eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
اهل بیت سفارش فرمودن👇 🔹به خانم های خودتون محبت اهل بیت یاد بدید 🔹به دخترای خودتون محبت اهل بیت یاد بدید. من تقاضا میکنم رو این موضوع فک کنید. درواقعه ی غدیر خم تک تک مردها باید میومدن با علی بن ابی طالب دست میدادن بیعت میکردن.
رسول خدا دستور داد خانم ها هم بیان بیعت کنن. خب نامحرم که نمیتونه به نامحرم دست بده.❌❌ حتی اگرعلی بن ابی طالب (ع) باشه. خب یارسول الله! همین که خانوما گفتن قبول داریم یا امیرالمومنین سلام علیکم شما امام مایی قبول.✅✅
نه❗️❌ خانومام باید بیعت کنن، ظرف آب بیارید، رو این فک کنیم آقایون و بانوان محترم.. موضوع ولایت خیلی جدیه.✅✅ پیامبر گرامی اسلام شوخی نداره، از سر سرگرمی کاری نمیکنه. ❌❌ ما ینطق عن الهوی! إن هو إلا وحی یوحی.(سوره نجم/۳و۴)
ظرف بیارید امیرالمومنین علی (ع) دستشو میذاره یه طرف ظرف خانومها از اون طرف دست تو این ظرف آب می برن.👌✨
پرده ای گوشه ای از پرده رازهای ولایت رو ببینید همین واقعیت میتونه برای ما پرده ها رو کنار بزنه❓❓ حقایق رو برای ما روشن بکنه یا نه❓❓ همه بیعت کردند.
چه خبره؟؟ ولایت چیه؟؟ متمسک شدن به ولایت علی بن ابی طالب این عملیات ظاهری رو آیا لازم داره❓❓ چرا اینقدر پیامبر اکرم اصرار داشتن جمعیت زیاد بود، حالا همه یه شعار میدادن میرفتن دیگه.✅✅ قبول! قبول! فریاد هلهله و شادی سر میدادند و میرفتند... بیعت کردن رو با فریادشون... لبیک یا علی لبیک یا رسول الله ... میگفتن تموم می شد.
نه❗️ سه روز وایمسیتیم، یکی یکی همه نوبت شون بشه با علی دست بدن و خانمها دست در این ظرف آبی که علی بن ابی طالب دست زدن قرار بدن.✅✅ دوستان من فک کنید درباره این موضوع، این چه کاریه داره پیغمبر میکنه❓❓ خانوما هم باید دست در ظرف آب فرو ببرن. علی جانم تو هم دست در ظرف آب فرو ببر. این کار بیهوده نیست...❌❌
حالا چقدر از اون بیعت صادقانه بود کاری نداریم 😒 ولی یه گروهی با امام شون بیعت کردند صادقانه ترین بیعتی که در طول عالم در طول تاریخ بشریت،👌✨ در طول مدتی که این عالم خلقت برقرار بوده. از آدم تا کنون صادقانه ترین بیعت بیعت شب عاشورا بود با اباعبدالله الحسین👌👌
شروع کردند پیمان خون با حسین بستند. چه بیعت زیبایی بود...❗️ وقتی زینب کبری صدا زد برادرم عزیزدلم از یارانت مطمئن هستی یا نه❓ حسین(ع) فرمود: زیر آسمان کبود بهتر از این اصحاب من کسی ندیده.
یکجا همه هم پیمان👌 مستحکم👌 چه عظمتی داره شب عاشورا❗️ پیمان بستند. ان شاالله که ماهم بتونیم چون یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام پشت سر ولی مان بایستیم🙏
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سلام، چاکرم، بفرما...(شرّت کم😳) 🔸 حقیقتی تلخ که پشت لبخندهایمان پنهان می‌کنیم! @panahian_ir
💙 از اول دل نبند 💙 💢 ما آدمها اول خود را به چیزهایی علاقمند و وابسته می کنیم، 😐❗️ بعد خود را نیازمند به آنها می بینیم،😑❗️ ❌ بعد وقتی به این نیازهای جعلی خود نمی رسیم👈 بی قرار می شویم.😟❗️ 💠بعد برای برطرف کردن این بی قراری ها،👈 وابستگی های دیگر درست می کنیم❌⛔️❌ 🔰بعد وقتی به آن ها هم نمی رسیم درمانده می شویم😞⚠️ ⛔️کاش از اول دل نمی بستیم.⛔️ 🌹 علیرضا پناهیان 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
سلام دوستان وقتتون بخیر🌹 امیدوارم حالِ دلتون خوب خوب باشه 👌 در مورد این پست که دیروز در کانال قرار دادیم،👆👆👆👆 که سخن ارزشمند استاد دانشمند حجت الاسلام پناهیان است. عده ای سؤال داشتند، که یعنی چی که دل نبندیم ⁉️🤔 مگه می شه ⁉️ خواستم خدمتتون عارض شوم. که عشق و محبت تحفه ارزشمندی است که خدای مهربون به ما ارزانی داشته.👌 پس هر چه از دوست رسد نیکوست.✅ اگر نبود این موهبت الهی چگونه فرزندی به بزرگی می رسید و مادرش محبتی به او نداشت 🤔⁉️ یا عشق فرزند به والدین، عشق یک زن به خانواده و عشق یک مرد به اهل بیتش. این محبت وعشق لازمه زندگی و بقاست. اما اما حواسمون باید باشد که محبت را با دلبستن اشتباه نگیریم ✅ دلبستن است که ادم را بیچاره می کنه. چرا⁉️ چون هر چه در دنیاست فانی است. (ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام) فقط پروردگار ت هست که باقی است. پس اشتباه نکنید.به هیچ چیز این دنیا نباید دل بست. ولی داشتنِ همه چیز خوبه. ما باید از مال دنیا هم انقدری داشته باشیم که آبرومند زندگی کنیم✅ محبت به دیگران را هم باید داشته باشیم✅ ولی دلبستگی هرگز ❌ تا وقتی این فانی از بین رفت احساس پوچی نکنیم ✅ عشق ومحبت حقیقی را فقط باید درراه خدا خرج کرد و عاشق خودش شد ✅ اگر به زندگی شهدا دقت کنید می بینید همه مؤمن و مهربان بودند. ولی به راحتی از دوست داشتی هاشون گذشتند به عشق حقیقی رسیدند.✅ داریم که حتی طفل شیر خواره را و فرزند کوچک و همسر جوان را گذاشتند و رفتند. ِاین یعنی محبت بدون دل بستن ✅ امیدوارم که خدای مهربون به همه توفیق بندگی و عبادت خالصانه و عاشقانه عنایت کند 💐 التماس دعا 🌹 (فرجام پور)
💙 زندگی شاد 💙 💠 شاد زندگی کردن لازمه شاد بندگی کردن است💢💯💢 ♻️ کسی که از زندگی خود راضی نیست از بندگی کردن هم خوشحال نخواهد شد😵 🌀 باید به مشکلات به گونه ای نگاه کنیم که شاکی نباشیم⚠️ و شاکر باشیم👌🙂 ⬅️ تا بتوانیم شیرین بندگی کنیم✅💯✅ 🌹 علیرضا پناهیان 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
‍ ✨💝📖💝✨ : 📖 إِنَّ اَلْخٰاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَلاٰ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ (زمر/۱۵) 👈 همانا زیانکارانِ واقعی کسانی هستند که سرمایه ی وجودیِ خویش و بستگانشان را در قیامت از کف داده باشند، آگاه باش، این همان زیان آشکار است. 📢 از دست دادنِ است: 👈 مثل یخ فروشی که مشتری نداشته. نه تنها سود نبرده، بلکه اصلِ سرمایه‌اش هم آب شده. 🔸 اما در بین تمام خسارتها، بالاترینِ خسارتها، خسارت نفس و عمر هست. کسی که عمرش تباه شده: 👈 «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» 🔸 حالا ممکنه یه نفر خودش زیانکار باشه، ولی اولادِ خوبی داشته باشه که نجاتش بدند. اما زیانکارِ حقیقی کسی است که نه خودش نجات پیدا کرده، نه از بچه‌هاش خیری دیده: 👈 «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» 🔸 این میشه زیان آشکار: 👈 «خُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ» 👈 کسانی هستند که عمر خودشون، و خانواده‌شون رو تباه کردند. 🌺 *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
روزی چند بار تماس می گرفتم و حال بابا را جویا می شدم. دیگه به سختی صحبت می کرد و سرفه امونش نمی داد. دلم به درد می اومد، بابت هر سرفه ای که می کرد. اشک هام روان بود و سعی می کردم بهش دلداری بدم. ولی بابا مثل همیشه شوخی می کرد و با اون حال خرابش، می خواست مارا خوشحال کنه. ولی نمی دونست که جگرم براش کبابه و از دوریش چه رنجی می کشم. مخصوصا وقتی می گفت "گندم طلائی من" دیگه نمی تونستم اشکهام را کنترل کنم.😭 از طرفی هم باید مراعاتِ حالِ قادر را می کردم. بچه ها هم که جای خود داشت. دلم یک کنجی و خلوتی می خواست. بغضم شکستن را طلب می کرد. ولی نه کنجی بود و نه خلوتی، نه اجازه ای برای شکستنِ بغض😭 با دلی پر درد، پرستارِ همسرم بودم و نگهداری فرزندانم را می کردم. از درون داغون بودم و ظاهرم را حفظ می کردم. تا دردی بر دردهای قادرم اضافه نکنم. خوب می دونستم که قادر هم حالی بدتر از من داره. هر روز با بابا صحبت می کرد. هر روز با پدر خودش هم صحبت می کرد و می سپرد که هوای بابا را داشته باشند. مخصوصا که فصلِ کارِ مزرعه بود. خوب می دونستم که با وجود مش حیدر که البته دیگه پیر شده بود، و پدر قادر، والبته محمد، بابا غصه کار مزرعه را نداره. ولی نگران خودش بودم. دردِ خودش را کسی نمی تونست دوا کنه.😭 اواسط تیرماه بود. یک روز که تماس گرفتم. خانه کسی نبود و زود به فاطمه زنگ زدم که گفت"بابا را به بیمارستان بردند" دلم شور افتاد. اسم بیمارستان، لرزه به جانم انداخت. بیقرار و کلافه شدم. بی جهت توی خانه راه می رفتم و با خودم حرف می زدم. که قادر صدام کردو گفت: _گندم جان، چرا این قدر کلافه ای. _بابا، بابا را بردند بیمارستان. _خب عزیزم بار اول که نیست. دعا کن که ان شااالله سلامت برگرده. ولی نمی شنیدم قادر چی می گه. فقط دور خودم می چرخیدم. "کاش نزدیک بودم و به عیادتش می رفتم. کاش کنارش بودم و پرستاریش را می کردم. کاش این همه ازش دور نبودم." دیگه نتونستم بغضم را پنهان کنم. ترکید و سر برداشت و اشکم جاری شد😭 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
دیگر تحمل نداشتم و فقط می خواستم کنار بابا باشم. هر چه قادردلداریم داد فایده نکرد. بلند بلند گریه می کردم.😭 حسین بغل قادر گریه می کرد ونمی تونست ساکتش کنه. زینب هم به من چسبیده بود و با ترس نگاهم می کرد و اشک چشمش می رفت. حسین را از بغل قادر گرفتم. همان جور که اشک می ریختم شیرش دادم. از پشتِ پرده اشک، دیدم که قادر داره با کسی تماس می گیره. کمی صدام را پایین آوردم. نفهمیدم کیه. فقط آهسته چیزهایی گفت و بعد هم قطع کرد. چهره اش نگران بود. دلم شور افتاد. _چی شده قادر جان؟ کی بود؟ سرش را زیر انداخت و گفت: _چیزی نیست. دلم گواهی بد می داد. چند دقیقه ای ساکت شد و چشم دوخت به زمین. دوباره گوشی را برداشت و به کسی زنگ زد. دلم داشت می ترکید. حسین خوابش برد. بردمش توی رختخوابش تا بخوابه. وقتی برگشتم، تماسش را قطع کرده بود. پرسشگرانه نگاهش کردم. سرش را تکان داد وگفت: _چیزی نیست. حالا بهت می گم. می دونستم که اگر لازم باشه حتما خودش بهم می گه. زینب را بغل کردم و بردمش آشپزخانه تا یه چیزی براش درست کنم بخوره. طفلک خیلی ترسیده بود. نیم ساعتِ بعد، گوشی قادر زنگ خورد. دلم هری ریخت. منتظر هر خبر بدی بودم. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 درونِ این دلم عشقی نهفتم کزان رو ساعتی راحت نخفتم ولیکن در پسِ این دردو رنجم جوانه زد دلم چون گل شکفتم چو نامت بر زبانم می سرایم رها گردم ز محنت چون که گفتم الهی، این دلم بهر تو باشد که جز تو برخودم یاری نجُستم اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا