😊 #مشاوره_طبی
🔰 #مواظب_احساساتتان_باشيد.
#عصبانیت 👈 ﮐﺒﺪ ﺭﺍ نابود ﻣﯿﮑﻨﺪ.
#ﻏﻢ_ﻭ_ﻏﺼﻪ 👈 ﺷﺸﻬﺎ ﺭﺍ نابود ﻣﯿﮑﻨﺪ.
#ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ 👈 ﻣﻌﺪﻩ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
#اﺳﺘﺮﺱ 👈 ﻗﻠﺐ ﻭ ﻣﻐﺰ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
#ﺗﺮﺱ 👈 ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺯ ﮐﺎﺭافتادن ﮐﻠﯿﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
😊 #مشاوره_طبی
🔰 #سفید_کننده_طبیعی_دندان
قسمت داخلی پوست پرتغال یا لیمو را
به صورت روزانه و برای تقریبا یک هفته
روی دندان ها بمالید . پوست این
مرکبات خاصیت سفید کنندگی دارند.
↫✳️ فشار خون
👌👌فشار خونهای طبیعی:
1. ڪسانی ڪه قلب بزرگی دارند:
بسیاری از افرادی ڪه مزاج گرم و تر دارند (دموی هستند) اینگونه هستند.
این افراد فشار معمولی خونشان 17 یا18 هست و هیچ مشڪلی هم ندارند.
در این موارد مصرف قرص فشار باعث ڪاهش ڪارایی قلب و نیز سردی و سستی بدن میشود.
2. بسیاری از مواد خوراڪی باعث افزایش فشار خون لحظهای میشوند.
مثل بادرنجبویه و سنبل الطّیب و شیرین بیان و زنجبیل و گل گاوزبان و آویشن و ... .
ڪه به دلیل گرم ڪردن قلب هست و این افزایش لحظهای فشار خون ربطی به بیماری فشار ندارد. (یعنی همیشگی نیست)
ڪلاً هر ڪاری ڪه قلب را گرم ڪند فشار را به صورت لحظهای بالا میبرد. مثل پیادهروی و هیجان و عصبانیت و ... .
این افزایش فشار، چون دائمی و همیشگی نیست بیماری حساب نمیشود.
#فشار_خون
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
❌گناه موجب کاهش عقل میشود!
✅پیامبر اکرم صل الله و علیه:
هرکس گناهی مرتکب شود، عقلی از او جدا شود که دیگر باز نگردد.
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
↫✳️پیشگیری و درمان عصبانیب
.
در روایات طب اسلامی عصبانیت نوعی دیوانگی معرفی شده است. زیرا اگر کنترل نشود نه تنها عواقب جبران ناپذیری را رقم میزند، بلکه خود نیز عامل بیماری و یا نشانه بیماری است.
👈🏻 علت عمده خشم و عصبانیت، صفرا است و درمان آن ،درمان صفرا است؛ مانند: مسهلات، سرکه اسلامی، عدس و ... .
.
👈🏻 در روایات مواردی برای درمان عصبانیت ذکر شده است:
.
▫️ 1- مصرف گوست دراج یا تِیْهو
.
🔸 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«کسی که دوست دارد عصبانیتش کم شود، گوشت تیهو بخورد.»
"طب الائمه، ابن سابور الزیات، ص107"
.
▫️ 2- نوشیدن آب.
▫️ 3- دست گذاشتن بر زمین.
.
🔸 امام یاقر علیه السلام فرمودند:
«عصبانیت، گداختهای از شیطان است که در دل انسان روشن میشود و هرکس عصبانی شود، چشمانش قرمز و رگهایش پر و شیطان داخل بدنش میشود و زمانی که انسان از این حالت میترسد، زمین را بگیرد؛ همانا رِجْز شیطان از او برطرف میشود.»
"اصول کافی، کلینی، ج2، ص304"
.
👈🏻 شاید با این کار چیزی از بدن انسان به زمین منتقل میگردد؛ مانند تخلیه الکتریکی.
.
▫️ 4- نشستن.
▫️ 5- مصرف کدو.
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
سلام خدمت شما سروران
ایام به کام 🌹
ان شاء الله که روزهای سرد پائیزی را با سلامتی بگذرانید🌹
شرمنده باز هم عرض می کنم
که بنده فرصت مشاوره چتی تدارم
و اصلا این نوع مشاوره را جایز نمی دانم
لطف کنید
با ای دی زیر هماهنگ کنید که در فرصت مناسب تلفنی در خدمتتون باشم💐
@Mosafer_1991
در زمینه
✅شناخت طبع و مزاج و اصلاح تغذیه
✅خانواده و همسر داری
✅تربیت فرزند بر مبنای شناخت طبع کودک
✅احکام خاص خواهران
در خدمتتون هستم 💐
ان شاءالله همیشه سلامت باشید 🌹
(فرجام پور)
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
امتحان 🌹
سینا با خوشحالی در را باز کرد و به خانه وارد شد.
مادر گفت:"سینا اومدی بیا ناهارت رو بخور."
سینا با صدای بلند گفت:"سلام مامان. چشم میام."
به اتاقش رفت و کیفش را گوشه ی اتاق انداخت.
با لگد زیر توپش زد که به شدت به بخاری اتاق برخورد کرد.
با ذوق به دستگاه پلی استیشن نگاه کرد. سریع جلو رفت و مشغول بازی شد.
مادر درِاتاق را باز کرد و گفت:"سینا، باز نشستی اینجا؟ بلندشو اول برو غذات رو بخور. من دارم می رم."
سینا گفت:"چشم مامان. الان می رم."
مادر درحالِ رفتن گفت:"مشق هات رو هم بنویس. من یه کم دیر میام. باید مادر بزرگ را ببرم دکتر."
صدای بسته شدن در، نشان از رفتن مادر داد. سینا غرق در بازی شد. هر مرحله را که می گذراند، با خوشحالی فریاد می زد و به مرحله بعد می رفت.
ساعتی گذشت.
احساس سرد درد داشت.
با خودش گفت:" همیشه وقتی زیاد بازی می کنم سردرد می گیرم."
پلک هایش آرام آرام روی هم افتاد. سرش را روی میز گذاشت.
صدای باز شدن در به گوشش رسید. صدای مادر را به زحمت شنید:"سینا خونه ای؟ چرا چراغ سالن خاموشه؟"
خواست جواب بدهد ولی نتوانست.
صدای مادر بلند شد:" سینا بیدار شو. چرا خوابیدی؟ چرا تکون نمی خوری؟"
دیگر چیزی نشنید.
وقتی چشم هایش را باز کرد، پدر ومادرش کنارش ایستاده بودند.
مادر سرش را نوازش کرد و با خوشحالی گفت:"خدارا شکر. به هوش اومد."
سینا به اطرافش نگاه کرد و با تعجب گفت:"اینجا کجاست؟"
پدر دستش را در دست گرفت و گفت:"درمانگاه. آنقدر مشغول بازی بودی که متوجه نشدی لوله بخاری جابه جا شده."
سینا یادِ توپ پرتاب کردنش افتاد.
مادر گفت:"خدا را شکر به خیر گذشت. الان می ریم خونه."
وقتی به خانه برگشتند. سینا کیفش را برداشت. تازه یادش افتاد که امتحان دارد.
کتابش را در آورد، تا درس بخواند.
مادر برای پختنِ شام به آشپزخانه رفت.
وقتی برگشت، سینا روی کتابش خوابش برده بود.
( فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون