تخصصش “ #راه_انداختن “ بود .
میگفت : « راه بنداز ، جا بنداز »
منتظر نمیشد بستر کاری که روی زمین مانده کامل درست شود و ردیف بودجه بگیرد و چارت تشکیلاتی و مکان و پرسنل و اینهایش فراهم شود و بعد قیچی دست بگیرد و روبان پاره کند و بشود رئیس یک جایی .
مگر آن موقعها که میخواست توپخانهی سپاه را راه بیندازد سپاه توپ جنگی داشت ؟!
خیلیها میخندیدند که : شما فرمانده توپخونه هستید ؟! پس توپهاتون کو ؟!
با خنده اشاره میکرد سمت عراق ؛ میگفت :
« توپهای ما اون طرفه . دست دشمن . فقط باید بریم برشون داریم .»
همین هم شده بود .
با توپهای غنیمتی ، توپخانهای راه انداخت که توی یکی دو عملیات دشمن را زمینگیر کرد و جرات بیگدار به آب زدن را از او گرفت .
یا مگر وقتی که موشکی را راه انداخت ، ایران دسترسی به موشک داشت ؟!
حتی بعضی از آنهایی که جدا کرد و با خودش برد سوریه که آموزش موشکی ببینند تا آن روز عکس موشک را هم ندیده بودند. چه برسد به خودش .
توی سی سال دوران کاریاش جایی نرفت که قبلا راه افتاده باشد و کاری نکرد که قبلا شبیهاش را کس دیگری انجام داده باشد .
#حاج_حسن ، مرد کارهای سخت روی زمین مانده بود .
تا کاری که راه انداخته بود روی غلتک میافتاد میسپردش به دیگری و میرفت سراغ کار بعدی .
میگفت :
« من نمیخوام مثل مرغ روی تخممرغی که گذاشتم بشینم و نذارم کسی بهش دست بزنه .»
📚 مردی با آرزوهای دوربرد
✍🏻 فائضه غفار حدادی
ــــــــــــــــــــــــــ
🔻| روایت آشپزخانه مقاومت
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎|ایتا|بله