• همیشه لباس کهنه می‌پوشید. آخرش اسمش رفت جزو لیست دانش‌آموزان کم بضاعت... مدیر مدرسه دایی‌ش بود. همون روز عصبانی رفت خونه خواهرش، مادر عباس،داداشش رو بُرد پای کمد و ردیف لباسا و کفشای نو رو نشونش داد. _گفت: عباس میگه دلشو نداره پیش دوستای نیازمندش اینارو بپوشه... |شهیدعباس‌بابایی| @ashk128

• فرمانده گردانمون بود، خدا رحمتش کنه، میگفت: اگه تو یه شهر همه فقط، دنبال منفعت خودشون باشند، اون شهر میشه جنگل... #دیالوگ #خداحافظ_رفیق @ashk128

• چشم من خیره به عکس حرمت بند شده، با چه حالی بنویسم که دلم تنگ شده... اَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا رَحْمَةَ الله الْوٰاسِعَه... @ashk128

• میگفت: ࢪفیق‌بـھ‌هیچکَس‌‌ وابَـٮـــتھ‌‌نَشو؛ اِلّاحُٮـــین.‌. هَمه تا ورودۍ‌ قَبࢪ هَســـتند بـٰاهات... اَمّا‌‌حُســـین‌اِلَۍ‌الاَبَد... |شَهیدهادۍ‌باغبـٰانۍ‌| @ashk128

• دل آدمی بزرگتر از این زندگیست، و این راز تنهایی اوست... |عین صاد| @ashk128

♡

• وقتی خدا در ذهن بزرگ شد، و ماسوای آن، همه چيز حقير و كوچك بود، او در هر شرايطی پيروز است... |حاج‌قاسم| @ashk128

• گُفتَم: شَرابِ وَصل به "اُوبٰاشْ" می‌دهند؟! با خَنْده گُفت: بَنْده‌ی "او" "باش" می‌دهند...! @ashk128

♥

• فعالان فضای مجازی از این فضا برای ترویج کتاب استفاده کنند، این یک وظیفه است... |قائدنا| @ashk128