eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
597 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 یک حیله با چند هدف‼️ ♨️اینکه یک گروه وقت و انرژی صرف کنند تا با یک حرکت ، بتوانند خسارتها و لطمات زیر را وارد کنند، در حد خود جای تعجب و نگرانی است‌.‼️ @hamdan110 ♨️و اما خسارتهای این رفتار مشکوک: 🔸شب میلاد رحمه للعالمین که ملت شریف ایران اسلامی ، با شادی و سرور سپری می کردند، این تصمیم باعث شوک و تلخ کامی هموطنان گرامی گردید. 🔸سخنرانی سالانه و مهم مقام معظم رهبری در خصوص وحدت اسلامی ، بدلیل فاجعه خبری این رفتار عجولانه، تحت الشعاع قرار گرفت. 🔸در شرایط تحریم کامل فروش نفتی و خودکفایی در تولید بنزین، این تصمیم بیشتر به معنی خود تحریمی است و باعث اختلال در روند تولید و عرضه این فرآورده می شود. 🔸در شرایطی که کل منطقه ایامی پر از آشوب سپری می کند، تحریک افکار عمومی را نوعی بی تدبیری و بسیار مشکوک می بینیم . 🔸با توجه به تورم، بیکاری، رکود و..‌.افزایش قیمت سوخت ، باعث التهاب بیشتر این شاخصها می شود. 🔸تخصیص سهمیه سوخت به تمام خودروهای سواری(وارداتی و داخلی) ، خلاف ادعای حمایت از طبقات متوسط به پایین است. 🔸نادیده گرفتن اثرات منفی این افزایش قیمت بر تولید، عرضه و...نشان از ضربه پذیری این طرح عجولانه است. 🔸همزمانی این طرح با دستگیری آقای دانیال زاده ، نوعی سردرگمی در محافل خبری ایجاده نموده است. 🔸و... -طلبان -تابعیتی 💠 @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ میدیدم از شهر میبرد... در انتهای کوچه ای خاکی و خلوت مقابل خانه ای رسیدیدم و به خانه پدرش آمده ایم... که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد.. و با خونسردی توضیح داد _امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه! در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند..😥 و میخواستم همچنان باشم که آهسته پرسیدم _خب چرا نمیریم خونه خودتون؟ بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم.. که دستش را کشیدم و اعتراض کردم _اینجا کجاس منو اوردی؟ به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم.. و من نمیتوانستم اینهمه خودسری اش را کنم که از کوره در رفتم.. _اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه بگیر! من اینجا نمیام!😠 نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید _تو نمیفهمی کجا اومدی؟ 😠هر روز تو این شهر دارن یه جا رو میزنن و آدم ! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟ بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم.. و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانه هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد _نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی! و هنوز عاشقانه اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد... مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah