eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
595 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 4⃣1⃣1⃣ جعبه را باز ک
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 5⃣1⃣1⃣ نگران بودم . چه چیزی انتظارم را می کشید. تازه به حسام و صبوری هایش عادت کرده بودم اما حرفهایِ تلگرافی صوفی نفرتِ دوباره را در وجودم زنده کرد. بعد از یک روز گوشی روشن شد. صوفی بود. "سارا تو باید از اون خونه فرار کنی.. در واقع حسام با نگهداشتن تو میخواد دانیال رو گیر بندازه.. اون خونه به طور کامل تحتِ نظره.. " ابهام داشت دیوانه ام می کرد : " من میخوام با دانیال حرف بزنم.. اون کجاست؟؟ " با عجله جواب داد : " نمیشه.. من با تلفن عمومی باهات تماس می گیرم تا ردمونو نزنن. اون نمی تونه فعلا از مخفیگاش بیاد بیرون.. سارا.. تو باید از اونجا خارج شی، البته طبق نقشه ی ما.. " نقشه؟؟ چه نقشه ایی؟؟ حسام خوب بود،یعنی باید به صوفی اعتماد میکردم؟؟ اسم دانیال که درمیان باشد، به خدا هم اعتماد میکنم.. ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد. دو تماسش بیشتر از یک دقیقه طول نکشید و تقریبا فقط خودش حرف زد. دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید. اما سوالی تمامِ آن مدت مانندِ خوره به جانم افتاده بود. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 6⃣1⃣1⃣ به تندی شروع به گفتن اسلوبِ نقشه اش کرد. به میان حرفش پریدم : " چرا باید بهت کنم؟ از کجا معلوم که همه ی حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقامِ همه ی بلاهایی رو که دانیال سرت آورده از من بگیری ؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده.. " لحنش آرام اما عصبی بود " سارا، الان وقتِ این حرفا نیست.. حسام بازیگر قهاریه.. اصلا داعش یعنی دروغ گفتن عین واقعیت.. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم، اینکار رو تو اون کافه، وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام." دیگر نمی دانستم چه چیز درست است " شاید درست بگی.. شایدم نه.. " تماس را قطع کرد، بدون خداحافظی.. حکمِ ذره ای را داشتم که معلق میانِ زمین و آسمان، دست و پا میزد.. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب می آمدند.. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نویدِ انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانیِ دلم.. به کدامشان باید اعتماد می کردم؟؟ حسام یا صوفی..؟؟ شرایط جسمی خوبی نداشتم. گاهی تمام تنم پر می شد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله می کردم. و در این میان فقط صدای حسام بود و عطرِ چایِ ایرانی.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🏴 السلام عليک يا ابا عبدالله ▪️باز محرم رسيد، ماه عزاي حسين سينه‌ي ما مي‌شود، كرب و بلاي حسين ▪️كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه تا كه بگيرم صفا، من ز صفاي حسين فرا رسیدن ایام محرم تسلیت باد. 🏴 @asheghaneruhollah
⭕️ مساله گریه نیست... مساله سیاسی است! 🔸امام حسين با عده كم همه چيزش را فداى اسلام كرد؛ مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و «نه» گفت؛ هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند. و اين مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد. 💬 بچه ها و جوان هاى ما خيال نكنند كه مسأله، مسأله «ملتِ گريه» است! اين را ديگران القا كردند به شماها كه بگوييد «ملتِ گريه»! آنها از همين گريه ها مى ترسند، براى اينكه گريه اى است كه گريه بر مظلوم است؛ است. دسته هايى كه بيرون مى آيند، مقابل ظالم قيام كرده اند. اين ها را بايد حفظ كنيد. اين ها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود. اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين ! 🔗 صحيفه امام، ج۱۰، ص۳۱۶ 🔸مسأله، مسأله گريه نيست. مسأله، مسأله تباكى نيست. مسأله، مسئله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مى خواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نباشند. 🔗 صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص ۳۲۳ 🏴 @asheghaneruhollah
🏴حیّ عَلی العَزا ،حَیِّ علی البُکاء با اذن مادرش به محرم رسیده ایم ؛ او گفته است تک تک ما را صدا کنند .. 🏴 @asheghaneruhollah
Seyed Reza Narimani - 01 Moharam (4).mp3
5.11M
ماه محرم اومد قرار قلب زارم اومد چه شوری باز تو عالم اومد دوای هرچی دردم اومد دعوتی امسالم دارم بازم به خود میبالم که منو دعوت کرد خوشابحالم... 🎤کربلایی 👈شور احساسی 🏴 @asheghaneruhollah
Ranaeii-Shabe 01 (5).mp3
3.75M
بیرق ماتمت آقا تو دستم ازبوی اسفند روضه ها مستم محرم اومد و اشکام میباره یکساله منتظر امشب هستم به تنم میکنه پیرهن ماتم وسط سینه زنی ها باز میگیرم دم چقدر این لحظه شیرینه میزارم دست به سینه 🎤کربلایی 👈شور احساسی 🏴 @asheghaneruhollah
▪️ ▪️ من عزیزآمدم اینجا و اسیرم کردند وای برحال اسیرے که بیاید"کوفه" 🏴 ‼️دهه اول محرم وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
ahamiat roze.ali.mp3
4.02M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻🔖 اهمیت و عظمت مجالس روضه 🔖 🎤 حجت الاسلام 😭 سخنرانی وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Roze.mp3
10.02M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻 دوباره ما رو راه دادی 😭😭 🎤حاج 😭 درد و دل با وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Arzi-Shab1Moharram1396[02].mp3
2.43M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻این تن برود زیر لگد پیکر تو نه😭 🎤حاج 😭 روضه غربت مسلم وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
4_421541110138013834.mp3
7.42M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻 اومده همه تو را صدا میزنند... 🎤کربلایی 😭پیش زمینه وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
منم و شهر نامردی.mp3
10.36M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻منم و شهر نامردی 🔺کوفه نیا حسین جان کاشکی برگردی 🎤حاج 😭 زمینه وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Boroumand-Shab1Moharram1396[10].mp3
4.64M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻به چه کنم افتادم چه کنم برگردی 🔺خیر نبینند آبرومو بردن کوفی ها 🎤کربلایی 😭شور روضه ای وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Ataei-Shab1Moharram1396[03].mp3
5.22M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻از وقتی اینجا اومدم تو سینمه غم عجیب 🎤کربلایی 😭واحد سنگین وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Rasoli-Shab1Moharram95-sangin.mp3
4.58M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻باز داره صدای گریه های روضه هات میاد 🔺آخ که چقدر لباس سیاه به نوکرات میاد 🎤حاج 😭واحد حماسی وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
05 haj mahdi akbari shabe1 moharam97.mp3
4.04M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻عاقبت یه روز برات میمیرم 🔺روز مرگ من باشه 🎤حاج 😭شور طوفانی وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
Ranaeii-Shabe 01 (8).mp3
7.47M
🏴 ✋السلام علیک یا مسلم ابن عقیل_ع_ 🔻شب اول شب اشک فاطمه 🔺شب دوم شب خیمه زدن تو کربلا 🔻شب سوم شب اوج ناله ها 🎤کربلایی 😭شور احساسی وعده ما هر روز در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah
🔺سرلشکر باقری: در سال 75 مسئولان کردستان عراق و همچنین مسئولان حزب دموکرات کردستان به صورت کتبی تعهد دادند که در ایران دست به هیچ ‌گونه عملیاتی نزنند اما با تحریک آمریکایی‌ ها عهد و پیمان خود را شکستند. پس از این اقدامات چندین بار تذکراتی به آنها داده شد و حتی مسئولان اقلیم کردستان نیز تذکراتی به این گروه دادند که متاسفانه گوشی برای شنیدن آن نداشتند. پاسخ موشکی اخیر ما حق دفاع از خود بود و اجازه نمی‌دهیم این نا امنی‌ها ادامه یابد. در صورتی که اقدامات این گروه‌ها و افراد ادامه یابد اتفاق اخیر می‌تواند تکرار شود 🏴 @asheghaneruhollah
شب اگر بی یاد اربابم فرو بندم دو چشم صبح فردا چشم من بینا نباشد بهتر است 🏴صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴 🌟شبتون حسینی🌟 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 6⃣1⃣1⃣ به تندی شروع
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 7⃣1⃣1⃣ آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود. نگاهش کردم. پس چرا حرف نمی زد؟ من به طمعِ سلامتی اش پا به این کشور گذاشته بودم، کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر می کردم. فکری که برشورهای سازمانیِ پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود. اما باز هم می ترسیدم.. زخم خورده، حتی از سایه ی خودش هم وحشت دارد.. مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود.. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟ مگر ایران آرزویِ دیرینه اش نبود؟ پس چرا زبان باز نمی کرد.. صدای در آمد و یا الله گوییِ بلند حسام. پروین را صدا میزد، با دستانی پر از خرید.. بی حرکت نگاهش می کردم و او متوجه من نبود.. او یکی از حل نشده ترین معماهایِ زندگی ام بود. فردی که مسلمانی اش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان.. در ظرفِ اطلاعاتی ام در موردِ افراد داعش کلامی جز خشونت، خونخواری، شهوت و هرزگی پیدا نمی شد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد، مهربانی، صبر، جذبه، حیا و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگی ام حذفش کردم. صوفی از مهارتش در بازیگری می گفت، اما مگر میشد که این همه حسِ ملس را بازی کرد؟ نمیدانم.. شاید اصلا دانیال را هم همین طور خام کرده بود.. اسلام ِعثمان هم زمین تا آسمان با این جوان متفاوت بود. عثمان برای القایِ حس امنیت هر کاری که از دستش برمی آمد، دریغ نمی کرد. از گرفتن دستهایم تا نوازش.. اما حسام هنوز حتی فرصتِ شناسایی رنگِ چشمانش را هم به من نداده ومن آرام بودم، به لطفِ سر به زیری و نسیمِ خنکِ صدایش.. بعد کمی خوش و بش با پروین، جا نمازی کوچک از جیبش در آورد و به نماز ایستاد. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 8⃣1⃣1⃣ دوست نداشتم کسی کچلی ام را ببیند پس کلاه گلداری را که پروین برایم تهیه کرده بود بر سرم محکم کردم و رویِ مبلی درست در مقابلِ جا نمازِ حسام نشستم. با طمئنیه ی خاصی نماز می خواند.. ماننده روزهایِ اولِ مسلمانیِ دانیال. به محض تمام شدنِ نمازش با چشمانی به فرش دوخته، نیم خیزشد و سلام گفت. بی جواب، زل زدم به صورتِ کامل ایرانی اش پرسیدم: " چرا نماز میخوونی..؟؟ " لبخند زد : " شما چرا غذا میخورین؟؟ " به پشتی مبل تکیه دادم : " واسه اینکه نمیرم.. " مهرش را در دستش گرفت " منم نماز میخوونم، واسه اینکه روحم نمیره.. " جز یکبار در کودکی آن هم به اصرار مادر، هیچ وقت نماز نخواندم. یعنی خدایی را قبول نداشتم تا برایش خم و راست شوم.. اما یک چیز را خوب می دانستم و آن اینکه سال هاست روحم از هر مُرده ایی، مُرده تر است و حسام چقدر راست می گفت.. جوابی نداشتم، عزم رفتن به اتاقم را کردم که صدایم زد و من سر جایم ایستادم. مُهر را نزدیک بینی اش گرفت و عمیق عطرش را به ریه کشید " این مُهر مال شما.. عطرِ خاکش، نمک گیرتون میکنه.." . معنایِ حرفش را نفهمیدم. فقط مهر را گرفتم و به اتاقم پناه بردم. نمیدانم چرا بی جوابی در مقابلش، کلافه ام کرده بود. مهر را روی میز گذاشتم. اما دیدنش عصبی ترم می کرد. پس آن را داخل جیبِ مانتویِ آویزان از تختم گذاشتم و با خشم به گوشه ای از اتاق پرتش کردم. این جوان، خوب بلد بود که رقیبش را فیتیله پیچ کند. نمیدانم چرا؟ اما تقریبا تمامِ وقتش را در خانه ی ما می گذراند و من خود را اسیری در چنگالِ او می دیدم. بعد از شام به سراغش رفتم تا فکری به حالِ مادر کند و او با لحنی ملایم برایم توضیح داد... ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
◼️روز دوم #محرم◼️ کاروان رسید خدا رحم کند ‼️دهه اول محرم وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️ 🏴 @asheghaneruhollah