📚#حکایت
📖#تاریخ #سراسر عبرت است
میگویند روزی برای #سلطان محمود غزنوی #كبكی را آوردند كه یک پا داشت .
#فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
سلطان محمود #حكمت قيمت زياد كبك را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی #دام پهن میكنيم برای كبکها، اين #كبک را نزديک دامها #رها میكنم. #آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در #دام #گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای #شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک #گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به #خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان #تيغی بر گردن #كبک زد و سرش را جدا كرد.
#فروشنده كه ناباوارنه #سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر #بريديد؟
#سلطان محمود گفت: «#هر كس #ملت و قوم #خود را #بفروشد، بايد #سرش #جــــــدا شود!»
💠همـــراه مــا باشـــیـد
✅ sapp.ir/khaharane#حکایت
❤️🕊 ❤️🕊
❤️🕊 ❤️🕊
❤️🕊
⁉️ #هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید.
🕊❤️#چشماشو باز کرد و گفت: #این چی بود؟
گفتم: #آب...
🕊❤️ گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم، تازه #راز یازهرا (س) گفتناشو فهمیدم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🌺 #سلام و #صلوات برروح پاک #شهدا 🌺
🌐 اسرار آفرینش- ثریا
https://sapp.ir/asrarafarinesh سروش
http://eitaa.com/asrarafarinesh ایتا