#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان(عج)
یاصاحب الزمان (عج)
چه خوش است روز جمعه،
زکنار بیت کعبه...
به تمام اهل عالم،
#برسد_صدای_مهدی(عج)...!!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✍️آیت الله کشمیری
✨همان طور که نمی توانید با دستتان به خورشید برسید، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید؛
امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر شوید تا او را ببینید.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرجِ
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨🌹✨
✨حدیث بندگی ✨
يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است . حضرت #سه_رکن را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند .
❶ يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که به او داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند .
❷ ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست .
❸ ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير . چون خدا دائما رب است ، پس تو هم دائما عبد باش . انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير.
اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند ،مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد ، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود
〖از بیانات حجت الاسلام #عالی〗
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
آیتالله مجتهدی(ره):
🌼"امام باقر (ع) به شخصی فرمودند: «اگر اراده کردی که بفهمی بهشتی و یا جهنمی هستی، به قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت و اگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی و انسان در قیامت با کسی که او را دوست دارد، محشور میشود»، در دوره آخرالزمان قلب مؤمن آب میشود؛ زیرا گناه را میبیند و استطاعات تغییر وضع را ندارد."
#درس_اخلاق
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#آمرزش
✨آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
«بگو خدایا عمرم را به بطالت صرف کردم،
حالا پشیمانم.
بگو حالا آمدم در خانہات التماس میکنم،
ازمن بگذر که اگر از من نگذاری،
چه خاکی بر سر کنم؟
اگر مرا نیامرزی، چه کنم؟
🌸شب ها بلند شو، بگو خدایا چه کنم؟
آنقدر بگو چه کنم، تا اشکت جاری شود...»
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#علامه_طباطبایی
ڪسی ڪه نیت ڪند #آبـروی
مؤمنی را ببرد در اصل خود را
آماده میڪند برای جنگ با خدا!
ریختن آبروی مومن از گناهانی
است ڪه در دنیا و آخرت آبروی
انسان را می برد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
⭕️آیتالله مجتهدی(ره):
اگر قلب ما زنگ بزند، از چه دوایی میتوان برای رفع آن استفاده کرد؟
برای اینکار باید سحرها قرآن بخوانید تا قلبتان را جلا بدهید.
همچنین جان انسان را استغفار سحر جلا میدهد و میتوان با یتیمنوازی قلب را جلا داد، شخص ثروتمند تنها با دست کشیدن بر سر یتیم قلبش جلا پیدا نمیکند و باید یتیمان را از نظر مادی تأمین کند و مشکلات مالی آنها را برطرف کند.
پس یادتان باشد که رحم کردن به یتیم با خلوص نیت قلب را جلا میدهد.
#درس_اخلاق
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
شوقِ عروسک 🌹😍
از ذوقش در راه برای خودش آواز می خواند و مادرش با لبخند نگاهش می کرد.
بازار شلوغ بود و کلی آدم برای خرید آمده بودند. مرتب با مادر به مغازه های مختلف می رفتند و چیزهایی که لازم داشتند می خریدند.
مادرش واردِ یک فروشگاه بزرگ شد.
ولی عارفه دلش می خواست عروسک ها را نگاه کند.
بیرون فروشگاه ایستاد. ولی مغازه بغلی عروسکهای قشنگ تری داشت.
بایدهمه را می دید. چون قرار بود مادر براش یک عروسک قشنگ بخرد.
حواسش به عروسک ها بود. بالاخره یک عروسکِ بزرگ و قشنگ انتخاب کرد.
برگشت که وارد فروشگاه شود و مادر را بیاورد؛ ولی فروشگاه نبود. هرچه نگاه کرد؛ پیداش نکرد.
بغض کرد.
_مامان ... مامان...
به هر طرف می رفت؛ خبری از مادرش نبود.
گریه می کرد.و به این طرف وآن طرف می رفت.
چادرِ خانمی را گرفت وگفت:
_مامان ...مامان.
ولی وقتی آن خانم به طرفش برگشت.
اصلا شبیه مادرش نبود.
خیلی ترسیده بود. که خانم با مهربانی گفت:
_من مامانت نیستم.
عزیزم مامانت کجا رفته؟
عارفه با گریه گفت:
_نمی دونم. همین جا بود ولی الان گم شده.
خانمِ مهربان؛ دستِ عارفه را گرفت و گفت:
_بیا باهم بریم و پیداش کنیم.
واز مسیری که عارفه آمده بود؛ برگشتند.
یکی یکی مغازه هارا به عارفه نشان می دا د و می گفت:
_فروشگاهی که مامانت رفت این شکلی بود؟
وعارفه با تکان دادن سرش می فهماند که نه این نبود.
همان طور که می رفتند؛ صدای مادرش را شنید.
_عارفه مادر کجایی؟
دوید و خودش را در آغوش مادر انداخت.
مادر از خانم مهربان تشکر کرد.
عارفه سفت دستِ مادرش را گرفت وباهم برای خرید عروسک رفتند.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون