eitaa logo
پاتوق کتاب
3.5هزار دنبال‌کننده
353 عکس
79 ویدیو
0 فایل
📚کتابهای خوب را خوب بخوانیم🌱 . 👈 سفارش کتاب @adgann . ✅ هویت سازنده کانال در سامانه "ایتای من" احراز شده است. . 📨ارسال کتاب به تمام نقاط ایران . https://eitaa.com/joinchat/2524643445C2c140c016c
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁 🌸❤️ ✨✨✨ 📕رمان ستاره ها چیدنی نیستند ✍🏻رمانی کم نظیر برگرفته از زندگی واقعی یک دختر مسلمان آمریکایی/۱۳۵ت ✨✨✨ 📔کتاب او فاطمه است () ✍🏻زندگینامه داستانی حضرت فاطمه (س)/۱۲۰ت ✨✨✨ پاتوق کتاب اینجاست👇 https://eitaa.com/joinchat/2524643445C2c140c016c
📘کتاب من و ۴۰ برادرم با قیمت پشت جلد ۱۴۳ت موجود است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘کتاب «من و ۴۰ برادرم» ✍🏻نویسنده: سید مرتضی باشی‌ازغدی 📖تعدادصفحات: ۳۰۰ 💳قیمت پشت جلد: ۱۴۳ت کتاب «من و ۴۰ برادرم» خاطرات جانباز دفاع مقدس سیدمرتضی باشی ازغدی است که با قلم خود آن‌ها را به ثبت رسانده است... 👇👇
🌺🌿 🔹او حدود چهار سال از سنین جوانی خود را در جبهه‌های جنگ گذرانده و در عملیات کربلای۵ از ناحیه دو چشم نابینا شد توفیق همنشینی با شهدای بسیاری را داشته که سعی نموده یاد و نام آن‌ها را در این کتاب زنده کند. او از نیروهای تخریب لشکر ۵ نصر بوده که در عملیات‌های مهمی همچون والفجر ۸ و کربلای ۴ حضور داشته است. 🔹او با ذکر خاطراتی از یاران شهیدش نشان می‌دهد چگونه با مراقبت در اعمال و مداومت در مستحبات لایق مقام شهادت گشتند. در این کتاب با شهدای گرانقدری آشنا می‌شویم که گرچه در میان زمینیان گمنام بودند اما اخلاص و تقوایشان در میان آسمانیان شهره بود و از همین روی خداوند بسیار زود آنان را انتخاب نمود و توفیق وصل خود را به این پاکبازان عطا کرد. 🔖برشی از متن کتاب : ۵۰ متر آن طرف تر حسن قالیباف را می‌بینم. حسن، برادر کوچکتر باقر قالیباف فرمانده لشکر ۵ نصر است. حدود شش ماه قبل؛ یعنی زمستان ۱۳۶۴ و قبل از عملیات والفجر ۸ با ۱۵ سال سن به عنوان تخریبچی وارد واحد تخریب لشکر ۵ نصر شده است. در عملیات والفجر ۸ رشادت و شجاعت خوبی از خود نشان می‌دهد. نزدیکش می‌روم از ناحیه ران پا تیر خورده و مجروح شده است. از بالای ران شلوارش را کنده و پایش را بسته است تا خون ریزی کم شود. به محض دیدنم شروع می‌کند به گریه کردن با توجه به شناختی که از روحیه و شجاعت بالایش دارم از گریه‌هایش تعجب می‌کنم در حال گریه می‌گوید: «از شهدا عقب موندیم.» ناراحتی‌اش از این است که بعد از مجروحیت مجبور به عقب نشینی شده است. ✨✨✨
آقای وزیر دیشب زنگ زد. با بغض. با صدای لرزان. تازه از تشییع‌جنازه برگشته بود. گفت زنگ زدم یادآوری کنم برای سیدرضی نماز شب اول قبر بخونی. پرسیدم: چقدر می‌شناختیش؟ گفت: کتابمو نوشتی؛ نمیدونی؟ پاک‌کن کشید روی ردپاهای سیدرضی که با اسم مستعار بهم گفته بود. خاطرات روزهایی که در سوله پشتیبانی به‌عنوان وزیر قلابی کار می‌کرده. بهش گفتم بیا و قبول کن ازت رونمایی کنیم! خندید: بذار برا وقتی که رفتم پیش مصطفی صدرزاده و ابوعلی؛ اون‌وقت هم برا من بهتره هم برا تو! از دیشب دارم به این فکر می‌کنم گمنامی چه طعمی دارد که بعضی در آن غرق شده‌اند؟! ✍🏻محمدعلی جعفری ▫️[نویسنده کتاب وزیر قلابی]