eitaa logo
دلــداده‌ٔحـســیــــن(؏)❤
318 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
33 فایل
﷽بی...خیـال‌ھࢪ‌لغٺ‌نامہ‌؛بدان..! ؏شق معنایـ؎‌ندارد‌جز‌حسین❤ مدیر کانال: @kimia667 ناشناسمونـه👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16551992315882 کپی با ذکر صلوات و اللهم عجل لولیک الفرج حلال💜
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 بلاخره با اصرارهای امیر و سارا لباسمو پوشیمو همراهشون رفتم ماشین و نزدیک شهربازی، پارکینگ گذاشتیم و حرکت کردیم سمت شهربازی من و سارا هم مثل بچه کوچیکا دست امیرو گرفتیم تا گم نشیم اول رفتیم سمت آب میوه فروشی امیر: چی میخورین؟ سارا: من شیر موز بستنی - آخه تو این سرما اینا چیه ؟ من چیزی نمیخورم سارا: اه ،آیه چقدر پاستوریزه ای تو ،یه بار که اشکال نداره - بابا از سردی سنگ کوب میکنی میمیری ،این داداشمون پول دوباره خواستگاری رفتن و نداره بیخیال شین سارا: زبونت لال شه ،من یه عالم آرزو دارم ،هنوز نوه نتیجه امو ندیدم (امیر یه گوشه ایستاده بود و دستشو زیر چونه اش گذاشت و به ما میخندید) امیر: بس کنین بابا ،آیه واسه تو آش رشته میخرم ،واسه خودم طالبی بستنی ،واسه سارا هم شیر موز بستنی سارا: قبوله - منم قبوله بیرون آبمیوه فروشی چند تا میز صندلی بود منو سارا رفتیم سمت یکی از میز صندلی ها نشستیم بعد از چند دقیقه امیر با یه کاسه آش رشته و یه لیوان بزرگ طالبی بستنی و یه لیوان بزرگ شیر موز بستنی برگشت با دیدن لیوان های بزرگ چشماام از کاسه در اومد - یعنی میخواین بخورین همه شو؟ سارا: چیه ،دلت میخواد؟ 😁 - نخیر ،به خاطر خودتون میگم ،مغزتون از سرما یخ میزنه بدبختااا نمیدونم خدا داشت عقل و تقصیم میکرد شما دوتا کجا بودین امیر: من در حال مخ زدن سارا بودم 😄 سارا: منم داشتم به حرفاش گوش میکردم 😅 آش و برداشتم مشغول خوردن شدم زیر چشمی به امیرو سارا نگاه میکردم ،یه بستنی میخوردن و چشماشونو می بستن ،یعنی این دوتا یه پدیده نایاب بودن 💕 .. ✦ ✦ ✦ @ashejh