#داستانِ_کودکانه
🌹شیرین ترین عسل 🌹
در یک دشتِ زیبا وپر گل که چند درخت پیر هم در آن بود.
زنبورهای عسل برروی یکی از درخت ها؛ #کندوی عسل بزرگی ساخته بودند و باهم به ساختنِ عسل های خوشمزه مشغول بودند.
یک روز یکی از زنبورها به نام وِزوِزی؛ گفت :
_مزه عسل های ما تکراری شده . بهتره عسلی خوشمزه تر درست کنیم.
ولی زنبورهای دیگر قبول نکردندو گفتند:
_طعم عسل همین است و بس.
وِزوِزی در دشت به پرواز در آمد.
ودنبال گل های جدید می گشت. رفت ورفت ورفت تا
چشمش به گل نسترنِ زیبایی افتاد.
با خوشحالی به سمتِ گل رفت. اما تا خواست روی آن بنشیند. صدایی شنید:
_از اینجا برو زنبور مزاحم.
با تعجب به اطراف نگاه کرد که دید بلبلی به روی شاخه گل نسترن نشسته .
وِزوِزی گفت:
_من فقط می خواهم شهدش را بنوشم با کسی کاری ندارم.
بلبل مغرور گفت:
_این گلِ زیبا برای من است. کسی حق ندارد به آن نزدیک شود. زود از اینجا برو.
وِزوِزی با ناراحتی از آنجا دور شد.
ودنبالِ یک گلِ دیگر می گشت که غوزه پنبه را دید و به سمتش رفت. کمی آن را بویید ولی بوی خوبی نداشت. می خواست برود. که صدایی شنید:
_زنبور کوچولو بیا به ما کمک کن.
به دنبال صدا گشت که دید مورچه های قرمز؛ می خواهند پنبه دانه ای را به لانه ببرند ولی زورشان نمی رسد.
وِزوِزی با اینکه خیلی کار داشت وباید تمامِ دشت را می گشت؛ به کمکِ مورچه ها رفت و پنبه دانه را برایشان تا لانه برد.
مورچه های قرمز از اوتشکر کردندو پرسیدند :
_تو هم کاری داری که ما کمکت کنیم؟
وِزوِزی گفت:
_ شما نمی توانید به من کمک کنید . چون من دارم دنبال زیباترین وخوشبو ترین گل می گردم تا خوشمزه ترین عسل را بسازم.
یکی از مورچه ها گفت:
_خب من می دانم . که زیباترین وخوشبو ترین گل کجاست.
بعد همراه زنبور راه افتاد واو را به کنارِ
دشت برد. لابه لای گل ها گلی زیبا و خوشبو بود .
وِزوِزی خوشحال شد.از شهد گل نوشید وبه لانه برد و توانست شیرین ترین و خوشمزه ترین عسل را بسازد.
و متوجه شد که کمک کردنِ به دیگران؛ می تواند به نفع خودِ شخص هم باشد .
وقتی زنبورها از عسل جدید خوردند.
سعی کردند از آن به بعد از آن گل زیبا برای ساختنِ عسل استفاده کنند .
(فرجام.پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
الهی سوزد این جانی که دارم
به سوزِ عشقِ جانانی که دارم
الهی این دلِ بی سر و سامان
بگیرد شعله از عشقی فروزان
الهی که دراین آشفته حالی
بیابم من تو را یا رب الهی
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
در پناه خدا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2192048144C55932e6598
#سلام_امام_زمانم
روزها بیتو گذشت وغربتت تاییدشد
چون دعای فــرج ما همه با تردید شد
بـارها نـامـه نـوشـتـم که بیـا اما حیف
معصیت کردهام و غیبت تو تمدید شد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#از_خانه_تا_خدا.... #درس دوازدهم 👇 💎 " کدوم رنج؟ "
ریپلی به جلسه قبل 👆👆🌹
🚥 همونطور که ما دو نوع رنج داریم، در کنارش دو نوع لذّت هم داریم:
✅ لذّت خوب
⛔️ لذّت بد
🔹🔶🔹🔸
🌺 لذّتِ خوب اون لذتی هست که انسان در دنیا بهش میرسه و در آخرت هم به خاطرش لذّت خواهد برد.👇
💞 مثل لذّت ِرابطه مهربانانه با همسر و خانواده
✨و یا مثل لذّتِ عباداتِ مختلف
مخصوصاً زیارتِ اهل بیت علیهم السلام که برای مومن لذّت بخش هست.
💕💖💕
🌺 همیشه سعی کنید توی دنیا تا اونجا که میشه "لذّت های خوب" رو ببرید
⚠️ "اما به هیچ وجه حتّی فکرِ ذره ای از لذّت های بد رو هم نکنید"👉
👆👆👆✔️🔸
* چرا؟
🔻چون لذّت های بد اولاً "انسان رو حقیر و پست میکنن"
🔺و ثانیاً "امکانِ بردنِ لذّت های خوب و زیبا رو از شما میگیرن"
در واقع دیگه نمیتونی لذّت های خوب ببری...😞
🚫🚫🚫
🎴 مثلاً کسی که خدای نکرده سراغ "رابطه حرام با زنان و دختران مختلف" میره
💔 از همسرِ خودش زده میشه و لذّتِ رابطه خوب با همسرش رو از دست خواهد داد.
🌐 خصوصاً در زمانه ما که زمینه این ارتباطات خیلی بیشتر فراهم شده
باید بیشتر مراقبِ فریب های هوای نفس و شیاطین بود....👌
☑️👆📢
🌹 توی زندگی خانوادگی اگه رنجی بهت رسید حتماً یه رنج خوبه
✔️سعی کن با لبخند تحمل کنی تا بزرگ بشی...😊
✅🔷➖💖🌺
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
AUD-20191110-WA0004.mp3
5M
⭕️ نظام تصمیم جدی داره که دیگه به راحتی کسی تایید صلاحیت نشه
💢 منصوبین رهبری بودجه شون دست #دولت هست
اختیارات این دولت از همه دولت ها بیشتر بوده...
حسن عباسی
🚩 @IslamLifeStyles
﷽
✍حاج آقا قرائتی
در امر به معروف و نهی از منکر باید اخلاق مردم را بدانیم و با همه یکسان حرف نزنیم.
یک وقت من یک مثال زدم ،گفتم: گرد گچ که روی آستین شما می نشیند شما با دست و ضربه زدن پاک می کنی. اما اگر دوده بنشیند ، اینطور رفتار کنی دستت سیاه می شود و دوده در لباس فرو می رود. دوده را باید فوت کنی. یعنی بدانی بین گرد گچ و دوده فرق است.
💥با همه نمی شود یکسان صحبت کرد،
باید مخاطب را بشناسیم..
♨️ یکی گفت: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! گفتم: اگه اکثر مردم اشتباه کنن و راه رو اشتباه برن منم باید برم دنبالشون؟!
◽️این حرف درست نیست...
◽️باید دنبال حق و حقیقت رفت...
📖 قرآن میفرماید:
💥أكثر الناس ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ
بیشتر مردم نمی دانند.!
💥أكثر الناس ﻻ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ
بیشتر مردم ناسپاس اند.!
💥أكثر الناس ﻻ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ
بیشتر مردم ایمان نمی آورند.!
💥أكثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ
بیشترشان گناهکارند.!
💥أكثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ
بیشترشان جاهلند.!
💥أكثرهم ﻻ ﻳﻌﻘﻠﻮن
بیشترشان تعقل نمیکنند.!
❗️پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست بلکه در موارد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار می کنند.
✅ پس عزیزان در مسیر حق برویم گرچه تعداد افراد ناحق زیاد باشن...
خدا را بشناسیم...
خدایی ها را بشناسیم...
و حقیقت هرچه بود، دنبال آن برویم.....
والعاقبه للمتقین...
#برادران_پیامبر
#آخرالزمان
#مسعود_عالی
#پیامبر در جمعی از اصحاب نشسته بودند. ایشان با یک شــوقی فرمودند: خدایا برادران من را به من نشان بده. اصحاب گفتنــد:مگر ما برادران شما نیستیم؟⁉️ فرمودند: نه؛ شما اصحــاب هستید. ✅برادران من کسانی هستند که در آخر الـــزمان خواهند آمد که بدون اینکه ما را ببینند بر دین خودشان ایستاده اند.✅
🌺 بعد پیـغمبر فرمود:استقامت هر یک از آنها در دین خود از کندن خار با دست و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر هست ✨آنها #مشعــل_هــای_هدایــت هستند که خداوند آنها را از فتنه های تیره و تار نجات می دهد.✨
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
دریا🌹
باذوقِ کودکانه، پاهای برهنه اش را روی شن های داغِ ساحل گذاشت.
بادباک رنگارنگش را به آسمان فرستاد.
با سرعت شروع به دویدن کرد.
صدای خنده اش، در ساحلِ دریا پیچید.
از کنارِ هر کس می گذشت، برایش کف می زدند.. و شادی می کردند.
قطره آبی از آسمان، روی گونه سرخش نشست. صدای خنده اش بالاتر رفت.
چشم به آسمان دوخت. بادباکِ رنگانگش در کنارِ رنگین کمان، جای گرفته بود.
اینبار، پهنای صورتش را لبخند گرفت.
دلش می خواست خودش هم مثلِ بادبادکش پرواز کند و به رنگین کمان برسد.
پایش با آبِ دریا، تر شد. زیر پایش را نگاه کرد. ناگهان موجی زد و آب تا زانویش بالا آمد. صدای فریادِ شوقش به آسمان بلند شد. اما موجِ بعدی آب را تا زیر چانه اش بالا آورد. وحشت زده فریاد زد.
یکباره زیر پایش خالی شد. به آسمان نگاه کرد. بالا و بالاتر رفت. همراه بادبادک
بر روی رنگین کمان نشست.
زیر پایش دریا را دید. چقدر بزرگ و زیبا بود. با رنگین کمان همسفر بود.
خسته شد. سرش را روی رنگِ سبز بادبادک گذاشت. چشمانش را بست.
صدای مادر را شنید:" دریا جان، بیدار شو. وقتِ شامه"
چشمانش را گشود. دفتر نقاشی زیر سرش بود. مداد رنگی را برداشت.
اول یک دریاو.......
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
ندارم در خورِ یارم بجز یک جانِ ناقابل
که گر امضا کند نذرم؛وجودم هم شود شامل
دعا کردم پذیرا باشد آخر تحفه از من
اگر این قسمتم باشد به دیدارش شوم نائل
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شبتون بهشت
دلتون ارام
خانه هاتون گرم
حاجاتتون روا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون