مژده 😍 مژده 😍
بالاخره انتظار به سر رسید 😊✅
آنچه منتظرش بودیم از راه رسید 😍
🌹لذت بندگی 🌹
چطوری بندگی کنیم
چطوری از بندگی لذت ببریم
اصلا رنج توی زندگی ماچه معنایی داره
رنج چی هست⁉️ کجاست ⁉️
من که رنجی نمی بینم 😊
رسیدن به اینها و رسیدن به آرامش،
فقط و فقط
در دوره 🌹لذت بندگی 🌹
همه هستیم.
شماهم دعوتی 👌
ارتباط مستقیم با استاد (فرجام پور)
و فرصت شرکت کردن در بحث و گفتگو ✅
در کنار استاد از مشورت ها و راهنمایی هاشون هم استفاده کنید ✅
منتظریم🌹
برای ثبت نام به آی دی زیر پیام بدید👇👇👇
@yasin_36
@MOSaferr1991
فرصت را از دست ندید 🌸
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
📜شناسنامه داروها
#درس_هجدهم
🍃 تب بر
🖊 موارد استفاده:
🔹 درمان تب
🔴 دستور مصرف:
یک قاشق مرباخوری در یک لیوان آب جوش مانند چای دم و میل شود. افراد دو تا هفت سال نصف و زیر دو سال یک چهارم بزرگسالان میل شود
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
مهمانی مادر بزرگ.
مهمان ها یکی یکی واردِ خانه مادر بزرگ می شدند.
بچه ها باهم به حیاط رفتند.
و بازی کردند.
مادر ها به کمکِ هم افطاری را آماده می کردند.
حمید با جعبه ی زولبیا و بامیه وارد شد.
خواهرش حنانه که در را باز کرده بود.
سلام داد. حمید جوابش راداد.
وجعبه زولبیا و بامیه را به طرفش گرفت.
حنانه خندید و گفت:
_آخ جون! زولبیا و بامیه.
ریحانه و سمانه دختر عموهایش؛ به او نگاه کردند.
حنانه گفت:
_بچه ها بیایید زولبیا و بامیه بخوریم.
ریحانه گفت:
_ولی هنوز افطار نشده.باید تا افطار صبر کنیم.
حنانه گفت:
_وای راست می گی. من روزه ام.
داداش جان دستت درد نکنه. بعد از افطار می خوریم.
و دوباره به طرف بچه ها دوید و با هم بازی کردند.
میثم به سفره ی پهن شده نگاه کرد.
نان و پنیر و خرما و سبزی و سوپ و زولبیا و بامیه. همه چیز بود.
ولی کسی چیزی نمی خورد.
دستِ مادرش را کشید و گفت:
_مامان من زولبیا و بامیه می خوام.
چرا هیچ کس نمی خوره؟
من گرسنه ام.
مادرش لبخندی زد و گفت:
_بیا آشپزخانه. اینجا کسی نمی خوره.
چون همه روزه هستند.
و اورا به آشپزخانه برد و هر چه می خواست به او داد.
میثم نگاهی به سفره انداخت و بعد گفت:
_منم روزه ام نمی خورم.
می خوام موقع افطار بخورم.
مادرش گفت:
_پسرم تو هنوز کوچولویی. تازه هفت سالت شده.تازه ازصبح که روزه نبودی.
ولی میثم چیزی نخورد.
همه دورِ سفره نشسته بودند.
صدای اذان بلند شد.
مادر بزرگ گفت:
_از همگی قبول باشه. بفرمایید افطار کنید.
همه با خوشحالی از خرمای داخل ظرف برداشتند.
میثم به مادر بزرگ نگاه کردو گفت:
_از من هم قبول باشه.
همه خندیدند.
و گفتند:
_میثم جان قبول باشه.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
باز هم شب آمد و من در تبِ دیدارِ تو سوزم.
دستم به تمنا دراز و زبانم به نیاز، باز.
چون دل به امید تو نشیند، همه شور است و همه عشق.
این آتشِ عشق هرگز نگردد فروکش.
تا وعده دهی لحظه دیدار و وصالش،
چون شمع بسوزد و با فراقِ تو سازد.
یارب چه کنم لایق دیدارِ تو گردم.
رحمی بنما چو پروانه سرگشته و شب گردم.
گر یک لحظه نظر بر من بیچاره کنی تو
هرگز نروم من ز درت،
چون محتاج نگاهت هستم و محتاجِ عطایت ✅
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
درپناه خدا
حاجاتتون روا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام به خدا
که آغازگر هستی ست
سلام برمنجی عالم
که آغازگر حکومت الهیست
سلام به آفتاب
که آغازگر روزست
سلام به مهربانی
که آغازگر دوستیست
سلام به شماکه
آفتاب مهربانی هستید
الهی به امید تو💚
سلام صبح بخیر 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#حدیث_محرم
امام حسین (ع) فرمودند:
بر خداوند است كه هيچ گرفتارى به زيارت من نيايد مگر آن كه او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون