#آخــریـــن_ســخـن
▪️تا چشم ام حمیده، مادر امام کاظم علیه السلام، به ابوبصیر- که برای تسلیت گفتن به او به مناسبت وفات شوهر بزرگوارش امام صادق آمده بود- افتاد اشکهایش جاری شد. ابوبصیر نیز لختی گریست. همینکه گریه ی ام حمیده ایستاد، به ابوبصیر گفت: «تو در ساعت احتضار امام حاضر نبودی، قضیه عجیبی اتفاق افتاد.».
▫️ابوبصیر پرسید: «چه قضیهای؟» گفت: «لحظات آخر زندگی امام بود. امام دقایق آخر عمر خود را طی میکرد. پلکها روی هم افتاده بود. ناگهان امام پلکها را از روی هم برداشت و فرمود: «همین الآن جمیع افراد خویشاوندان مرا حاضر کنید.» مطلب عجیبی بود.
▪️در این وقت امام همچو دستوری داده بود. ما هم همت کردیم و همه را جمع کردیم. کسی از خویشان و نزدیکان امام باقی نماند که آنجا حاضر نشده باشد.
_همه منتظر و آماده که امام در این لحظه حساس میخواهد چه بکند و چه بگوید.
«امام همینکه همه را حاضر دید، جمعیت را مخاطب قرار داده فرمود:
《 شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک میشمارند نخواهد شد 》
📚 کتاب داستان راستان شهید مطهری
به نقل از بحار الانوار ج ۱۱ ص ۱۰۵
#نماز
#امام_صادق
#شفاعت