eitaa logo
آشپزخانه کوچیک من آشپزی
27.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
37.9هزار ویدیو
80 فایل
🌹❁ ﷽ ❁🌹 بنام پرودگاری که بی منت روزی میدهد⚘ تعرفه تبلیغات👇 🔜 eitaa.com/joinchat/3238592526Cd9dc51293f
مشاهده در ایتا
دانلود
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما بزرگترین ومعتبرترین 👆 وارد کننده # لباس_ مجلسی _در _ایرااان 🇮🇷هستیم 🧿 ب درخواست شما عزیزان ب ایتا آمدیم تا شما راحت تر خرید خودتون انجام دهید 😍 🔸تنوع بی نظیر _ رنگبندی 🔹موجودی انواع سایزها 🔸تضمین کیفیت و مرجوعی کالا👌 ⭕️فروش آنلاین✅ با اطمینان وبدون استرس خرید کن👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1058865402Cc312d2bb01 https://eitaa.com/joinchat/1058865402Cc312d2bb01 ☑️ارسال سریع و آسون ب سراسر ایرااان ✅ کشی و حراج های ب یاد ماندنی
من نازگلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست..😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679