#داستان_تربیتی
#همسرانه💑
🔹مـــراقـبـت
🎀تابســتون بــود و هــوا هم خیلــی گــرم ؛رفتــم پنکــه رو روشــن کــردم وخوابیــدم مــن بــه گرمـا خیلـی حساسـم.خواب بـودم و احسـاس کـردم هـوا خیلـی گـرم شـده و متوجـه شـدم بـرق رفتـه بعـداز چنـد ثانیـه احسـاس خیلـی خنکـی کـردم و بـه زور چشـمم رو بـاز کـردم تـا مطمئـن بشـم بـرق اومـده یـا نه...دیـدم کمیـل بـالای سـرم یـه ملحفـه رو گرفتـه ومثـل پنکـه بـالای سـرم میچرخونـه تـا خنـک بشـم...بعد چنـد دقیقـه پاشـدم گفتـم کمیـل تـو هنـوز داری میچرخونـی؟ خســته شــدی! گفت: خــواب بــودی و بــرق رفــت و تــو چــون بــه گرمــا حساســی،می ترســیدم از گرمـای زیـاد ازخـواب بیـدار بشـی.
🎀برشی از زندگی↯
شهیدمدافعحرم کمیل صفریتبار🕊
🗣راوی:همسرشهید
📚منبع:کتاب'365خاطره،365روز'
#خانواده #همسرداری
❣💍❣
@askari_masjed1
#همسرانه ❤️🌹❤️
#داستان_تربیتی 🌿
#همسرانه
🔹برای تشکر
🎀
یـه روز دیـدم در میزننـد، رفتـم پشـت در، دو نفـر بودند.یکـی شـون گفـت: منـزل صیـاد شـیرازی همیـن جاسـت؟دلم هـری ریخـت. گفت:جنـاب سـرهنگ براتـون پیغـام فرسـتاده و بعـد یـه پاکتی بهــم داد.اومــدم تــوی حیــاط و پاکــت رو بــاز کردم.هنــوز فکــر میکــردم خبــر شــهادتش رو بــرام آوردنـد. دیـدم تـوی پاکـت یـه نامـه تـوش گذاشـته بـا یـه انگشـترو داخـل آن نوشـته بود:بـرای تشـکر از زحمـت هـای تو.همیشـه دعـات میکنـم.از خوشـحالی اشـک تـوی چشـمام جمـع شـد.🎀برشی از زندگی↯ شهید صیادشیرازی 🕊 🎀منبع:کتاب خدامیخواست زنده بمانی،ص۸ #خانواده #همسرداری #زناشویی ❣💍❣ 👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼 ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ @askari_masjed1
#داستان_تربیتی
#همسرانه💑
🔹همیشه به یاد هم
🔸جمعــه هــا بــا دوســتاش میرفــت کوهنــوردی. یــک بــار نشــد کــه دســت خالــی برگرده.همیشــه بـرام گل هـای وحشـی زیبـا بـا بوتـه هـای طلایـی میآورد.معلـوم بـود کـه از میـون صدهـا شـاخه و بوتـه بـه زحمـت چیـده شـدند. بعد از شـهادتش رفتـم اتـاق فرماندهـی تـا وسـایلش رو ببینـم و جمـع کنم. دیـدم گوشـه اتاقـش یـه بوتـه خـار طلایـی گذاشـته کـه تـازه بود.جریانـش رو پرسـیدم، گفـت: از ارتفاعـات لـوالن عـراق آورده بود. شـک نداشـتم کـه بـرای مـن آورده بـود.
🔸خاطرهای از ↯
• شهید حسن آبشـناسـان🕊
📚(منبع:کتاب نیمهپنهانماه،
جلد 12، ص 3)
#خانواده #همسرداری
❣💍❣
👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@askari_masjed1
#داستان_تربیتی
✍ یکی از اساتید دانشگاه میگفت:
یک بار داشتم برگه های امتحان را تصحیح می کردم. به برگه ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه ها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا می کنم.
تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت.
💠 برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
❌آری، گاهی ما نسبت به همسر و فرزندمان سخت گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت ها اگر خودمان را تصحيح كنيم می بينيم به آن خوبی كه فكر می كنيم، نیستیم.
#خانواده #تربیت_فرزند
#همسرداری
@askari_masjed1
🌺#داستان_تربیتی
✅ حتما بخوانید
🔗شیخ مرتضی انصاری و مادرش
🔹کتاب های مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری قریب صد سال است که در حوزه تدریس میشود، چون مادرش را بر روی شانه می گذارد و به حمام میبرد تا زن ها او را بشویند و دوباره بر روی شانه میگذارند و به منزل میآورند.
🔹مردم از او میپرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟ فرمود: دارم. ولی نمیدانید که وقتی مادرم را بر دوش میگیرم، زیر این بار سنگین چه گره هایی برایم باز میشود.
🔹وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه میکرد، یتیمی سن بردار نیست. وقتی به او اشکال کردند، فرمود: گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟ در این عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟
🔹مادرتان را دریابید و اگر در خاک آرمیده اند، سر مزارش به او متوسل شوید.
حتی در تنهایی های او شریک شوید تا دلش خوش باشد به بودن شما، نگذارید هیچوقت تنها بخوابد،حتی لحظه ای او را تنها نگذارید چون مادر دروازه ورود نعمت هست به زندگی شما!
🔹ببنید دهخدا چگونه مادرش او را به اوج رسانید، ببینید شیخ انصاری چگونه مادرش او را علامه کرد.
خیلی ها مادر را سرمایه رحمت در زندگی کرده اند و خداوند هم آنها را بدون مزد نگذاشته است.
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده #مادر
❣💍❣
👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@askare_madjed1
Γ
.
#داستان_تربیتی 🌿
🎀جبرانمحبت❤️
🔹وقتـی بـه خانـه مـی آمـد، مـن دیگـر حـق نداشـتم كار كنم!بچـه راعـوض مـی كرد،شـیر برایـش درســت مــی كــرد، ســفره را مــی انداخــت و جمــع مــی كــرد، پــا بــه پــای مــن مــی نشســت لباسهـا را مـی شسـت، پهـن مـی كـرد، خشـك مـی كـرد و جمـع مـی كـرد!
🔹آن قـدر محبـت بـه پــای زندگــی مــی ریخــت كــه همیشــه بــه او میگفتم:درســته كــه كــم میآیــی خانــه، ولــی مــن تـا محبـت هـای تـو را جمـع كنـم، بـرای یـك مـاه دیگروقـت دارم! نگاهـم مـی كـرد و مـی گفـت:
تـو بیـش تـر از ایـن هـا بـه گـردن مـن حـق داری!
🔹برشی از زندگی↯
شهیدحجت الاسلام والمسلمین حاج محمدابراهیم همت 🕊
🗣راوی :همسرشهید🌷
.
#همسرانه #خانواده
#همسرداری #زناشویی
#سبک_زندگی_اسلامی
❣💍❣
👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@askari_masjed1
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
Γ
.
#داستان_تربیتی
🎀وسایلت روجمع کن و برو!!💼
🔹در خانه مشکلی برایم پیش آمده بود؛ بـا ناراحتی رفتـم سرکار، حـاج احمد بلافاصله گفـت: چی شده چرا ناراحتی؟
مـن هـم گفتم با مادرم حرفم شده! .... جزئیات ماجرا را نیز توضیـح دادم.
🔸خیلی از دستم عصبانی شد و گفـت وسـایلت را جمـع کن و بـرو! کسی کـه بـا مادرش دعوا کرده ،کار خیرش در مسجد هم قبول نیست.بعد هم گفت من هر چه دارم به برکت دعای مادرم دارم.
🔹واقعا هـم همین طور بود. خیلی به مادرش ارادت داشـت و با احترام خاصی بـا او برخورد می کرد. می گفـت: برای جـذب در سپاه در روند کار اداری ام بـه مشکل برخوردم و کلا ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمی کرد پاسدار نمی شدم. به من سفارش کرد :
اگر می خواهی در دنیا و آخرت عاقبتبهخیر شوی حتما باید دم مـادرت را ببینـی!!
• شهید مدافع حرم احمدعطایی🌷
• منبع: پروانه های شهر دمشق 📚
#همسرانه #خانواده
#همسرداری #زناشویی
❣💍❣
👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@askari_masjed1
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─