1_26152716.mp3
13.96M
🏴#روز_ششم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن
🎙اصرارنوجوان 13ساله برای حضوردرجبهه+ مقتل حضرت قاسم بن الحسن "علیهالسلام " (#مقتل)
🎤حاج #میثم_مطیعی
😭روضه قاسم ابن الحسن
#قرار_عاشقی
1_26150841.mp3
4.53M
🏴روز_ششم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن
🔻ای امیدناامیداحسین
🔺آخرین ذکرشهیدا#حسین
🎤حاج #سید_مجید_بنی_فاطمه
😭 پیش زمینه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز در کانال↙️
@asheghanruhollah
1_26150694.mp3
6.35M
🏴#روز_ششم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن
امام حسنی ام❤️الحمدالله
🔻جانم فدای تو حاتم گدای تو
🔺به وسعت قلبم صحن و سرای تو
🎤کربلایی #نریمان_پناهی
😭شورطوفانی امام حسن
#قرار_عاشقی
1_26151401.mp3
8.27M
🏴 #روز_ششم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن
🔻مرد حی علی خیرالعمل من
🔺ناشر شور اهلی من عسل من
🎤حاج #مهدی_رسولی
😭واحد
#قرار_عاشقی
وعده ما هرروز در کانال↙️
🏴 @asheghanruhollah
1_26151105.mp3
7.43M
🏴#روزششم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یاقاسم_ابن_الحسن
به مجلسی که درآن نام مجتبی گردد
🔺قسم به نام علی که فاطمه نظردارد
🎤کربلایی#هادی_یزدانی
😭 شوراحساسی امام حسن
#قرار_عاشقی
@asheghanruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 6⃣2⃣1⃣ به خیابان رسیدیم. مرد با عصبانیت فریاد م
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 7⃣2⃣1⃣
مات مانده بودم با پارچه ایی سیاه رنگ در دستم که نمادی از عقب ماندگی و تحجر در ذهنم بود. صوفی به سمتم آمد
" عجله کن.. چته تو؟؟ "
چادر را سرم کرد و مرا به سمتِ ماشین جدیدی که گوشه ی پارکینگ بود، هل داد..
دلیل کارش را جویا شدم و او با یک جمله جواب داد
" کار از محکم کاری عیب نمی کنه.. نباید پیدامون کنن.. "
درد داشتم با تهوعی بی امان.. باز هم خیابان گردی اما این بار با مقنعه و چادر.. دلم هوایِ دانیال را داشت و نگرانِ حسام بود..
من در کدام نقطه از سرنوشت ایستاده بودم..
مردِ راننده با دستگاهی عجیب مقابلم ایستاد.. دستگاه را به آرامی رویِ بدنم حرکت داد. صدایِ بوق بلند شد. صوفی ایستاد
" پالتو رو دربیار.. "
وقتی تعللم را دید با فریاد، آن را از تنم خارج کرد
" لعنتی.. لعنتی.. تو یقه اش ردیاب گذاشتن.. اینجا امن نیست سریع خارج شین.. "
صوفی چادر را سرم کرد من را به سمت ماشینِ پارک شده در گوشه پارکینگ هل داد.
به سرعت از پارکینگ خارج شدیم، با چهره ای مبدل و محجبه..
چادر..! غریب ترین پوششی که می شناختم..
حالا رسیدنم به دانیال منوط به مخفی شدن در پشت آن بود. به صوفی نگاه کردم. چهره اش در پسِ این حجابِ اسلامی کمی عجیب به نظر می رسید.
درد لحظه به لحظه کلافه ترم می کرد. حالم را به صوفی گفتم، اما او بی توجه به رانندگی اش ادامه داد..
کاش به او اعتماد نمی کردم. سراغِ عثمان و دانیال را گرفتم. بدونِ حتی نیم نگاهی گفت که در مخفیگاه انتظارم را می کشند و این تنها تسکین دهنده ی حسِ پشیمانم از اعتماد به این زن بود. کاش از حالِ حسام خبر داشتم..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
1_26153635.mp3
14.29M
ا:
🏴 #روز_ششم_محرم_الحرام_1397
#السلام_علیک_یا_قاسم_ابن_الحسن
🔺بدت به زیر نیزه ها توی قتلگاه واویلا😭
🎤حاج #مهدی_مختاری
😭شور روضه ای
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روزدر کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollh
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 7⃣2⃣1⃣ مات مانده بودم با پارچه ایی سیاه رنگ در د
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 8⃣2⃣1⃣
بعد از دو ساعت خیابان گردی ، در یک پارگینگ طبقاتی متوقف شدیم و باز هم تغییر ماشین و چهره. چادر و مقنعه را با شالی تیره رنگ تعویض کرد. سهم من هم یک کلاه و شال پشمی شد. از فرط درد و سرما توانی در پاهایم نبود و صوفی عصبی و دست پاچه مرا به دنبال خود می کشید. با ماشین جدید از پارکینگ خارج شدیم.
این همه امکانات از کجا تامین می شد؟؟
دستانِ یخ زده ام را در جیبِ مانتوام پناه دادم. چیزی به دستم خورد. از جیبم بیرون آوردم. مهر بود. همان مهری که حسام، عطر خاکش را با تمامِ وجود به ریه می کشید. یادم آمد آن روز از فرط عصبانیت در جیب همین مانتوام گذاشتم وبه گوشه ی اتاق پرتش کردم.
نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم. عطرش را چاشنیِ حسِ بویایی ام کردم. خوب بود، به خوبی حسام. چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده، تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع.
صوفی خم شد و چیزی از داشبود بیرون کشید
" بگیرش.. بزن به چشمت و رو صندلی دراز بکش.." .
یک چشم بنده مشکی. اینکارها واقعا نیاز بود؟ اصلا مگر من جایی را بلد بودم که بسته ماندنِ چشمم انقدر مهم باشد؟؟ از آن گذشته من که در گروه خودشان بودم..
بی بحث و درگیری، به گفته هایش عمل کردم.
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
4_5834422529963329026.mp3
3.45M
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴ای کشته فتاده به هامون حسین من
🌴ای صید دست و پا زده در خون حسین من
🎤 #نریمان_پناهی
👌بسیار زیبا
شبتون حسینی
🔴 @asheghaneruhollah
#شش_ماهہ بہ روے دست بابا در تَب
ذڪر لب اهلِ خیمہ یارب یارب
زد تیر سہ شعبہ را ... بمیرم! ای ڪاش
چشمان #رباب را بگیرد #زینب_س
#السلام_علي_الطفل_الرضیع🍂💔
#امان_از_دل_رباب💔🍂
@asheghaneruhollah
1_26161093.mp3
4.15M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام-1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺حضرت علی اصغرمنبع خیر و برکت
🎤حجت الاسلام #حسین_انصاریان
😭سخنرانی
#قرار_عاشقی
وعده ماهرروز#ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
1_26162614.mp3
16.12M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1441
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺روضه حضرت علی اصغر
🎤حجت الاسلام #حسین_انصاریان
🎤حاج #حسن_خلج
😭روضه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهردرکانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
1_26163485.mp3
17.75M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺دست خالی اومدم سمت تو دریای نور
🎤کربلایی#سید_مجتبی_حسینی
😭پیش زمینه
#قرار_عاشقی
وعده ماهرروز#ظهر درکانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
1_26162148.mp3
19.99M
#روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺آروم بگیر علی بالام
🔻آروم بگیردیگه بخواب
🎤کربلایی #سید_رضا_نریمانی
😭زمینه
#قرار_عاشقی
وعده ماهرروز #درکانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
1_26161360.mp3
7.98M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺از ولوله نترسی #مادر
🔻از حرمله نترسی مادر
🎤کربلایی #حسین_طاهری
😭شور روضه ای
#قرار_عاشقی
وعده ماهرروز #درکانال↙️
@asheghaneruhollah
1_26163066.mp3
4.05M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام-1442
#االلهم_عجل_الولیک_الفرج_بحق_طفل_رباب
🔺ما فقط مدعی عشق توائیم
🔻بیا #انتظار ما ها رو ببین
#یا_این_الحسن
🎤حاج #مهدی_اکبری
😭شور احساسی امام زمان_عج_
#قرار_عاشقی
1_26153952.mp3
9.84M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺مگه چی میشدیه قطره
🔻 آب به اصغربرسه
🎤کربلایی #حمید_علیمی
😭شورروضه ای
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهردرکانال↙️
@asheghaneruhollah
1_26161572.mp3
5.53M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺دیدی #نوزاد تا حالا
🔻دیدی دستاش چه کوچیکه
🎤کربلایی #حسن_عطایی
😭واحد سنگین
#قرار_عاشقی
وعده ماهرروز #در کانال↙️
@asheghaneruhollah
1_26162913.mp3
8.88M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺خدایی اگر گفتن کی هستی از کجایی؟
🔻جواب از کجاهستم کی هستم یک کلام #کربلایی
🎤کربلایی #سید_رضا_نریمانی
😭واحد حماسی
#قرار_عاشقی
1_26164332.mp3
10.29M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام-1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺خاطرات حرمو میگیرم تو بغلم
🎤کربلایی #محسن_عراقی
😭شور احساسی کربلا
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز # در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
1_26160945.mp3
17.67M
🏴 #روز_هفتم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_علی_اصغر_رباب
🔺لالالالالالالالالالا علی
🎤کربلایی #مهدی_رعنایی
😭شور روضه ای
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
ای پاره ی دلم سر دستم تکان مخور
الآن لبت ز تیر سه پَر آب میخورد
گفتند آمده ست زرنگی کند حسین
جای تو گفته اند پدر آب میخورد
#معني_زنجاني
#روز_هفتم
#باب_الحوائج
@asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 8⃣2⃣1⃣ بعد از دو ساعت خیابان گردی ، در یک پارگی
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 9⃣2⃣1⃣
بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد. کسی مرا از ماشین بیرون کشید و به سمتی هل دادم.
چند متر گام برداشتم.. بالا رفتن از سه پله.. ایستادن.. باز شدن در.. حسِ هجومی از هوایِ گرم.. دوباره چند قدم.. و نشستن روی یک صندلی..
دستی، چشم بند را از رویِ صورتم برداشت. نور، چشمانم را اذیت میکرد. چندبار پلک زدم.. تصویر مردِ رو به رو آرامش را به رگهایم تزریق کرد.. لبخند زد با همان چشمانِ مهربان
" خوش اومدی سارا جاان.. "
نفسی راحت کشیدم.. بودن در کنار
صوفی دمادم ترس و پشیمانی را در وجودم زنده می کرد.. اما حالا.. این مرد یعنی عثمان، نزدیکیِ آغوشِ دانیال را متذکر می شد..
بی وقفه چشم چرخاندم..
" دانیال.. پس دانیال کو؟؟ "
رو به رویم زانو زد
" صبر کن.. میاد.. دانیال به خاطر تو تا جهنمم میره.. "
لحنش عجیب بود.. چشمانم را ریز کردم " منظورت از حرفی که زدی چیه؟؟ "
خندید
" چقدر عجولی تو دختر.. کم کم همه چیزو میفهمی.. "
روی صورتم چشم چرخاند. صدایش کمی نرم شد
" از اتفاقی که واست افتاده متاسفم.. چقدر گفتم برو دکتر، اما تو گوش ندادی.. تقریبا چیز خاصی از خوشگلیت نمونده.. واقعا حیف شد..سارا تو حقیقتا دختر قشنگی بودی.. اما لجباز و یه دنده.. "
صدای صوفی از چند قدم آن طرفتر بلند شد
" و احمق.. "
لحن هر دو ترسناک بود..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 9⃣2⃣1⃣ بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد. کسی مرا از
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 0⃣3⃣1⃣
این مرد هیچ شباهتی به
آن عثمانِ ساده و همیشه نگران نداشت.
صوفی با گام هایی بلند و صورتی خشمگین خود را به عثمان رساند، یقه اش را چنگ زد.
" چند بار باید به توئه ی احمق بگم که خود سر عمل نکن.. چرا گفتی با ماشین بزنن بهش.. اون جوونور به اندازه ی دانیال برام مهم بود.. "
صوفی در موردِ حسام حرف میزد؟؟
باورم نمی شد.. یعنی تمامِ این نقشه ها محضِ یک انتقامِ شخصی بود؟ اما چرا عثمان..؟ او در این انتقام چه نقشی داشت؟ شنیدن جوابِ منفی برایِ ازدواج انقدر یاغی اش کرده بود؟؟
حسام.. او کجایِ این داستان قرار داشت؟؟ گیج و مبهم.. پریشان و کلافه سوال ها را در ذهنم تکرار می کردم.
عثمان دست صوفی را جدا کرد
" هووووی.. چه خبرته رَم می کنی..؟؟ انگار یادت رفته اینجا.. من رئیسم.. محض تجدید خاطرات میگم، اگه ما الان اینجاییم واسه افتضاحیه که تو به بار آوردی.. پس نمی خواد بهم بگی چی درسته.. چی غلط.. انتظار نداشتی که تو روز روشن بندازمش تو ماشین.. بعدشم خودش پرید تو خیابون.. منم از موقعیت استفاده کردم.. الانم زنده است.. "
پس حسام زنده بود و جریانی فراتر از یک انتقامِ بچه گانه..
صوفی به سمتم آمد
" تو پالتوش یه ردیاب بود.. اونو خوب چک کردین؟؟"
با تایید عثمان ، مرا کشان کشان به سمتِ یکی از اتاق ها برد.. درد نفسم را تنگ کرده بود.
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
1_26212820.mp3
7.55M
🏴 #روز_هشتمم_محرم_الحرام_1442
#السلام_علیک_یا_شاهزاده_علی_اکبر
🔻کنار بدن علی اکبر...
🎤حجت الاسلام سیدحسین #مومنی
😭 روضه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah