🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #نوزدهم فاصله ای به وسعت ابد. بین راه توقف کردم ... کنترل
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #بیستم
انتخاب
برگشتم ... 💨🚙
اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ... .😡☝️
گوشی رو به ریکوردر وصل کردم ...
🌸صدای حنیف🌸 بود ...
برام ✨قرآن✨ خونده بود ...
از اون به بعد #دائم قرآن روی گوشم بود
و صدای حنیف توی سرم می پیچید ...
توی هر شرایطی ...
کم کم اتفاقات عجیبی واسم می افتاد ...
اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می کرد ... .
اگر با قرآن✨، شراب🔥 می خوردم
👈بلافاصله استفراغ می کردم ...
اگر با قرآن✨، مواد🔥 تقسیم می کردم 👈حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می کردم ...
اگر سیگار 🔥می کشیدم یا مواد🔥 مصرف می کردم ...
اگر ...
اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ...
اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم ... 😳🤔
دیگه توهم و خیال نبود ...
تا جایی که فکر می کردم روح حنیف اومده سراغم ... .
من به 💫خدا، 💫بهشت و 💫جهنم و 💫ارواح #اعتقاد_نداشتم
اما کم کم داشتم می ترسیدم ...
تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم ... .😡👋
از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ...
😡👊😡✋
ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ...
😡🗣
- تو معلومه چه مرگت شده؟ ... هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ... .
خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ...
اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم:
-من دیگه نیستم ...😡✋
⏪ ادامه دارد...
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:#شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
‼️این داستان کاملا واقعی است
هرشب اززخمی که ازمسمارخورده فاطمه
نیمه شبها میشودبیدار،گریه آوراست
چهرهاش را از علی هرروزپنهان میکند
زیرچادرگریهی دلدارگریه آوراست
شهرِبی انصاف باحیدر چه بد تامیکند
غُصههای حیدرکرارگریه آوراست
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
هرشب اززخمی که ازمسمارخورده فاطمه نیمه شبها میشودبیدار،گریه آوراست چهرهاش را از علی هرروزپنهان م
07 - شور3.mp3
5.86M
خوشـــــــبختم تا هستم به زیر چادر مـــــادر..❤️
شاهی داره هرکس که شده #نوکر_مادر
🎤کربلایی #هادی_یزدانی
🔻شور مستانه
#حضرت_مادر
#حضرت_رقیه
#حضرت_حیدر
📌پیشنهاد دانلود
#ریشه_محبت
🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️
🏴 @asheghaneruhollah
📒🖊مادر هر کاری کند؛ اهل خانه هم یاد میگیرند...
مثلا اگر #شهید شود😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_شهاده
#فی_سبیلک_ان_شا_الله
#یا_فاطمه_الزهرا
#مادر_جان_این_شبا_فقط_یه_نگاه
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ __ _ _ _ _ _ _ _ _ _
✍ #چله_حدیث_کسا
روز 1⃣1⃣
نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
#یا_زهرا بگو، شروع کن✋
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #بیستم انتخاب برگشتم ... 💨🚙 اما با حال و روزی که همه فهمیدن
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #بیست_ویک
مسئولیت پذیر باش
وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ...👜🚶
ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد ...😏
تمام شب🌃 رو راه رفتم و ✨قرآن گوش دادم ...
صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم ... تا همسرش در رو باز کرد،
بی مقدمه گفتم:
_دعاتون گرفت ... خود شما مسئول دعایی هستی که کردی ... نه جایی دارم که برم ... نه پولی و نه کاری ...😒
با هم رفتیم مسجد🕌 ...
با مسئول مسجد صحبت کرد ... من، سرایدار مسجد شدم ...
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم ...😕
نظافت، مرتب کردن و تمیز کردن مسجد و بیرونش با من بود ...
قیچی باغبونی✂️ رو برمی داشتم و می افتادم به جون 🌸🍀فضای سبز☘ 🌺بیچاره و شکل هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود ...
هر چند، روحانی مسجد👳 هم مدام از من تعریف می کرد ...
سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد ... .
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها🌺🍀🌸 افتاده بودم،
اومد زد روی شونه ام و گفت ...
_اینطوری فایده نداره ... باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم .... .😁
دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه🚘...
خندید و گفت: 😁
_فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ...
ضمانتم رو کرده بود ...
خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ...
دائم دستگاه روی گوشم بود ...
✨قرآن گوش می کردم و کار می کردم ...
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود ...
نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد ...
بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم ...👌
⏪ ادامه دارد...
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:#شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#بزن_باران
که من هم ابری ام ...
پر از بی صبری ام ...
🌦لحظات #نزول باران یکی ازبهترین وقت ها
برای استجابت #دعاست!
همه #خوبیها رابرایتان آرزومندم.
🌈اللهم عجل #لولیک الفرج؛
🛌اللهم اشف کل #مریض؛
📲⛓اللهم فک کل #اسیر؛
♨️اللهم #اصلح کل فاسد امورالمسلمین؛
😔اللهم غیر #سوء حالنا بحسن حالک.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ __ _ _ _ _ _ _ _ _ _
✍ #چله_حدیث_کسا
روز 2⃣1⃣
نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
#یا_زهرا بگو، شروع کن✋
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
@karbobalair_حدیث کسا.mp3
5.38M
🌷 #حدیث_شریف_ڪسا 🌷
🎤بانوای گرم:
✨حاج مهدی سلحشور
📌 #_چــلہ_حدیث_کسا؛
✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
✋حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
🌹40 روز عاشقی🌹
#یا_زهرا بگو، شروع کن✋
🏴 @asheghaneruhollah
5️⃣شب سوگواره فاطمی
#برنامه_شب_اول
👈به کلام:حجت الاسلام #مهرابی
🎤به نفس: کربلایی #حامد_عطریان
📆سه شنبه 9 بهمن ماه 1397
🕖راس ساعت 8 شب
🚩اصفهان،درچه،بلوارشهدا(اسلام اباد)کوی شهید بهشتی
#پرچم_هیئت
#ویژه_خواهران_و_برادران
❤️دوستان اطلاع رسانی شود
🏴 #هیئت_عاشقان_روح_الله_ره_ 🏴
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #بیست_ویک مسئولیت پذیر باش وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون ...
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #بیست_ودو
جهنم: نگاه
از سر کار برمی گشتم مسجد🕌
و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می خوابیدم ... .
چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن یه جای مناسب برم خونه اونها ...
اما من جرات نمی کردم ... نمی تونستم به کسی #اعتماد کنم ... .
#رفتار مسلمان ها برام جالب بود ...
داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن ...😯چنان مراقب بچه هاشون بودن که انگار با ارزش ترین چیز زندگی اونها هستند ...😟
رفتارشون #باهمدیگه، مصافحه کردن 🤗و ... هم عجیب بود ...
حتی زن هاشون با وجود پوشش با نظرم زیبا و جالب بودند... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ... .😕
مراقب #نگاهت👀 باش استنلی ... اینطوری نگاه نکن استنلی... .
و من هر بار به خودم می گفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه ... 🙁
چرا من نباید به اون خانم ها نگاه کنم؟ ...
هر چند به مرور زمان، جوابش رو پیدا کردم ... .
اونها مثل زن هایی که دیده بودم؛ نبودن ...
من فهمیدم زن ها با هم #فرق می کنند
و این #تفاوتی بود که #مردهای_مسلمان به شدت از اون مراقبت می کردند ...
و در قبال اون #احساس_مسئولیت می کردند ... .😟
هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ...
من هم یک بار از 🌸همسر حنیف🌸 مراقبت کرده بودم ...👌
⏪ ادامه دارد...
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:#شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
‼️این داستان کاملا واقعی است
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دیشب ، بارش رحمت الهی در بین الحرمین
خوشبحال کسی که در صحنت...
زیر باران، اسیر خواهد شد!
#خدایا_بخاطر_بارش_باران__زیبایت_سپاس
🏴 @asheghaneruhollah