#صآحبجآنــمღ
•🌈🌤•
ڪی باغ به بوی او معطر گردد
ڪی دیدن روی او میسر گردد
آن ماه که از فراق او جان به لبم
ڪی دیده به نور او منوّر گردد
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
‹🔗📓›
از امام صادق؏ نقل شدھ: عبادتـ است
اندوه کسۍ کہ بخاطر مظلومیت ما
اندوهگین شود. ‹ امالی شیخ مفید ›
- اندکۍ مانده به آغازِ جنونبازۍِ ما ꧇)
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
[WWW.MESBAH.INFO]Berim-Najaf.mp3
10.05M
- یهگوشهکناربهماجابده :)))💔
دلــدادهٔحـســیــــن(؏)❤
- یهگوشهکناربهماجابده :)))💔
خواب و خیال شده کربلا ..
انگار محال شده کربلا ..
فکر نمیکنی بسه دوریمون ؟!
خب دو سه سال شده کربلا :))💔
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
‹🖇🖤›
[ جانرابگیر
اماصفایروضهرانه ...
آخرچهخاکی
بایدازاینغم
بهسرکرد ؟💔🌿 ]
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
•.💭🐚.•
خاطره ای از همسر شهید🍂
گفتمْ :
محمد این لباس جدیدت
خیلے بھت میاد...😎
گفت : لباس شھادتــه!🙃
گفتم : زده بھ سرت!😢
گفت : مے زنھ ان شاءاللّھ!😉
•[ چند ثانیھ بعد از انفجار رسیدم
بالاے سرش😭 ، نا نداشت😔 ، فقط آروم
گفت : دیدے زد!!!♥️ ]•
شھیـ🕊ــد محمد مهدوی
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'😎🖐🏾
باکیندارمازتمامدنیا-
هیتهات مناالذلھ،افتخارم-↻
شعرخوانیدستھجمعیدرحضوررهبرانقݪاب؛😍
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
#صآحبجآنــمღ
• امامزمانهرروزمیگـه:
هَل مِن ناصرِ ینصُرُنی؟
• نمیگه؟ یعنیمانمیشنویم..!
• تامردمنخوان،حضرتنمیاد؛
• خدایا،دلِمنونسبتبهامامزماننرمشکن..
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh
.
.
.
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد
- علیه السلام...💔
#سخنی_درست🌎🌙
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
🏴 #اللهمعجللولیڪالفرج :)
#مجنون_ارباب 🍃
#محرم 🏴
@ashejh