🔆حاج شيخ در ماه رمضان
ماه رمضان در فصل زمستان بود و هواى مشهد آن زمان بسيار سرد بود بطورى كه حوض آب منزل با آنكه سطحش بوسيله قاب پوشيده بود، اغلب نصف شب مى تركيد. مرحوم حاج شيخ در ماه رمضان پنج شب در شهر منزل ما بودند.
شب اول پس از افطار و نماز مغرب و عشاء من و برادر بزرگتر و كوچكترم رفتيم مسجد گوهر شاد پاى منابر و چون شبها بلند بود حدود 5 ساعت در مسجد و حرم بوديم .
وقت مراجعت برادر بزرگترم درب حياط را باز كرد تا داخل حياط شديم . گفت : آى كى هستى ! بلافاصله مادرم دويد و گفت آهسته آقاى حاج شيخ هستند و معلوم شد اول شب حاج شيخ آمده اند وسط حياط زير آسمان مقدارى برف روى قاب حوض را كنار زده و يك تكه گونى پهن كرده و آنجا نشسته اند به دعا خواندن ؛ گويا شرط لازم آن دعا اين بوده كه حتماً زير آسمان ، بايد خوانده شود و حدود شش ساعت در هواى 20 درجه زير صفر در وسط حياط زير آسمان نشسته اند و اين برنامه همه شب عملى مى شد در صورتيكه كاسه آب در طاقچه اطاق يخ مى بست .
مرحوم حاج شيخ فرموده بودند كه در زمان كودكى من ، استادم در ((تخت فولاد اصفهان )) در شب بسيار سرد زمستان در فضاى تخت فولاد مشغول خواندن دعا بوده . يارانش كه من جمله پدر من از آنها بود در داخل اطاق كنار منقل آتش از سرما مى لرزيدند.
پدر حاج شيخ نزد استاد رفته و گفته بود اگر صلاح مى دانيد امشب چون خيلى هوا سرد است داخل اطاق مشغول ذكر باشيد.
استاد دست پدر حاج شيخ را گرفته و به داخل عبا كشيده و گفته بود آخر اسم خدا بقدر پنج سير زغال حرارت نداره ؟!
پدر حاج شيخ گفته بود خدا شاهد است كه وقتى دست مرا به داخل عبا كشيد خيال كردم دست من داخل تنور نانوائى شده است .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
#داستان_آموزنده
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆غم عيال و نجات از آتش
روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از منزل خارج شد؛ و در بين راه به سلمان فارسى برخورد نمود، به او خطاب نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! در چه وضعيّتى به سر مى برى ؟
سلمان فارسى در جواب چنين پاسخ داد: در غم چهار موضوع به سر مى برم ؛ حضرت فرمود: آن چهار موضوع اندوهناك چيست ؟
سلمان گفت : اوّل : همسر و عائله ام ، كه از من طعام و ديگر مايحتاج زندگى رامى خواهد.
دوّم : پروردگار متعال ، كه بايد مطيع و فرمان بر او باشم .
سوّم : شيطان رجيم (رانده شده )، كه هر لحظه سعى دارد مرا از مسير حقّ، منحرف و دچار معصيت كند.
چهارم : عزرائيل و ملك الموت ، كه در انتظار گرفتن جان من است .
امام علىّ عليه السلام فرمود: اى سلمان ! تو را بشارت دهم به مقامات عالى و فضائل والائى كه در بهشت خواهى داشت ؛ چه اين كه من نيز روزى به ملاقات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رفتم ، آن حضرت به من فرمود: يا علىّ! در چه وضعيّتى هستى ؟
گفتم : در وضعيّت سختى به سر مى برم ؛ و براى همسر و دو فرزندم حسن و حسين عليهم السلام ناراحت هستم ؛ چرا كه غير از آب آشاميدنى چيز ديگرى در منزل نداريم .
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا علىّ! غم و ناراحتى مرد در جهت رفع مشكلات خانواده ، سبب نجات او از آتش دوزخ مى باشد.
و مطيع و فرمان بر خدا بودن ، نيز وسيله رهائى انسان از آتش قهر و غضب الهى است .
همچنين صبر بر مشكلات زندگى ، چون جهاد در راه خدا و بلكه افضل از شصت سال عبادت مستحبّى است .
و نيز هر لحظه به ياد مرگ بودن ، كفّاره گناهان خواهد بود.
و در ادامه فرمود: يا علىّ! رزق و روزى و نياز بندگان ، را خداوند متعال برآورده مى نمايد، و غم و اندوه در اين جهت سود و زيانى ندارد مگر ثواب و پاداش در پيشگاه خداوند مهربان .
و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله افزود: بدان كه مهم ترين غم ها، غَمْ داشتن ، براى عائله و خانواده است .
📚جامع الاخبار: ص 91.
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆اعلام خطر
سالهاى اول بعثت بود، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به دامنه كوه صفا تشريف آوردند و ايستادند و فرياد كشيدند و اعلام خطر كردند.
مردم جمع شدند كه ببينند چيست و چه خبر است .
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) اول از مردم تصديق خواستند كه اى مردم ، مرا در ميان خود چگونه شناخته ايد؟
همه گفتند: تو او را امين و راستگو يافته ايم .
فرمود: اگر من الان به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوهها دشمن به لشكر جرار آمده است و مى خواهد بر شما هجوم آورد، آيا سخن مرا باور مى كنيد؟ گفتند، البته كه باور مى كنيم .
پس از آنكه اين گواهى را از مردم گرفتند فرمودند:
انّى نذير لكم بين يدى ، عذاب شديد من به شما اعلام خطر مى كنم كه اين راهى كه شما مى رويد، دنباله اش عذاب شديد الهى است ، در دنيا و آخرت ، و پيامبر آمده است تا انسانها را به سوى پروردگار خويش دعوت كند.
📚نقل از: ((سيره نبوى ، صفحه 107)
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆عبرت از سرانجام نكبت بار طاغوت مغرور
فرعون طاغوت زمان موسى (علیه السلام ) به قدرى مغرور بود، كه در برابر دعوت حضرت موسى (علیه السلام ) صريحا گفت :
لئن اتخذت الها غير لا جعلنّك من المسجونين
:اگر معبودى غير از من بر مى گزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (سوره شعراء آيه ).
و در مورد ديگر مى خوانيم : و قال فرعون يا ايها الملاء ما علمت لكم من اله غيرى : فرعون گفت : اى جمعيت (درباريان ) من معبودى جز خودم براى شما، سراغ ندارم (قصص - 38)
و سرانجام پا را فراتر گذاشت ، غرورش به نهايت رسيد: فقال انا ربكم الاعلى : من پروردگار بزرگتر شما هستم (نازعات - 24)
در روايات آمده ، روزى فرعون در حمام بود، ابليس به صورت انسان بر او وارد شد، او خشمگين شد (كه چرا انسانى بى اجازه وارد حمام شده ) نسبت به او اعتراض شديد كرد.
ابليس به او گفت : آيا مرا مى شناسى ؟
فرعون گفت : تو كيستى ؟
ابليس گفت : تو چگونه مرا نمى شناسى ، با اين كه تو مرا آفريده اى ؟!.
همين القاء ابليس ، مثل بادى كه به مشك كنند، او را آنچنان مغرور ساخت كه علنا اعلام كرد: انا ربكم الاعلى : من پروردگار برتر شماهستم .
سرانجام خداوند با شديدترين مجازاتى او را گرفت و غرق در دريا نمود و سپس به سوى عذابهاى دوزخ فرستاد و عاقبت شوم او، موجب عبرت وپند ديگران گرديد.
چنانكه در آيه 25 و 26 سوره نازعات مى خوانيم :
فاخذه اللّه نكال الاخرة و الاولى - انّ فى ذالك لعبرة لمن يخشى پس خداوند او را به مجازات آخرت و دنيا (يا مجازات گفتار آغاز و انجامش ) گرفت ، بى گمان دراين مجازات ، عبرت وپندى است براى آنكه (از مكافات عمل زشت خود) هراسناكند.
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆نمونه ای از حلم امام علی علیه السلام
روزى حضرت على (علیه السلام ) چند بار غلام خود را صدا زد، ولى جوابى نشنيد، ناگهان ديد غلام دم در ايستاده ، به او فرمود: چرا جوابم را نمى دهى
غلام عرض كرد: لثقتى بحلمك ، وامنى من عقوبتك : زيرا به حلم و بردبارى تو، اطمينان دارم ، و خود را از مجازات تو ايمن مى دانم .
حضرت على (ع ) پاسخ غلام را نيكو شمرد، و او را به همين خاطر آزاد نمود.
اين روش ، يكى از شيوه هاى مهرآميز امامان معصوم (ع ) با بردگان بود، و آنها با روش پرمهر خود، درس مهربانى نسبت به زيردستان را به جهانيان آموختند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆شيوه كمك مالى امام حسين (علیه السلام )
شخصى از انصار (مسلمين مدينه ) به حضور امام حسين (علیه السلام ) براى درخواست كمك مالى آمد و تقاضاى كمك كرد.
امام حسين (علیه السلام ) فرمود: اى برادر انصارى آبرو و شخصيت خود را از سؤ ال رودررو، حفظ كن ، درخواست خود را در نامه اى بنويس ، كه من به خواست خدا آنچه را كه موجب شادى تو است انجام خواهم داد.
مرد انصارى در نامه اى نوشت : اى حسين (علیه السلام ) پانصد دينار به فلانى بدهكارم ، و اصرار مى كند كه طلبش را بپردازم ، با او صحبت كن تا وقتى كه پولدار شدم ، صبر كند.
وقتى امام حسين (علیه السلام ) نامه او را خواند، به منزل تشريف برد و كيسه اى حاوى هزار دينار آورد و به آن مرد انصارى داد و فرمود: با پانصد دينار، بدهى خود را بپرداز و با پانصد دينار ديگر، زندگى خود را سروسامان بده ، و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو 1- ديندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگى چرا كه در مورد آدم ديندار، دين ، نگهدار او است (و مانع آنست كه آبروى تو را ببرد) و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردى ، حيا و شرم مى كند، و در مورد كسى كه اصالت خانوادگى دارد، او بخاطر نيازت ، آبروى تو را نمى ريزد، بلكه شخصيت تو را حفظ مى كند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمى شود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆چراغ قبر
شاعر با اخلاص ، مدّاح با وفا، مخلص اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام حضرت حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى فرمودند:
در اصفهان يك تكيه بانى بود بنام ميرزا محمد كه ايشان حالاتى داشت . يك روز به او گفتم براى ماتعريف كن كه در اين قبرستان چه ديدى ؟
گفت : يك روز جنازه اى را از بروجن بنام ((آسيد حسن )) آوردند اينجا دفن كردند، صاحبان آن جنازه بعد از اتمام دفن آمدند پيش من و گفتند: ما مى خواهيم هر شب سر قبر اين مرحوم چراغى روشن باشد، اين يك دله و پيت نفت و اين هم چراغ و اين هم مزد اين كارت ، مبادا يادت برود و اين چراغ راروشن نكنى .
گفتم : چشم روى چشمانم . آنهارفتند. من هم هرشب چراغ را سر قبر اين بنده خدا روشن مى كردم ، تا اينكه يك شب زمستان هواخيلى سرد بود. گفتم ، امشب ((آسيد حسن )) چراغ نمى خواهد؛ كى حالش را دارد توى اين سرما برود سر قبر چراغ روشن كند. ولش كن ؛ او مُرده وكسى هم نمى بيند. نفت هاى دَله و پيت را هم ريختم توى چراغ خودم .
در اين هنگام ديدم يكى باشتاب در حجره را مى زند!، هم شب است و هم هوا سرد، اعتنا نكردم ، گفتم : هركس كه هست يك مقدار در ميزند و بعد خسته مى شود مى رود، ديدم خير همينطور دارد در ميزند، بلند شدم دم در آمدم و گفتم كيست ؟
گفت : در را باز كن .
گفتم : توكى هستى ؟
گفت : من سيد حسن هستم ، نفتهايم را كه توى چراغت ريختى هيچى ، چرا چراغم را روشن نكردى ...؟
ترس و وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود، گفتم : چَشم ؛ آقا ديگه روشن مى كنم .
گفت : مبادا ديگه چراغ قبر مرا روشن نكنى ؟ گفتم : چَشم ، آمدم بيرون كسى را نديدم . آمدم سر قبر و چراغ را روشن كردم .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆نگهدارى نتائج اعمال نيك
جمعى در محضر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) بودند، آنحضرت به آنها رو كرد و فرمود: كسى كه بگويد ((سبحان اللّه ، خداوند درختى در بهشت براى او مى كارد، و كسى كه بگويد: الحمدللّه خداوند درختى در بهشت براى او پديد مى آورد، و كسى كه بگويد لا اله اللّه ، خداوند بخاطر آن درختى در بهشت براى او ايجاد مى كند.
مردى از قريش گفت : بنابراين درختهاى ما در بهشت بسيار است ، زيرا ما اين ذكرها را مكرر مى گوئيم .
پيامبر (ص ) فرمود:
نعم و لكن اياكم ان ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها.
: آرى ، ولى بپرهيزيد از فرستادن آتش به سوى آن درختها كه موجب سوزاندن آنها شويد.
چرا كه خداوند در قرآن (آيه 33 سوره محمّد) مى فرمايد:
يا ايّها الّذين آمنوا اطيعوا اللّه الرسول و لا تبطلوا اعمالكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسولش را اطاعت كنيد، و اعمال خود را باطل نسازيد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🟢@ashti_bakhoda
#داستان_آموزنده
🔆خشم پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) از سخن بلال
عصر رسول خدا (ص ) بود بانوئى دردمند و رنجور از دنيا رفت ، هر كس با خبر مى شد طبق معمول مى گفت : آن زن از دنيا راحت شد، چنانكه روزمره شنيده مى شود كه اگر كسى در اين دنيا بسيار در رنج و درد باشد و بميرد مى گويد راحت شد، بلال حبشى نيز بر اين اساس ، به حضور رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد و گفت :
ماتت فلانة فاستراحت : فلان زن مرد و راحت شد.
پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) از اين سخن بلال خشمگين شد و به او فرمود: انّما استراح من غفر له : بدانكه كسى راحت شود كه مورد آمرزش قرار گيرد يعنى هر كسى كه - در هر حال باشد - بميرد، راحت نمى شود، بلكه آغاز ناراحتى او است جز كسى كه بر اثر ايمان و تقوى ، آمرزيده گردد، چنين كسى راحت مى شود.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🟢@ashti_bakhoda