❗️عمر طلا نیست، بهتر از طلاست
آیت الله مظاهری:
بسياری از مردم #عمر خويش را هدر میدهند و شقاوتمند میشوند. هنگامی که به جهنّم میافتند، درمیيابند که چه بهرهای میتوانستهاند از عمر خويش ببرند و نبردهاند، از اينرو ناله و فرياد آنان بلند میشود و افسوس میخورند.
📖 #قرآن کريم میفرمايد:
و هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصير
(سوره مبارکه فاطر آیه۳۷)
گنهکاران در دوزخ فریاد میزنند پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام میدادیم!
✔️در پاسخ به آنان گفته میشود:
👈آیا بدان اندازه به شما عمر ندادیم که در آن هر کس بخواهد بیدار و هوشیار شود، کافی و بسنده باشد؟
👈و آیا انذارکننده و بیمدهندهای به سراغ شما نیامد؟!
👈اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست!
🔥در جهنّم میسوزند و التماس میکنند که به دنيا بازگردانده شوند ولی التماس آنان ديگر نتيجهای ندارد و ياوری پيدا نمیکنند.
✅ اگر برای ضرورت استفاده از عمر، فقط همين يک آيه را داشتيم، بس بود که بگوييم #عمر بسيار ارزشمند است.
⚡️ ارزش و منزلت عمر، به هيچ چيز ديگری قابل مقايسه نيست. حتی اينکه مشهور است میگويند «عمر طلا است»، جسارت به #عمر است و از ارزش عمر میکاهد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨🌹✨
امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
[هر که بعد از نماز عصر
#هفتاد_مرتبه_استغفار کند ،
یعنی استغفرالله بگوید ،
خداوند گناه هفتاد سال او را می آمرزد
و اگر اینقدر گناه ندارد
از گناهان پدر و مادرش می آمرزد
و اگر آنها هم نداشته باشند
از فامیل او می آمرزد
و اگر اینها هم ندارند
همسایه های او را می آمرزد.]
✨🌹✨
📙 بحارالانوار ج ۸۳
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺🍃سنگريزه ريز است و ناچيز ...
اما اگر در جوراب يا کفش باشد
ما را از راه رفتن باز ميدارد !!!
در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريزاند و ناچيز ...
اما مانع حرکت به سمت
خوبي ها و آرامش ما ميشوند !!!
کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛
نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشي به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛
بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند !!!
آنها را بموقع کنار بگذاريم !
تا از زندگي لذت ببريم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☸️ احکام چادر نازک
♻️ خانمی که هنگام اقامه نماز ، چادر نازک می پوشد و وقتی با لباس آستین کوتاه میباشد تقریبا از زیر چادر بدنش پیداست ولی شخص نماز گزار تصور نمیکند که بانبود نامحرم اشکال داشته باشد.حال وظیفه اش در قبال نماز های قبل که خوانده است ، چیست؟
✍️آیت الله خامنه ای:
اگر با اعتقاد به صحت نماز بوده است نمازهای گذشته صحیح هستند.
✍️آیت الله مکارم:
چنانچه حجاب زير چادر، کامل باشد (پوشيده بودن بدن به جز گردي صورت و دست ها تا مچ) و لباس تنگ و چسبان نباشد نماز با چادر نازک صحيح است وگرنه اشکال دارد و بنابر احتیاط باید آنها رااعاده نماید.
✍️آیت الله وحید:
اگر در یادگیری مسأله کوتاهی کرده است نمازی که به این کیفیّت خوانده است باطل است و باید قضاء نماید.
✍️آیت الله شبیری:
اگر پوشاندن بدن در نماز با آن چادر محقق نشده، باید نمازهایی که به این صورت خوانده است را قضا کند.
📚برگرفته از استفتائات و رساله های توضیح المسائل مراجع تقلید
🌿💕🌿💕
🌺#توکل چه کلمه زیبایی ست
✳️"تو" و "کل"...
👌وقتی "تو" ، "کل" را داری ..
❓به چه می اندیشی؟؟
❓ناراحت چه هستی ؟؟
❓❓غصه چه را می خوری؟؟
✳️وقتی با کلْ ، هستی..
👌با کل جهان هستی ..
با خالق کل دنیا هستی ..
❤️دلت قرص باشد ..
✨چه زیباست "توکل"!!✨
#توکل یعنی :
تمام تلاش و توانت را بکار گیری و در آخر منتظر تصمیم خداوند باشی...
💕زیرا اوست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند...
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_ کودکانه
شب یلدا 🌹
صدای قُل قُل سماور، در اتاق پیچیده بود.
همه دور کرسی نشسته بودند.
علی برای بقیه فالِ حافظ می خواند.
پدر بزرگ، هندوانه را قاچ کرد. سهم همه را داد. پدر از خاطراتِ شب های یلدا می گفت. حسن، هر چه می شنید نقاشی می کرد. با شنیدنِ خاطراتِ پدر، همه می خندیدند.
مهدی پستانکش را گم کرد.
لحافِ کرسی را بالا زد. به دنبالش گشت.
همه جا تاریک بود. با نورِ کم منقل، زیر کرسی را دید.
چند جفت پا که مرتب تکان می خوردند.
لبه تشک را بالا زد. ولی پستانکش نبود.
چهار دست و پا به جلو رفت. دستش به چیزی خورد. با ترس دستش را کشید.
اما با خود گفت"شاید پستانک باشد."
دوباره دستش را جلو برد. صدایی شنید": وای بچه چه کارِ من داری؟"
از شنیدنِ صدای نازک و مسخره، خنده اش گرفت. خندید و گفت:" تو دیگه کی هستی؟"
موش کوچولو نزدیک شد و گفت:" منم دیگه موشی. اصلا خودت کی هستی؟ اینجا چی می خوای؟"
مهدی گفت:" من اومدم خونه بابابزرگم. شب یلداست."
موشی گفت:" آها! می گم تا حالا ندیدمت. پس بگو. حالا این زیر چی می خوای؟"
مهدی گفت:" پستونکم گم شده."
موشی گفت:"پستونک چیه؟"
بعد دستش را نزدیک آورد وگفت:" این؟"
مهدی با خوشحالی پستانکش را گرفت ودر دهانش گذاشت.
یک دفعه پای علی دراز شد و به موشی خورد. موشی محکم به منقل خورد.
مهدی، موشی را گرفت و گفت:" بیا توی بغلم." بعد موشی را از زیر لحاف بیرون آورد. صدای خنده همه به گوش می رسید.
یک سیب از بالای کرسی قِل خورد و افتاد.
موشی آن را برداشت و به مهدی داد.
دوتایی با سیب،ِ توپ بازی کردند.
موشی گفت:"من شب یلدا رو دوست دارم. چون تنها نیستم."
مهدی خندید وگفت:" منم دوست دارم. آخه منم دیگه تنها نیستم."
آنقدر بازی کردند تا
مهدی همان جا خوابش برد.
(فرجام پور)
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
خداوندا توئی آرامِ جانم
تمامِ هستی ام ؛ روحم روانم
همیشه هست امیدم بروصالت
که بی خوابم من از عشقت ویادت
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شبتون نورانی
دلتون آروم
درپناه خدا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون