eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
606 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
278 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 دشمن ملت ایران را نشناخته است! 🔻 رهبرانقلاب، امروز: یک نکته‌ی دیگر از عرصه‌های درگیری، فهم درست واقعیت‌های ایران و جهان است. اینکه شما فهم درستی از واقعیات کشور داشته باشید به ضرر دشمن است؛ با تصویرسازی غلط سعی می‌کنند ملت ایران را منحرف کنند؛ هم تصویر غلط راجع به ایران و خودشان و هم راجع به منطقه؛ وانمود می‌کنند که در موضع قدرتند درحالی‌که در موضع قدرت نیستند. 🔹 یک تصویرسازی دیگری که به‌شدت غلط است، تصویرشان از ایران اسلامی است. اخیراً رئیس‌جمهور آمریکا به سران اروپا گفته شما دو سه ماه صبر کنید، جمهوری اسلامی کلکش کنده خواهد شد. به یاد حرف‌هایی افتادیم که ۴۰ سال قبل همین کسانی که نوکران آمریکا بودند و خود آن‌ها مژده می‌دانند ۶ ماهه کلک کنده می‌شود؛ امروز چهل سال گذشته، آن نهال باریک تبدیل شده به درختی تناور. حالا این بیچاره دلخوشی به خودش و همکارانش می‌دهد. بنده یاد این شعر عامیانه افتادم که: شتر در خواب بیند پنبه‌دانه گهی لف‌لف خورد گه دانه‌دانه 🔸 بله، دشمن شما را نشناخته؛ دشمن ملت ایران را نشناخته؛ دشمن، انقلاب و روحیه‌ی انقلابی و ایمانی را نشناخته؛ این تحلیل غلط موجب گمراهی او شده است. 🔹 ما البته مشکل اقتصادی داریم؛ اقتصاد نفتی داریم که این خودش عیب بزرگ است. فرهنگ صرفه‌جویی نداریم؛ بسیار ضعیف است. اسراف عیب است. این عیوب را ما داریم ولی عیب واقعی این‌ها نیست. عیب واقعی بن‌بست است که بحمدالله نداریم. ما بن‌بست نداریم. 🔺 عیب واقعی این است. عیب واقعی این است که جوان کشور گمان کند راه‌حلی وجود ندارد جز پناه بردن به دشمن. ۹۷/۷/۱۲ 👈 👇 🏴 @asheghaneruhollah
📣 باید به دشمن پیام قدرت بدهیم نه پیام ضعف 🔻رهبرانقلاب، امروز: اگر دشمن در ما وحدت مشاهده کند، در ما احساس قدرت و عزم راسخ را ببیند، عقب می‌نشیند. دشمن اگر ببیند که ملت ایران و جوان‌های مؤمن ایرانی احساس حضور می‌کنند، احساس وظیفه می‌کنند و قدرتمندانه وسط میدان هستند، عقب‌نشینی می‌کند؛ اما اگر احساس کند ضعف و اختلاف بین مسئولین کشور هست، هم‌جهتی وجود ندارد، یا بین مردم و مسئولین فاصله افتاده است، تشویق می‌شود که شدت عمل خود را زیاد کند. همه توجه کنند: هم جوانان، هم مسئولین، باید به دشمن پیام قدرت بدهیم نه پیام ضعف. 🔹 من به‌طور قاطع با اطلاعی که از وضعیت کشور دارم، قاطعاً می‌گویم این ملت و این نسل جدید تصمیم گرفته است که دیگر تحقیر نشود و دنباله‌روی قدرت‌های بیگانه و دشمن نشود. تصمیم گرفته که ایرانِ عزیز را به اوج افتخار و عزت برساند و این توانایی را دارد. 🔺 این جمعیت صدهزار نفری این ورزشگاه یادآور جمعیت صدهزار نفری همین‌جا است که در اواخر دهه‌ی شصت برایشان صحبت کردم و حرکت کردند و رفتند در جبهه‌ها حضور پیدا کردند و پیروزی‌های بزرگی را برای کشور به ارمغان آوردند. و شما جوان‌های عزیز هم در میدان علم و فعالیت و تحرک اقتصادی و کارآفرینی، در میدان کار و تلاش فردی و جمعی، در میدان شبکه‌سازی اجتماعی و فرهنگی، در میدان حرکت‌های لازمِ آتش به اختیار، در هرجایی ان‌شاءالله پیروز و موفق خواهید بود. ۹۷/۷/۱۲ 👈 👇 🏴 @asheghaneruhollah
📣 راه پیشرفت به روی ما باز است اما راه، پُرپیچ‌وخم است 🔻 رهبرانقلاب، امروز: تصور نکنید راهی که پیش روی ماست یک اتوبان آسفالته‌ی بی‌مانع است؛ نه، راه پیشرفت به روی ما باز است اما راه، پُرپیچ‌وخم است. موانعی وجود دارد. 🔹 دشمن به‌طور کامل در مقابل ما فعال است. ما باید در مقابله با موانع، این راه را طی کنیم. این شرایطی دارد: 👈 گام اول برای آنکه بتوانیم راه را طی کنیم، احساس حضور دشمن و وجود دشمن است. تا انسان نداند که دشمن در مقابل اوست برای خود حرز و دفاع و سنگر به وجود نمی‌آورد. آن روشنفکرِ راحت‌طلب و ریاکار و منافق که اساس دشمنی آمریکا را انکار می‌کند و نمی‌فهمد و نسخه‌ی تسلیم در مقابل آمریکا برای ملت و دولت می‌نویسد، اگر عامل دشمن نباشد، حداقل مرد میدان پیشرفت کشور نیست. 👈 گام دوم، اعتمادبه‌نفس و عزم در ایستادگی است. آدم‌های بی‌روحیه‌ی خود‌کم‌بینِ فرصت‌طلب در این میدان هیچ هنری نمی‌توانند نشان بدهند؛ اگر مانع برای دیگران درست نکنند، خودشان هم هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. البته جوان‌های ما در همه‌ی این جهات به این بلیه مبتلا نیستند و اعتمادبه‌نفس و شجاعت دارند. 👈 گام سوم، شناخت حوزه و عرصه‌ی تهاجم است. جنگ ما با دشمن در کجاست؟ این را باید درست تشخیص بدهیم. باید تهدید دشمن را درست فهم کنیم. باید بدانید دشمن از کجا حمله می‌کند. همه‌ی مردم باید درک درستی از عرصه‌ی نبرد داشته باشند. ۹۷/۷/۱۲ 👈 👇 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا قسمت 0⃣6⃣1⃣ امیر مهدی نامِ حسام بود؟ و آن زن با آن چه
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 1⃣6⃣1⃣ حسام با لبخند دست مادرش را بوسید " الهی قربونت برم.. ببخشید.. خب بابا من چیکار کنم. این اکبر، عین زندانبانا وایستاده بالای سرم، نمی ذاره از اتاقم جم بخورم، خب حوصله ام سر میره دیگه.. در ضمن برادر سارا خانووم، ایشونو به من سپرده.. باید از حالشون مطلع می شدم یا نه؟؟ بعدشم ایشون نگران برادرشون بودن و باید یه چیزایی رو می دونستن، که من از فرصت استفاده کردم هم با برادرشون تماس گرفتم تا صحبت کنن، هم اینکه داستان رو براشون توضیح دادم.. البته نصفش رو. چون این اکبر آدم فروش، وسطش رسید و شمام که.." پرستار که حالا می دانستم اکبر نام دارد به میان حرفش پرید : " عه.. عه .. عه .. من کی مثل زندانبانا بالای سرت بودم؟؟ آخه بچه سید، اگه تو اتاق بقیه مریضا فضولی نکنی که من دنبالت راه نمیوفتم.. تمام مریضایِ بخش می شناسنت.. اینم از الانت که بدون ویلچر واسه خودت راه افتادی.." زن دستی بر موهای ِ نامرتب حسام کشید " فدایِ اون قدت بشم من .. قبول کن مادر که تو آدم بشو نیستی.. از الانم هر وقت خواستی جایی بری، بدون ویلچر تشریف ببری، گوشِ تو طوری می پیچونم که یه هفته ام واسه خاطرِ اون اینجا بستری بمونی.. " ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 2⃣6⃣1⃣ حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد: " مامان به خدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچرو بذار کنار..مثلا مگه من فلجم.. این اکبر بیخود داره خود شیرینی می کنه.. در ضمن گفتم سارا خانووم فارسی حرف زدن رو بلد نیستن، اما معنیِ کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنااا.. آبرمو بردین.." لبهایم از فرطِ خنده کش آمد.. این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند.. ناگهان تصویر مادرِ بی زبانم در ذهنم تجدید شد.. و کنکاشی برایِ آخرین لبخندی که رنگِ لبهایم را دیده بود. حسام سرش را به سمت من چرخاند " سارا خانووم. ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدیِ .. امروز خیلی خسته شدین.. بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم.." به میان حرفش پریدم که نه، که نمی توانم تا فردا صبر کنم. و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند.. مادر حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد.. چشمم به کبوتر نشسته در پشتِ پنجره ی اتاقم افتاد. مخلوطی از خاطراتِ روزهایِ گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد.. چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه ی مان مهیا نمیشد؟؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برایِ تلخی و ناراحتی.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 3⃣6⃣1⃣ تهوع و درد لحظه ای تنهایم نمی گذاشت و در این بین چقدر دلم هوایِ فنجانی چایِ شیرین داشت با طعم خدا.. خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست.. درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم.. دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد. حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس می لرزید.. کاش فرصت برایِ زنده ماندن بیشتر بود.. من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم.. آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم.. از ته دل.. با تمام وجود.. به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم. و آرزو می کردم که ای کاش حسام بود و قرآن می خواند. هر چند که صدایِ اذان تسکینی بود برآن ترسِ مرگ زده، اما مسکنِ موجود درآن آیات و صوتِ حسام، غوغایی بی نظیر به پا می کرد بر جانِ دردهایم.. حسام آمد.. آن شب در هم آغوشیِ درد و آیاتِ وصل شده به حنجره ی حسام به خواب رفتم. با بلند شدنِ زمزمه ی اذان از جایی دور و بیرون از پنجره ی اتاقم، چشم به دوباره دیدن گشودم. آسمانِ صبح، هنوز هم تاریک بود.. ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 قسمت 4⃣6⃣1⃣ و که حسامی با قرآنی در آغوش و سری تکیه زده به صندلی در اوج خواب زده گی، آرامشش را دست و دلبازانه، فخرفرشی می کرد. به صورتِ خفته در متانتش خیره شدم. تمام شب را رویِ همان صندلی به خواب رفته بود؟ حالا بزرگ ترین تنفر زندگی ام در لباس حسام، دلبری می کرد محض خجالت دادنم. اسلامی که یک عمر آن را کثیف و ترسو و وحشی شناختم، در کالبد این جوان لبخند میزد بر حماقت سارا.. زمزمه ی اذان صبح در گوشم، طلوعی جدید را متذکر میشد، طلوعی که دهن کجی می کرد کم شدنِ یک روزِ دیگر ازفرصتِ نفس کشیدن ، و چند در قدمی بودنم با مرگ را.. و من چقدر ته دلم خالی میشد وقتی که ترس مثل آبی یخ زده، سیل وار آوار میکرد ته مانده زندگی ام را.. آستین لباسش را به دست گرفتم و چند تکان کوچک به آن دادم.. سراسیمه در جایش نشست. نگاهش کردم.. این جوان مسلمان، چرا انقدر خوب بود؟ " نماز صبحه.. " دستی به صورت کشید و نفسی راحت حواله ی دنیا کرد " الان خوبین؟ " سوالش بی جواب ماند، سالهاست که مزه ی حال خوب را فراموش کردم " دیشب اینجا خوابیدین؟ " قرآن را روی میز گذاشت " دیشب حالتون خیلی بد بود، نگرانتون شدیم.. منم اینجا انقدر قرآن خووندم، نفهمیدم کی خوابم برد.. ممنون که بیدارم کردین. من برم واسه نماز. شما استراحت کنید، قبل ناهار میام بقیه داستان رو براتون تعریف می کنم... البته اگه حالتون خوب بود.. " ⏪ ادامه دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#خودباختگی 2⃣😤😤😤 خانم مذهبییییی از چی میترسی؟ چرا باید فلان خانمی که اهل خدا نیست و با امام زمانش
3⃣😤😤😤 💢لطفا تا نخوندی ردش نکن👇👇💢 مدت ها پیش خانمی به بنده پیام داد و متاسفانه چندین بار مرتکب گناه کبیره و زشت و پلید زنا شده بود😔 گفت نمیخوام و دوست ندارم این گناهو بکنم ولی نمیدونم چطوری ترکش کنم😒 گفتم ینی چی نمی تونین؟ بخاطر یک مسئله که بنده نمیتونم اینجا بگم گفت اومدم شماره یک خانمی رو بگیرم اشتباهی شماره گرفتم و وصل شد به یک آقا و اونم تهدیدم میکرد اگر با من رابطه برقرار نکنی به شوهرت میگم😒 و منم تا حالا چندین بار قرار حضوری گذاشتم و اون گناهو انجام دادم😔 من گفتم آخه چرا اینقدر سادگی اون مردک پست از کجا میخواد شوهرتو بشناسه😒 فقط اومده تهدید کرده و بعضی از خانما هم که اینقدر خودباخته شدن که نمیتونن یک آدم کوچیک رو از زندگیشون پرت کنن بیرون هیچی دیگه بخاطر یک تهدید کوچیک که هیچیم نبود بارها ایشون اون گناه عظیم رو انجام دادن😤 برفرض بخواد 1هزارم درصد هم بخواد واقعا به شوهرش بگه آیا راهکارش اینه بره تن بده به ذلت؟ 🙄 چرا یکم این توکل به خدا رو بلد نیستیم بیشتر کنیم؟ یعنی خدا نعوذبالله دستش بسته س؟نمیتونه جلوی اون شخص رو بگیره؟ نمیتونه کاری کنه که قبل حرف زدنش لال بشه؟ نمیتونه قبل حرف زدنش جونش رو بگیره؟ نمیتونه کاری کنه که قبل گفتن تصادف کنه فراموشی بگیره؟ نمیخوام بگم خدا نعوذبالله ظالم هست و میخواد به اون شخص ظلم کنه اما اونم قراره تاوان خطاهاشو بده دیگه درسته؟ خب شما توبه کن بگو خدایا واقعا و از ته دل غلط کردم خودت درستش کن از زندگیت اون شخص رو پرتش کن بیرون😤 اگرم بعدش چیزی شد که آبروت رفت ننداز گردن خدا اولا تقصیر خودت بود دوما آبروتو خدا برمی گردونه قرآن رو که بخونی هم به حضرت مریم تهمت ناپاکی زدن هم به حضرت یوسف اما خدا آبروی هر دو رو برگردوند☺️ آیا چون حضرت یوسف فقط پیامبر بود خدا اینکارو کرد؟ نه چون حضرت ایمان داشت که خطا نکرده و ایمان داشت که خدا قطعا کمکش میکنه توی حدیث هم داریم با این مضمون که خدا نگاه میکنه ببینه چقدر بهش خوش بین هستی به همون میزان کمک میکنه😊 اگر 40درصد خوش بین باشی همین قدر خدا کمکت میکنه اگرم صددرصد خدا هم به اندازه صددرصد کمکت میکنه ‼️ ادامه دارد.........↙️ 👈عضویت در 👇 🏴 @asheghaneruhollah
◾️السلام علیک‌یا اباعبدالله الحسین 🏷 #استوری 🔹 #حدیث_سوم 🏴 @asheghaneruhollah