#صلح_بهتر_است_اما...
استاد قرائتی می فرمودند: «در خیابانهای مدینه قدم میزدم که یکی از ایرانی ها نظرم را به خود جلب کرد. او با یکی از کاسبهای مدینه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ایران و عراق بود. مرد کاسب می گفت: قرآن می گوید: «والصلح خیر» حالا که صدام پیشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمی پذیرید؟ زائر ایرانی نمی توانست او را قانع کند. زائران ایرانی نگاهشان که به من افتاد،گفتند: آقای قرائتی بیا جواب این آقا را بده! من به یکی از ایرانی ها گفتم: یکی از طاقه های پارچه را بردار و فرار کن! او همین کار را کرد. صاحب مغازه خواست فریاد بزند، گفتم: «والصلح خیر»!
گفت: پارچه ام را بردند! گفتم: حرف ما هم با صدام همین است. دزدی کرده و خسارت زده،می گوئیم جبران کند، بعد صلح کنیم. گفت: حالا فهمیدم.
خاطرات استاد قرائتی ص۷۶
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea