✠﷽✠
♥️📌
#رمـــــان📖❥
💞 #پارت_صد_و_سی_و_هفت
بعد از مدتی که رسیدیم
از امیر خداحافظی کردم و رفتم سمت در ورودی زنگ طبقه خونه پدر علی رو فشار دادم
بعد از چند ثانیه در باز شد
اولین بار بود بدون علی خونه پدرو مادرش میرفتم
استرس عجیبی داشتم
تا برسم فقط صلوات میفرستادم
مادر علی دم در منتظرم بود
با دیدنم جلو آمد و بغلم کرد
مامان: سلام عزیزم ،خیلی خوش اومدی
_سلام مامان جون ،خیلی ممنون
بعد از کلی احوالپرسی به اتاق علی رفتم ،نفس میکشیدم و آروم میشدم ،کل اتاق بوی علی رو میداد
لباسامو عوض کردم
شب که شد به پدر و مادر علی گفتم که از اومدن من به اینجا حرفی به علی نزنن
بابای علی هم با شنیدن این حرف کلی خندید و تحسینم کرد
بعد از خوردن شام ،ظرفا رو شستم و به اتاق برگشتم
برق اتاق و خاموش کردم تا وقتی علی برگشت با دیدن روشنایی اتاقش شک نکنه
با نور چراغ گوشیم به سمت کتابخانه کوچیک اتاق رفتم
مشغول نگاه کردن کتاب بودم که چشمم به یک برگه که از لای کتاب نهج البلاغه بیرون زده بود افتاد
کتاب و برداشتم و رفتم روی تخت درازکشیدم
برگه رو که نگاه کردم ،دیدم همون برگه ای بود که بهش داده بودم توی حرم امام رضا
لای برگه گل نرگس خشکیده بود
انگار هنوز هم تازه اس و بوی تازگی میده
💕 #ادامه_دارد......
#بانو_سادات
✦
✦
✦
┈┉┅━❀♥️❀━┅┉┈
@ashejh
┈┉┅━❀♥️❀━┅┉┈