در چشمانم خیره شد " عثمان.. من که میگم فکر ازدواجو از سرت بیرون کن.. ایشون بیشتر از مادرشون احتیاج به کمک دارن.." صدای اعتراض عثمان بلند شد " یان، ساکت شو " گرمای عجیبی در سرم احساس می کردم. دلم فریاد میخواست و یک سیلی محکم. نفسهایم تند و بی نظم شده بود. با صدایی خفه به سمتش هجوم برم " گورتو از خونه ی من گم کن بیرون.. عوضی.. " لبخندهایش پنجه میکشید بر صورتم. دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا برد " آرووم.. مودب باش دخترِ ایرانی.. " چقدر از این نسبت متنفر بودم. فریاد کشیدم " من ایرانی نیستم . " با ابروهایی بالا رفته به عثمان نگاه کرد " عه.. مگه نگفتی عاشق یه دختر ایرانی شدی..؟ " عثمان دست پاچه و عصبی لیوان را روی اپن گذاشت و به سمت یان آمد " ببند دهنتو.. بیا بریم بیرن.. " و او را به سمت در هل داد.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 6⃣7⃣ دوست داشتم با دو دستم گلوی عثمان را فشار دهم.. او پست تر از چیزی بود که فکرش را می کردم. یان در حین خروج زورکی ایستاد " سارا..اگه اون زن در حد یه انسان برات مهمه.. ببرش ایران.. راستی این کارتمه.. هر کمکی از دستم بربیاد برات انجام میدم... " و کارت را روی میز گذاشت. این مرد واقعا دیوانه بود. عثمان به ضرب از خانه بیرونش کرد.. در را بست و به سمتم آمد.. سرش پایین بود و صدایش ضعیف " سارا.. من عذر.. " عصبی بودم آنقدر زیاد که ضربان قلبم را به بلندی و وضوح میشنیدم. " گمشو بیرون.. " دیگر نمی خواستم ببینمش.. هیچ وقت.. دستی به صورتش کشید و از خانه خارج شد. کلافه به سمت حمام رفتم. آّب سرد را باز کردم و با لباسهایم، در مسیر دوش ایستادم. آنقدر آتش در جانم بود که این سرما به استخوانم نمی رسید.. چند ساعتی از آن ماجرا می گذشت. سرگردان و عصبی به سمت اتاق مادر رفتم. روی سجاده نشسته بود و زل زده به قاب عکسِ من و دانیال، چیزی زیر لب زمزمه میکرد.. رو به رویش نشستم. هیچ وقت به مادری قبولش نداشتم. اما یک انسان چطور؟؟ من از ایران میترسیدم.. ترسی آمیخته با نفرت.. آن روانشناس دیوانه چه میگفت؟؟ ایران کجایِ نقشه ی زندگیم بود؟؟ اما.. دلم به حالِ این زن می سوخت.. زنی که تک فرزنده والدینش بود و از ترسِ ناپدید شدن منو دانیال توسط شوهرش، نتوانست حتی در مجلسِ ترحیم پدرو مادرش شرکت کند.. یان راست میگفت، در حد یک انسان باید برایش دل می سوزاندم.. خیره به چشمانش پرسیدم : " دوست داری بری ایران.. ؟؟ " حوضچه ی صورتش پر از اشک شد. این زن به چه چیزی در آن خاک دلبسته بود؟؟ پریشان و گیج از خانه بیرون زدم. شب بود و تاریک.. دوست داشتم به جایی برم تا دیوانگی کنم. وارد اولین کلوپ شبانه شدم. مشروب.. شاید آرامم می کرد.. همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم.. خوردم اما جز منگی و تجدید خاطرات چیزی عایدم نشد. تهوع و درد به معده ام لگد میزدند. دومین پیک را طلب کردم که دستی مردانه مانعم شد.. " شنیدم مسلمونا از این چیزا نمیخورن.. عثمان هم هیچ وقت نمیخوره.. " سر چرخاندم. همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود. "من مسلمون نیستم ". ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
✅ اعمال شب عرفه شب نهم ذي الحجة، از شبهای متبرك و شب مناجات با قاضى الحاجات است؛ توبه در این شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. 🔆 براى شب عرفه چند عمل وارد شده است: 👇👇👇 1⃣ قرائت دعایی که با این عبارت آغاز میشود: " اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً... " كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد. 2⃣ قرائت هزار مرتبه تسبيحات عشر. 3⃣ قرائت دعاى " اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ... " كه هم در شب عرفه و هم شب هاى جمعه وارد شده است. 4⃣ زيارت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام 📚 منبع: مفاتیح الجنان 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✅ @asheghaneruhollah
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب نوزدهم : #شهید_مصطفی_ردانی_پور مصطفای جبهه ها.... 🔻22 روز مانده به #محرم ✅ @asheghaneruhollah
🏴روزشمارمحرم ✅22روزمانده ♦️بیست و دو روز سینه پر از آه آتشین کوفه نیا حسین شده ذکر مؤمنین ♦️ماه حرام هست ولی فکر کشتن اند از مکه حال مسلمِ در کوفه را ببین ✅ @asheghaneruhollah
دیدم پیرزنی داره آش درست میکنه سوال کردم : مادر...آش چی می پزی؟ گفت: آش پشت پا ... گفتم : کسی قصد سفر داره؟ گفت:حسین (ع) امشب از مکه به سمت کربلا راه می افته😔 گفتم: چرا تو؟ گفت: آخه حسین (ع) مادر نداره...😭😭 السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابدأ ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَلیلِ وَ النهاروَ لا جَعَلَ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم اَلسلامُ عَلی الحُسین و َعَلی علی بن الحُسین و َعَلی اُولاد الـحسین و عَلی اَصحاب الحُسین. به اندازه ارادت بفرست به اقا سلام بدن❤️🌸 ✅ @asheghaneruhollah
تصويري از آخرين نامه #شهیدمحسن_حججی در روز عرفه چنديست به لطف و كرم شما اسمم جز نوكران خانم زينب كبري ثبت شده است. توفيقم ده در جواني به پاي اسلام فداشوم... #شهيد_عرفه ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
تصويري از آخرين نامه #شهیدمحسن_حججی در روز عرفه چنديست به لطف و كرم شما اسمم جز نوكران خانم زينب ك
💠 دعای عرفه رفتم گلزار شهدا. اتفاقی نشستم سر یک قبر. روی سنگ قبر خواندم"شهید محسن حججی". جا خوردم. خوب که دقت کردم دیدم نوشته "شهید محسن حجتی". دلم هری ریخت. اگر یک روزی بخواهم بنشینم بالای قبری که نوشته باشد "شهید محسن حججی" چطور؟ تا آخر دعا با این خیالات ضجه زدم و اشک ریختم. وقتی به محسن ماجرای آن شهید را گفتم خندید "حالا دعا کن اصلا قبر و پیکری باشه که بیای بالا سرش" @asheghaneruhollah
زائـران عـرفــه بار سـفـر می بندند بار من خورد زمین و‌ ز سفر جاماندم باز هم متن پیامی که"حلالم بکنید" باز هم مثل همیشه به نظر جاماندم...😔 ✅ @asheghaneruhollah
04 haj mehdi akbari shab1 moharam96 (2).mp3
7.56M
✋ السلام علیک یا حضرت مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻 و نذار که چشم حرامی ها به بیفته 😔برگرد و نذار که از دست پهلوونت بیفته 😭برگرد و نذار شه آخه بی تو میمیره 🎤حاج 🔷زمینه فوق العاده زیبا 🔺حسین کوفه نیا حسین ❣ 🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
Untitled 3.mp3
7.5M
✋ السلام علیک یا حضرت مسلم ابن عقیل_ع_ کوفه نیا که بیچاره میشه😭 کوفه نیا بی شیرخواره میشه😭 میگن دلتنگ اند آقا ولی دل سنگ اند آقا 😭 🎤کربلایی 🔷شور بسیار زیبا و شنیدنی 🔺حسین کوفه نیا حسین ❣ 🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله: شب عرفه، هر دعای خیری مستجاب می شود. #شب_عرفہ یا این دل شکسته ما را صبور کن یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن دیگر بتاب از افق مکه ماه من این جاده های شب زده را غرق نور کن 🔆 بالاترین خیر را برای همه آرزو کنیم... 🔺اللهم عجل لولیک الفرج ✅ @asheghaneruhollah
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 7⃣7⃣ ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد : " اگه قصد کتک کاری نداری.. بشینم " در سکوت به درد بی امان معده ام فکر می کردم. صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست. ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد، نظرم را جلب کرد. گیلاس را از جلویم برداشت. " من زیاد با این چیزاموافق نیستم.. بیشتر از آرامش، تداعی میکنه، مشکلاتتو.. دختر ایرونی.. " نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت. حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی، بی جواب.. سرم را روی میز گذاشتم. فضای رو به تاریکی آنجا آرامم میکرد اما شلوغیش نه.. یان بی توجه به اطراف با انگشت اشاره اش با لبه ی گیلاس بازی میکرد. " بعد از اینکه عثمان از خونه ات اومد بیرون، تنها کاری که نکرد کتک زدنم بود.. اووووووف.. فکر کنم خدا خیلی دوستم داشت. و اِلا با اون چشمای قرمز عثمان؛ زنده موندم یه جور معجزه محسوب میشه.. " او هم از خدا حرف میزد.. این خدا انگار خیالِ بی خیالی نداشت.. صدایش صاف بود : " میدونستی عثمان هم روانشناسی خوونده؟؟ اما خب هیچ چیزش شبیه روانشناسا نیست.. مخصوصا اخلاقِ افتضاحش.. " ولی از نظر من عثمان روانشناس بزرگی بود که این چنین خام و رام کرده بود. به ساعت مچی اش نگاه کرد و به سمتم چرخید " نمیدونم چی به عثمان گفتی که اون طور رم کرد. اما وقتی که رفت، من همونجا تو ماشینم منتظرموندم. مطمئن بودم که از خونه میزنی بیرون.. " کش و قوسی به صورتش داد : " ولی خب.. انگار یه کوچولو تو اندازه گیری زمان اشتباه کردم. چون چند ساعته که هیچی نخوردم و الان دارم از حال میرم.." صاف نشست " مشخص نیست؟؟ " این مرد دیوانه چه میگفت؟؟ انگار از تمام دنیا فقط لبخند را به او بخشیده بودند.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 8⃣7⃣ 👈این داستان کاملا واقعی است وقتی با بی تفاوتیم مواجه شد. دستش را زیر چانه اش زد : " ظاهرا.. فعلا از غذا خوردن خبری نیست.. خب میدونی.. به نظر من گاهی بعضی از آدما بیشتر از آرامش و حرفهای ایده آل روانشناختانه به شوک احتیاج دارن.. و من امروز تمام تلاشمو کردم.. انگار کمی هم موفق بودم.. " و شروع کرد به حرف زدن.. از مادر.. از حالِ وخیم روحش.. از سکوتی که امکانِ ماندگاری داشت.. از کمکی که باید می کردم.. و.. و.. و… در سکوت فقط گوش دادم.. تمام عمر فقط شنونده بودم نه گوینده.. نگاهم کرد : " می دونم از ایران و مسلمونا متنفری.. عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته.. اما فراموش نکن که عثمان هم یه مسلمونه و تا جایی که میشد کمکت کرده.. شاید ایران هم مثه عثمانِ مسلمون، زیادم بد نباشه.." کمک های عثمان محضِ علاقه ی احمقانه اش بود نه از سرِ انسان دوستی.. مسلمانها همه شان نفرت انگیزند.. اعتماد به عثمان حماقت بود، اعتماد به ایران چه چیزی را به گندآب می کشید؟؟ لابد تمام زندگیم را.. چانه اش را خاراند " اگه عثمان بدونه که دارم واسه رفتن به ایران تشویقت کنم.. احتمالا میکشتم.. " صدایش پچ پچ وار، به گوشم رسید " پسره احمق.. ". عثمان چقدر ساده بود که ماندنم را مساوی با کامیابی اش میدانست.. با انگشتانش روی میز ضرب گرفت " اصلا شاید ایران خیلی بدتر از چیزی باشه که فکرشو میکنی.. اما خب.. به یه بار امتحانش میارزه.. حداقل فقط و فقط به خاطره اون زن که اسم مادر رو به دوش میکشه.. راستی چرا خودتو ایرانی نمیدونی؟؟ " صدایم کش می آمد : " من نه ایرانیم..نه مسلمون.. من فقط سارام.. " سری تکان داد : " اوه.. با اینکه قابل قبول نیست.. اما باشه.. خیلی دوست دارم نظرتو در مورد اون عثمان دیوونه بدونم.. اونکه روی ابرا راه میره.. نمونه ایی بارز از یه عشق شرقی.. " حرفهایش مسخره بود.تلو تلو خوران ایستادم : " اونم یه عوضیه.. مثه پدرم.. مثه برادرم.. و همه ی مردها.." ابرویی بالا انداخت : " اوه.. متشکرم دختر ایرانی.. فکر می کردم مشکل تو با مسلمونهاست .. اما ظاهرا بیشتر یه فمنیستی.." کمی سرش را خاراند و به چیزی فکر کرد " آخه فمنیست هم نیستی.. اگه بودی که حال و روز مادرت اونطور نمیشد.. واقعا تو چکاره ایی؟ " قدمهایم سست و پر لرزش بود " من فقط سارام.. سارا.. " ندایی از درون مرا به سمت ایران هل میداد.. مادر حقِ زندگی داشت.. او تمام عمرش صرفِ حفظ من و دانیال در خرابه های فکری و سازمانی پدر شد.. اما.. اما رفتن به ایران هم یعنی خوردن زهر با دستان خود.. کاش هرگز به دنیا نمی آمدم.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب بیستم : #شهید_علم #دکتر_مجید_شهریاری ‼️از منافق بترس... 🔻21 روز مانده به #محرم ✅ @asheghaneruhollah
بر پیکر عالم وجود جان آمد صد شکر که امتحان به پایان آمد از لطف خداوند خلیل الرحمن یک عید بزرگ به نام قربان آمد #عید_سعيد_قربان #مبارک_باد ✅ @asheghaneruhollah
⚡️ اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود 🔻رهبر انقلاب: اگر به حکمت مندرج در توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. 🔹 در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار، در دوران پیری به او داده بود؛...این ایثار و این گذشت، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، راه تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون گذشت، امکان ندارد. 🔺همه‌ی امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلی‌اش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید. ۸۹/۸/۲۶ ✅ @asheghaneruhollah
🔰 درباره تفسیر آیات قرآن پیام حج رهبر انقلاب ❔ برترین منفعت حج چیست؟ 🔻 پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به حجاج بیت‌الله الحرام روز گذشته در صحرای عرفات و در مراسم برائت مشرکان در اجتماع حجاج قرائت شد. 🔹 مطلع پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دو آیه از سوره‌ی مبارکه‌ی حج بود... ایشان در این پیام، در ضمن استناد به این آیات قرآن، تفسیری از این دو آیه و منافع حج را ارائه داده‌اند... 🔹 رهبر انقلاب در مجموع بیانات خود از سال ۶۸ تاکنون بیش از ۱۰ بار از آیه‌ی ۲۷ سوره‌ی حج و بیش از ۱۵ بار از آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی حج استفاده کرده‌اند. 🔹 همچنین مواردی از ابعاد اجتماعی و سیاسی این آیات را بازگو کرده‌اند که در کتاب‌های تفسیری پیشین، مورد توجه نبوده است. ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃 صبح را آغاز می کنیم با نام یگانه خدایی که در دلهای ماست و در اعماق وجودمان منزل دارد خدای عاشقی که هر روز عشق را می گستراند بر کل جهان سلام روزتون سرشار از لطف خدا 🌺 عیدتووووون مبااااااارک 😍 ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ ابوترابی نماینده مجلس و عضو کمیسیون "تحقیق و تفحص از دوتابعیتی های کشور" از تابعیت کدام مسئول رده بالا (خیلی بالا) حرف میزند؟! !!🤔🤔🤔 👈 👇 ✅ @asheghaneruhollah