eitaa logo
کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️
502 دنبال‌کننده
155 عکس
2.4هزار ویدیو
0 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شگفت انگیز
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه دمنوش دیگه برای آلودگی هوا، سرفه و خلط پشت گلو 🫖 کانال شگفت انگیز ( ایتا ) @skftankez تبلیغات 👈 @hosyn405
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شیرینی انار بدون نیاز به فرو همزن مخصوص یلدا 🔹موادلازم : 🔹پودرنارگیل:۱لیوان 🔹خامه صبحانه:۳ ق غ 🔹شیرعسلی :نصف لیوان 🔹شکلات اشکی 🔹شکلات قرمز:۱۰۰ گرم(برای این شیرینی میتونید از شکلات سفید استفاده کنید و بهش رنگ خوراکی قرمز بزنید) 🔹مروارید قرمز :۱ق غ 🔹حدودا ۳۰ دیقه شیرینی هارو بزارید داخل فریزر 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه ترفند خفن با چایی مونده☺️😳 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405
هدایت شده از شگفت انگیز
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شلغمو اینجوری درست کنین تا زود سرماخوردگیتون خوب بشه کانال شگفت انگیز ( ایتا ) @skftankez تبلیغات 👈 @hosyn405
❤️رمان شماره : 98 ❤️ 💜نام رمان : لبخند بهشتی💜 💚نام نویسنده: مریم بانو💚 💙تعداد قسمت : 132 💙 🧡ژانر: شهدایی(شهدای مدافع حرم)، عاشقانه🧡 💛با ما همـــراه باشیـــــن💛 رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
🌱🌷🌱🌱🌷🌱🌱🌷🌱 🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی 💞قسمت ۱ و ۲ بی‌حوصله روی تخت دراز میکشم و ساعدم را روی چشم هایم می‌گذارم. بخاطر فکر کردن زیاد شقیقه‌هایم تیر می‌کشند. از صبح که خبر را شنیده‌ام، فقط مشغول فکر کردن هستم. دیشب «عمو محمود» با پدرم تماس گرفت و از جانب خودش و «عمو محسن» اظهار پشیمانی کرد و خواستار رابطه‌ی دوباره شد به همین دلیل از ما دعوت کرد تا برای نهار مهمانش باشیم. پدرم هم بعد از مشورت با مادرم دعوتش را قبول کرد. با صدای در اتاق، از فکر بیرون می‌آیم. دستم را از روی چشم‌هایم پایین می‌اورم قبل از اینکه چشم هایم را باز کنم صدای عصبی مادرم به گوشم میرسد؛ _ای بابا تو که هنوز اماده نشدی. باید نیم ساعت دیگه اونجا باشیم، من فکر کردم زودتر از من اماده میشی. با آرامش چشم هایم را باز میکنم و روی تخت می‌نشینم. به چهره عصبی مادرم چشم میدوزم _اونوقت چرا فکرکردید من باید مشتاق رفتن باشم؟ اخم‌هایش را باز میکند و با لحنی که سعی دارد مهربان باشد میگوید: _مشکلت با این بنده های خدا چیه؟انسان جایزالخطاست.این‌ها هم یه اشتباهی کردن الانم پشیمونن. پوزخندی میزنم و سرم را به نشانه تاسف تکان میدهم _مادر من چقدر ساده ای آخه.من که میگم اینا یه کاسه ای زیر نیم کاسشونه. وگرنه چرا این همه سال حتی یه زنگم بهمون نزدن؟ دوباره ابروهایش را در هم میکشد _تو چرا انقدر نسبت به همه بد بین شدی؟ان‌شاالله که قصد بدی ندارن شانه بالا می اندازم _من که بعید میدونم اینا قصدشون خیر باشه مادر بی توجه به حرفم به سمت کمد میرود _بسه دیگه پاشو بیا لباستو بپوش دیر شد بنده‌های خدا منتظرن. بعد در کمد شروع به جست و جو میکند. کاش میتوانستم به این مهمانی نروم. «دل از من برد روی از من نهان کرد خدارا با که این بازی توان کرد؟» حافظ مادرم مانتوی کالباسی رنگی را از کمد بیرون میکشد.‌مانتوی ساده‌ای است که فقط در قسمت بالاتنه اش گلهای کوچک سفید رنگی دارد و لب آستین هایش تورهای سفید رنگ نازکی دوخته شده‌اند. لباس را از دست مادرم میگیرم و همزمان بلند میشوم _الان آماده میشم شما برید. مادر مردد نگاهی به من می‌اندازد و به سمت در میرود _پس عجله کن بعد از بسته شدن در نفسم را محکم فوت میکنم.نگاهی به ساعت می‌اندازم. ۱۲:۴۵ دقیقه را نشان میدهد. از کمد شلوار سفید رنگی بیرون میکشم و همراه مانتو روی تخت می‌اندازم. روسری صورتی ساده‌ام را برمیدارم و مشغول پوشیدن لباس هایم میشوم. عطر گل مریم را به چادرم میزنم و آن را روی ساعدم می‌اندازم.‌وقتی وارد حیاط میشوم با چهره درهم مادرم رو به رو میشوم _کجایی تو پس دختر. مثلا قرار بود ساعت ١ اونجا باشیم الان ١ و ١٠ دقیقه هست هنوز راه نیوفتادم . لبخند عمیقی میزنم _حرص نخور مامانی وگرنه زود پیر میشی مادر سری به نشانه تاسف تکان میدهد و از در خارج میشود.خنده ریزی میکنم و چادرم را روی سرم می‌اندازم.به سرعت سوار ماشین میشوم. با بسم اللهی پدر استارت میزند و به سمت خانه‌ای که معلوم نیست چه در آن انتظارمان را میکشد حرکت میکنیم.در تمام مسیر ذهنم غرق در اتفاقات ٩سال پیش میشود : روزهای اول مهرماه بود که متوجه شدم «بابا رضا» تصادف کرده و به خاطر ضربه مغزی فوت کرده است. مهر آن سال شد بدترین مهر ماه زندگی ام «دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شندنش می‌ارزد» علی اصغر داوری 💞ادامه دارد.... 🌷 نویسنده؛ مریم بانو رمانکده زوج خوشبخت ❤️/ ایتا @romankadahz
هدایت شده از شگفت انگیز
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نوشابه از چه چیزی درست شده؟😟 ▪️این ویدئو رو ببینید تا متوجه بشید چی وارد بدنتون می‌کنید! کانال شگفت انگیز ( ایتا ) @skftankez تبلیغات 👈 @hosyn405
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ته انداز بال (ارمنی پلو)😍😋 سه ترفند خفن با چایی مونده☺️😳 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405
30.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میرزا قاسمی آتیشی ... 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قورمه سبزی خوشمزه 😋... 💚🌧تجربه حس خوب آشپزی در طبیعتِ شمال ایران 🍃🛖☔️ 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405
2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس طراوت‌.. حس تازگی.... 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ @aspazyzoj پذیرش تبلیغات @hosyn405