eitaa logo
کانــال رسمــــــی اندیشـــــکـده اسمــــــا
1.2هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
94 فایل
اندیشکده اسما @asmaandishkade ارتباط با آدمین @AK00TA
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab05Moharram1395[06].mp3
11.31M
📝 ما همه "فهمیده ایم" (شعری برای نوجوانان ...) 🎤حاج میثم مطیعی 💠 به مناسبت سالروز شهادت، شهید محمد حسین فهمیده (روز ) ▪️ 🆔🔭اندیشکده سایبری مبارزین انقلابی ( اسما ) گردهمایی مدیران ،اساتید ،فعالین حوزه سایبری 🔸🌷🔸به ما در ایتا بپیوندید:🇮🇷👇 کانال رسمی اندیشکده اسما گروه اندیشکده اسمادربله
آروم آروم داره مرگم میرسه.mp3
24.93M
آروم آروم داره مرگم می‌رسه ولی من هنوز یه بار ندیدمت جمعه‌ها قرار گذاشتیم که میای یه دفعه سر قرار ندیدمت 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلود 🤲اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج🤲 🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 اندیشکده اسما 👇 @asmaandishkade
fadaeian-shahadat hazrat zahra9703 (5).mp3
7.05M
شاعر: مظاهر کثیری‌نژاد کربلایی سید رضا نریمانی 🎤 ‍ ـ════✧⚘🌹⚘✧════ کوه غم رو سرم افتاد شعله توی حرم افتاد تا دیدم یه نانجیبی به جون مادرم افتاد چی کشید از در و مسمار که گرفته دست به دیوار من خودم فهمیده بودم پشت بازوش ورم افتاد با چشام دیدم که می‌ریخت تیکه‌های درِ سوخته اینکه داره گُر میگیره چادر مادره سوخته «نزنید مادر مارو» دیده بودم یه حرامی هی می‌زد حرف اضافه از خداشون بود ببینن که بابام بشه کلافه اونی که سردسته‌شونه از قرارم مستشونه تو یه دست قبضه‌ی شمشیر توی اون دستش غلافه هر کدوم آورده بودن دو سه تا اضافه شمشیر اما کارمون رو ساختن با همون غلاف شمشیر «نزنید مادر مارو» گُل یاس خونه افتاد از گُلش گلاب گرفتن کتاب نبی رو بستن از علی حساب گرفتن علی زیر بار نمی‌رفت که بیاد برای بیعت سراغ فاطمه رفتن آخرش جواب گرفتن همه جا دوده و آتیش همه جا پر از غباره مادرم می‌خواست بلند شه نانجیب می‌زد دوباره «نزنید مادر مارو» 🌹ویژه‌ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ✧⚘🌹⚘✧ کانال‌ رسمی اندیشکده اسما @asmaandishkade ════✧⚘🌹⚘✧════
fadaeian-shahadat hazrat zahra9703 (5).mp3
7.05M
▪️واحد سوزناک «نزنید مادر مارو» شاعر: مظاهر کثیری‌نژاد کربلایی سید رضا نریمانی 🎤 ‍ ـ════✧⚘🌹⚘✧════ کوه غم رو سرم افتاد شعله توی حرم افتاد تا دیدم یه نانجیبی به جون مادرم افتاد چی کشید از در و مسمار که گرفته دست به دیوار من خودم فهمیده بودم پشت بازوش ورم افتاد با چشام دیدم که می‌ریخت تیکه‌های درِ سوخته اینکه داره گُر میگیره چادر مادره سوخته «نزنید مادر مارو» دیده بودم یه حرامی هی می‌زد حرف اضافه از خداشون بود ببینن که بابام بشه کلافه اونی که سردسته‌شونه از قرارم مستشونه تو یه دست قبضه‌ی شمشیر توی اون دستش غلافه هر کدوم آورده بودن دو سه تا اضافه شمشیر اما کارمون رو ساختن با همون غلاف شمشیر «نزنید مادر مارو» گُل یاس خونه افتاد از گُلش گلاب گرفتن کتاب نبی رو بستن از علی حساب گرفتن علی زیر بار نمی‌رفت که بیاد برای بیعت سراغ فاطمه رفتن آخرش جواب گرفتن همه جا دوده و آتیش همه جا پر از غباره مادرم می‌خواست بلند شه نانجیب می‌زد دوباره «نزنید مادر مارو» 🌹ویژه‌ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ✧⚘🌹⚘✧ کانال‌ رسمی اندیشکده اسما ⤵️ @asmaandishkade گروه اندیشکده اسما باز است ════✧⚘🌹⚘✧════