🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب سی وهشتم #شهید_مدافع_حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی ❤️
👈ما رفتیم ولی #سید_علی رو دریابید...
🔻فقط 4 روز مانده به #محرم 😭
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب سی وهشتم #شهید_مدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مرا
🍁پشت لبخندم
اگر درد و غمم پنهان است
پاره ابـرم
که نهان ساخـته ام کـوهی را
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب سی وهشتم #شهید_مدافع_حرم #حمید_سیاهکالی_مرا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢روایت تکاندهندهی امروز رهبرانقلاب از اقدام #تاریخی زن و شوهر دهههفتادی برای برگزاری #جشن عروسیشان
آن پسر هم بعد میرود در دفاع از حریم حضرت زینب(س) شهید میشود...
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
💢روایت تکاندهندهی امروز رهبرانقلاب از اقدام #تاریخی زن و شوهر دهههفتادی برای برگزاری #جشن عروسیش
#یادت_باشد
🔻#کتابی که #رهبر انقلاب امروز به آن اشاره کردند
🔹روایتی که امروز #رهبرانقلاب از ماجرای جشن عروسی و اعزام یک رزمنده به جبهه های دفاع از حریم اهل بیت(ع) در آن نام بردند، کتاب #یادت_باشد.
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
💢روایت تکاندهندهی امروز رهبرانقلاب از اقدام #تاریخی زن و شوهر دهههفتادی برای برگزاری #جشن عروسیش
#یادت_باشد
🔻#کتابی که #رهبر انقلاب امروز به آن اشاره کردند
🔹روایتی که امروز #رهبرانقلاب از ماجرای جشن عروسی و اعزام یک رزمنده به جبهه های دفاع از حریم اهل بیت(ع) در آن نام بردند، کتاب #یادت_باشه، روایتی از زندگی پاسدار رشید اسلام #حمید_سیاهکالی مرادی نام دارد.
عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم
شهید #حمید_سیاهکالی_مرادی
چاپ سیزدهم|362 صفحه|14000تومان
#نشرشهیدکاظمی
02537840846
خرید اینترنتی:
lish.ir/XBp
08-Shoor-Nariman Panahi Panahi-Moharam (Shab 1) 960430.mp3
14.85M
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
نوحه خونا نوحه میخونن
دل نوکرا جوون میشه
ولی توی این شبها آقا
خواهر تو روضه خون میشه
اصلا نمیشه باورم داره #میره برادرم😭
🎤کربلایی #نریمان_پناهی
👈شور روضه ای شنیدنی
#پیشنهاد_دانلود
#قرار_عاشقی
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
97.06.02.04.mp3
12.64M
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
بدجوری آشوبم ای جانم
در هم شده روح و روانم
من را به محرم برسانم
ترسی بر قلبم هست میدانم
که شاید من زنده نمانم
من را به محرم برسانم
🎤کربلایی #علی_سلمانی
👈شور طوفانی
#پیشنهاد_دانلود
#قرار_عاشقی
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
🌸🌿
♨️ #ایّام_الله_هفدهم_شهریور
🔰امام خمینی(ره): یادتان نرود که ما یک #۱۷_شهریور داشتیم. و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم.
#هفدهم_شهریورهزاروسیصدوپنجاه_وهشت
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
✅ @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
Panahian-Clip-HanoozAzBabatPoolMigiri.mp3
2.58M
❌پیشنهاد می کنیم همه گوش بدین👆👌
دوستان نظرتون رو درباره این فایل برامون ارسال کنید👆👆‼️
✅ ارتباط با خادم کانال👇
@a_m_k_m_d
👈 #کمپین_من_انقلابی_ام 👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 0⃣1⃣1⃣ " احتمالا با
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
👈این داستان کاملا واقعی است
قسمت 1⃣1⃣1⃣
در این مدت مدام با یان و عثمان تماس می گرفتم اما با خاموشیِ گوشی شان هیچ پاسخی از آنها دریافت نمی کردم. نمی دانستم دقیقا چه اتفاقی در حالِ وقوع است. و این، نگرانی و کلافگی ام را بیشتر و بیشتر می کرد.
آنروز خسته و درمانده با تنی رنجور تصمیم به قدم زدن گرفتم.. لباسهایِ به زور اسلامی ام را به تن کردم و به سمت در رفتم. به محض باز شدنِ در با حسام رو به رو شدم. با جدیت پرسید که به کجا میروم و من با عصبانت پاسخ دادم که ربطی به او ندارد..
اما جریان همینجا پایان نیافت. اون با اخمی در هم کشیده گفت که بدون هماهنگی با او از خانه بیرون نروم و من که دلیل این حرفش را نمی فهمیدم با لجبازی تمام رو به رویش ایستادم. و از خانه خارج شدم..
آسمان ابری بود و چکیدنِ نم نمِ باران رویِ صورتم.
از فرطِ درد و تهوع، تک تک سلولهایِ بدنم خستگی را فریاد میزد و پاهایم هوسِ قدم زدن ، داشت. اینجا ایران بود. بدون رودخانه، میله های سرد، عطر قهوه و محبت هایِ عثمانِ همیشه نگران. اینجا فقط عطر چای بودو نان گرم، و حسامی که نگرانی اش خلاصه می شد در برقِ چشمان به زمین دوخته اش و محبتی که در آواز قرآنش، گوشواره می شد به گوش هایم.
دیگر از او نمیترسیدم اما احساس امنیتی هم نبود.. فقط میدانستم که حسام نمیتواند بد باشد...
.
.
.
به قصد بیرون رفتن، در را باز کردم که حسام مقابلم ظاهر شد. با همان صورت آرام و مهربان
" جایی تشریف میبرین سارا خانوم"
ابرو گره زدم :
" فکر نکنم به شما مربوط باشه.. اینجا خونه ی منه.. و اینکه چرا مدام انجا پلاسید، سر درنمیارم.."
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
👈این داستان کاملا واقعی است
قسمت 2⃣1⃣1⃣
زبانی به لبهایش کشید
" هر جا خواستید تشریف ببرید من در خدمتتونم.. به صلاح نیست تنها برید.. چون مسیرها رو بلد نیستید و حالِ جسمی خوبی هم ندارید.."
برزخ شدم
" صلاحمو ، خودم بهتر از تو میدونم.. از جلوی راهم برو کنار.. "
از جایش تکان نخورد. عصبی شدم. با دست یک ضربه به سینه اش زدم که مانند برق کنار رفت و از حماقتِ مسلمانان در ارتباط با زنانِ به قول خودشان نامحرم خنده ام گرفت.
قدمی به خروج نزدیک شده بودم که به سرعت مانتوام را کشید. چنان قوی و پر قدرت که نتواستم مقاومت کنم و تا نزدیکِ حوضِ وسط حیات به دنبالش کشیده شدم. به محض ایستادن به سمتش برگشتم و سیلیِ محکمی به صورتش زدم. صدای ساییده شدنِ دندانهایش را می شنیدم، اما چیزی نگفت و من هر چه بدو بیراه در چنته داشتم حواله اش کردم و او در سکوت فقط گوش داد.
بعد از چند ثانیه سرش را بالا آورد :
" حالا آروم شدین؟ می تونیم حرف بزنیم؟ "
شک نداشتم که دیوانگی اش حتمی ست.
" اگه عصبانی نمیشین باید بگم تا مدتی بدون من نباید برید بیرون از منزل.. بیرون از این خونه براتون امن نیست.. "
معده ام درد میکرد
" چرا امن نیست؟؟ هان؟؟ تا کی باید صبر کنم ؟ اصلا من میخوام برگردم آلمان "
دستی به جایِ سیلی روی صورتش کشید
" فعلا امکان برگشتن هم وجود نداره.. فقط باید کمی تحمل کنید.. به زودی همه چی روشن میشه.. سلامت شما خیلی واسم مهمه.. "
سری از روی عصبانیت تکان دادم و بی توجه به حسام و حرفهایش به سمت در رفتم که کیفم را محکم در مشتش گرفت و با صدایی نرم جمله ایی را زمزمه کرد
" دانیال نگرانتونه.. "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید