همچين شبى بود تو خونه محمد حسين بوديم
بعد از سينه زنى محمد حسين هيچ جور آروم نميشد
بهش گفتم محمد حسين بيا بريم تو كار شام
گفت: فلانی آخه يه اربعين مونده تا محرم
گفت:خدایا یعنی زندهايم تا مراسم شب اول محرم لباس مشكيامون رو دوباره تو محرم بپوشيم و دوباره برا اربابمون عزاداری کنیم؟؟؟!
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#رفیق_جانمـ
@ashejh
~🕊
#شهیدانه
هر وقت چاۍ می ریختم میگفت:
بیا دو،سه خط روضه بخونیم
تا چای روضه خورده باشیم!
✍🏻به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#مجنون_ارباب 🍃
@ashejh