eitaa logo
عصربیداری 🇮🇷| اخبارمهم سیاسی،اجتماعی،فرهنگی
4.8هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
3 فایل
پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17422438638135 ارسال مطالب بدون لینک جایز نیست با انتشار مطالب همراه لینک کانال ما را به دیگران معرفی ‌کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏖 📚 رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند. شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟ شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد. روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که‌ رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است... با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ... از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ⛔️ نشراین پست بدون لینک حرام است @asibhai_ejtemai
🏖 📚 ♦️همسر شهید چمران:چمران وقتی یتیمخانه ای را در لبنان دایر می کند در آن فضا به خانمش میگوید ما از این به بعد غذایی را میخوریم که این یتیم ها میخورند. ♦️همسر لبنانی شهید چمران تعریف می کند که یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود. ♦️مصطفی آن شب دیر وقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید که آیا بچه ها هم از همین غذا خوردند؟  ♦️گفتم نه بچه ها غذای یتیم خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچه ها بخورند. به او گفتم حالا که بچه ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می کنید این دفعه این غذا را بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن و گفت بچه ها خوابند خدای بچه ها که بیدار است ⛔️ نشراین پست بدون لینک حرام است @asibhai_ejtemai
🏖 📚 محمد جواد ظریف پدربزرگش بهایی وپدرش ساواکی بوده وهیچگاه امام‌خمینی رو قبل وبعد از انقلاب قبول نداشت.. ظریف (ابوموسی اشعری)مهره امریکایی ها وظیفه اش چیه!!! وحشتناک اما واقعی از عمق یک فاجعه ملی 🔹 ظریف و مسئله نفوذ جناب آقای ظریف ! آیا پدر بزرگ شما ، میرزا علینقی کاشانی ، از ارادتمندان عباس افندی یا همان عبدالبهاء ـ از سرکردگان فرقه ضاله بهائیت ـ نبود ؟!  🔹 آقای ظریف ! آیا پدر جنابعالی ، محمد علی کازرونی ، از طرفداران محمد رضای پهلوی و از ارادتمندان به خاندان سلطنتی نبود ؟! آیا برخی از دوستان صمیمی پدر شما ، مرتبط با ساواک نبودند ؟! آیا پدر جنابعالی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، جزو مخالفین نظام جمهوری اسلامی نبود ؟!  🔹 آقای ظریف ! آیا جنابعالی در طی دوران تحصیل در دبیرستان علوی ، جزو هواداران شیخ محمود حلبی ـ سرکرده فرقه انحرافی انجمن حجتیه ـ نبودید ؟! و آیا در جلسات سخنرانی که در منزل شیخ محمود حلبی تشکیل می شد ، شرکت نمی کردید ؟!  🔹 آقای ظریف ! آیا برخی دوستان پدرتان که با ساواک مرتبط بودند ، پاسپورت و ویزای آمریکا را برای شما آماده نکردند ؟! 🔹آقای ظریف ! آیا در طی سال های 56 و 57 که هزاران تن از مردان و زنان مسلمان ایران توسط رژیم جلاد شاه قتل عام می شدند ، جنابعالی حتی یک روز هم در کنار مردم بودید ؟! یا اینکه در آمریکا در زیر باد خنک کولر مشغول فراگیری علم و دانش بودید ؟!  🔹آقای ظریف ! جنابعالی چگونه در مهر سال 58 از سفارت آمریکا در دانمارک ، یک روزه برای همسر خود ویزای آمریکا را گرفتید ؟ آن هم در شرایطی که طبق اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا در تهران ، مسئولین آمریکایی اعلام کرده بودند که در سال 58 فقط به آن دسته از ایرانیان ویزا خواهند داد که با آنان همکاری اطلاعاتی داشته باشند ! 🔹 آقای ظریف ! چطور بعد از ماجرای تصرف سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان خط امام ، دولت آمریکا همه کارکنان کنسولگری ایران در سانفرانسیسکو ـ حتی آنان که پاسپورت سیاسی داشتند ـ را اخراج کرد ، اما از اخراج جنابعالی خودداری کردند ؟!  🔹آقای ظریف ! جنابعالی چطور حدود هفت سال در دفتر نمایندگی ایران در نیویورک ، به عنوان کارمند محلی و با ویزای دانشجویی کار می کردید و هیچ گاه توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا اخراج نشدید ؟! 🔹آقای ظریف ! جنابعالی در طی هشت سال جنگ تحمیلی ، حتی یک روز ـ تأکید می شود حتی یک روز ـ از فاصله 50 کیلومتری جبهه های نبرد حق علیه باطل عبور کرده اید ؟! البته شاید پزشک به شما توصیه کرده بود که تیر و ترکش برای بدن شما ضرر دارد و بایستی برای حفظ سلامت بدن خود ، در آمریکا در زیر باد خنک کولر ، همچنان مشغول فراگیری دانش باشید ؟!  🔹 آقای ظریف ! آیا طبق مطالب کتاب خاطرات شما ، مقامات سرویس اطلاعاتی شوروی در اسفند سال 66 ، در یک ملاقات رسمی با مقامات اطلاعاتی ایران ، اعلام نکردند که گزارش 7 اسفند 66 جنابعالی که برای وزارت خارجه ارسال کرده بودید ، دروغ بوده و در واقع با این کار ، صحنه سیاسی جنگ را به نفع صدام و آمریکا ، تغییر داده بودید ؟  🔹آقای ظریف ! وجود شماره تلفن مقامات اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در دفتر تلفن جنابعالی ، چه معنایی داشته است؟! 👤 استادیار دانشگاه تهران  دکتر کامران غضنفری ⛔️ نشراین پست بدون لینک حرام است @asibhai_ejtemai
🏖 📚 نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است❗️ 📖 تاریخ در حال تکرار است امتحان انسان همیشه در طول تاریخ بوده و خواهد بود . از به آتش انداختن ابراهیم و......تا به شهادت امام حسین ع ،،، ولایت ، ولایت ، ولایت ، همیشه مرز شناخت انسانیت بوده و هست . تا سلمان فارسی ها و مالک اشتر ها شناخته شوند و عمروعاص ها و عمر سعد ها در تاریخ به جا بمانند. @asibhai_ejtemai
🏖 📚 🔹مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان با شخصیت تاریخ اسلام است، درباره او گفته‌ اند: «مِنْ رَبّات الفَصاحَةِ وَلْبَلاغَةِ وَالْرَأی وَالْعَقل»، وی، از زنان سخنور و با تدبیر عاقله بود. ▫️«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل ‌پسند و در پی همسری ایده ‌آل بود، او همسری می‌ خواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هر کسی که به او پیشنهاد می‌ شد نمی ‌پذیرفت، شبی در خواب می ‌بیند که یک نفر به او می ‌گوید: برو «دومه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که می ‌خواهی. 🔹دومه، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومة الحسناء» لقب داده بودند. ▫️ابن طیفور در بلاغات النساء او را، از صاحبان بلاغت و فصاحت ذکر کرده و نوشته وقتی مصعب بن زبیر، مختار و یاران را محاصره کرد، دومه در کنار فرزندش بود. کسی به دومه پیشنهاد کرد تا او را به دوش بکشد و نجات دهد، اما او نپذیرفت. 🔹دومه می‌گوید: هنگامی که باردار بودم، شبی خواب دیدم که گوینده‌ای در عالم رویا، این سرود را برایم می‌خواند: اَبشِری بالوَلَدِ/ اَشَبَهُ شیءٍ باَلامة اِذ الرِجالُ فی کَبَد/ تقَاولَوا علَی لَبَد کانَ لَهُ حظُّ الأَسَد یعنی: مژده به یک پسر، پسری مثل شیر در گرماگرم نبرد، او بهره کاملی از شجاعت دارد. ▫️ابوعجین می‌گوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی» 🔹گفته شده مختار به دلیل ویژگی های شخصیتی که داشت سخت از دیگران مشورت می‌گرفت اما همیشه در مقابل مادرش به دلیلی سیاستی که از او می‌دید نرم بود و به مشورت های او عمل می‌کرد. @asibhai_ejtemai
🏖 📚 🔻چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم 🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغرامام حسین علیه السلام باشد؟! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: اقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام! 🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است! صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!‌ 🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! 🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد! شاید فرزندی که می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم... @asibhai_ejtemai