🔸🔹
💠شرافت علم از منظر آیات
حکمت، گمشده مؤمن
کتاب #معراج_السعاده به زبان ساده
آیه بعدی در رابطه با اهمیت علم و عالم در قرآن مجید مربوط به آیه 269 از سوره بقره است
يُؤْتىِ الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىَِ خَيرًْا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(269)
🔸 حكمت امری است آنچنان محكم ، كه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد،
🔹حكمت را به معنى معرفت و شناختِ اسرار و آگاهى از حقايق و رسيدن به حقّ دانستهاند كه خداوند به بعضى از افراد به خاطر پاكى و تقوا و تلاش عطا مىكند، تا آنان وسوسههاى شيطانى را از الهامات الهى باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخيص دهند و اين خير كثير است.
🔸گرچه مال وثروت خير است، ولى خيرِ كثير، داشتنِ ديد وقدرت تشخيص است. كسانى كه از آن خير انفاق كنند، به خير كثير مىرسند. «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ... يُؤْتِي الْحِكْمَةَ»
🔹حكمت هديهاى كليدى و مادر همهى خيرات است. هركه آن را داشت چيزهاى زيادى خواهد داشت. «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً»
🔸" خدا حكمت را به هر كس كه بخواهد مىدهد"
🔆از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در تفسير اين آيه فرموده كه «حكمت طاعت خدا و معرفت امام است»
🔆 و در حديث ديگرست از آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه كه «معرفت امام است و اجتناب از پناهان و كبائر است »
پ.ن: توضیحات این آیه از تفسیر المیزان و تفسیر نور انتخاب شده است .
💠💠
🔸🔹
💠شرافت علم از منظر آیات
کتاب #معراج_السعاده به زبان ساده
آیه بعدی در رابطه با اهمیت علم و عالم در قرآن مجید مربوط به آیه 43 از سوره عنکبوت است
" وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ"
🔹همه مردم مثلهايى كه در قرآن زده شده را مىشنوند، ولي مَثَلهاى قرآن، عميق است و بايد علاوه بر عموم مردم، دانشمندان نيز در عمق آن بيانديشند. و حقيقت معانى آن و لب مقاصدش را تنها اهل دانش درك مىكنند، آن كسانى كه حقايق امور را مىفهمند، و بر ظواهر هر چيزى اکتفا نمىكنند.
🔸پس درك مثلهايى كه در كلام خدا زده شده نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن و تصور معانى سادهاش هيچ بهرهاى از آن نمىبرند، چون در آن تعمق نمىكنند، بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مىشنوند و مىفهمند، در مقاصد آن تعمق هم مىكنند، و حقايق باريك و دقيقش را درك مىنمايند.
🔹خداوند براى دريافت نكات دقيق قرآن، مردم را به تحصيل علم تشويق مىكند. «وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»
پ.ن: توضیحات این آیه از تفسیر المیزان و تفسیر نور انتخاب شده است .
💠💠
💠 كداميک از شما قويتر است؟
💐کتاب #جهاد_با_نفس
همچون دارویی که موجب بهبودی میشود
🌺🌺🌺
🔆 رسول خدا (ص) بر مردمى گذر كرد و ديد كه آنان با سنگى وزنه بردارى مىكنند. فرمود: اين چه كاريست؟ گفتند: مىخواهيم بدانيم كدام يك از ما قهرمانتر و قويتر است.
🔆🔆رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آيا خبر بدهم كه كدامين شما شديدتر و قويتر است؟
گفتند: بلى يا رسول اللَّه!
حضرت فرمود:
✳️قويترين شما كسى است که
🔶 اگر خوشنود شود خوشنوديش او را در گناه و باطلى داخل نمىكند،
🔶 و اگر خشمگين شود غضبش او را از راه حق بيرون نمىبرد،
🔶و اگر ملك و قدرت پيدا كند بيش از حق خود اخذ و تصرف نمىكند.
📚 وسائلالشیعه، کتاب جهاد با نفس ، ج۱۵، ص361
#قوی_شویم
🔵پ.ن : سخن رسول خدا نفی ورزش و فعالیت بدنی نیست کما اینکه در موارد دیگر به این کار توصیه فراوان شده است بلکه ناظر به این مطلب است که فراتر از قدرت و قوت بدنی، نیز مواردی وجود دارد
💠نفست را از لغزش و شهوت و گناه آزاد کن
💐کتاب #جهاد_با_نفس
همچون دارویی که موجب بهبودی میشود
🌺🌺🌺
🔆 امام صادق عليه السلام فرمود:
نفس خود را از آنچه ضرر دارد باز دار پيش از آنكه از تو مفارقت كند،
و همانطور كه در طلب روزي كوشش میكنى، همانگونه در آزاد كردن نفست (از لغزش و شهوت و گناه و بالاخره از دوزخ) سعی و تلاش کن
و همانا نفس تو در گرو عملت مىباشد.
📚 وسائلالشیعه، ج۱۵، ص297
💠💠
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
✅ چه کار کنیم تا به ویروس «کرونا» مبتلا نشویم و در صورت ابتلا چه اقداماتی انجام دهیم؟
#باز_به_انتظار_تو_جمعه_غروب_میکند
هرچه کردیم نشد کار به جایی برسد
هرچه کردیم نشد یوسف زهرا برسد
مشکل از بار گناه همهی نوکرهاست
هر چه کردیم نشد مهدی زهرا برسد
#بیا_آقا_بدون_تو_هوا_نفس_گیره...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مقام معظم رهبری:
امام خمینی (ره) تا روز آخر بر این اعتقاد بودند که
#آمریکا_شیطان_بزرگ_است
و بر این اعتقاد تا بن دندان معتقد بودند
#شیطان_بزرگ حامی آشوبگران
اعضای مجلس نمایندگان آمریکا قطعنامهای را به تصویب رساندهاند که خواستار حمایت از آشوبها در ایران است.
#مرگ_بر_آمریکا
#حامی_فتنه_گران
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#داستان_کودکانه
دوست مهربان🌹
با صدای قوقولی قوی خروسِ ها از خواب بیدار شد. هنوز در فکرِ خواب دیشبش بود. پدربه خوابش آمد. او را در آغوش گرفت؛ بوسید و قول داد که به زودی می آید.
از آشپزخانه سرو صدا می آمد.
ازجا بلند شد و به آنجا رفت. مادر مشغولِ مرتب کردن کارد وِ بشقاب ها بود. سلام داد و نزدیک رفت.
مادر با لبخند جوابش را داد. نشست واو را بغل کرد. گونه اش را بوسید. موهایش را مرتب کرد و گفت:
_ علی جان، زود صبحانه ات را بخور. امروز خیلی کار داریم. باید حمام کنی و لباسِ نو بپوشی.
با خوشحالی پرسید:
_ بابا میاد؟
مادر گفت:
_نه. دوستِ بابا میاد.
بعد از صبحانه حمام کرد و لباسِ نو پوشید. دست هایش را در جیبِ کتش کرد. منتظر نشست.
صدای زنگ که آمد با خوشحالی از جا پرید. مادر در را باز کرد.
چادرش را مرتب کرد و گفت"
_علی جان، سلام یادت نره.
علی لبخندی زد و جلوی در منتظر ایستاد.
دایی حسین به همراه مهمان ها وارد شد
علی با صدای بلند سلام کرد.
دایی حسین و دوستانش با خوشرویی جوابش را دادند.
اما، دوستِ پدرش جلو آمد و او را بغل کرد و بوسید. علی با تعجب به او نگاه کرد. بوی بابا را می داد.
دایی خندید و گفت:
_چقدر زود با سردار دوست شدی؟
علی به صورت خندانِ سردار نگاه کرد.
چقدر شبیه بابا بود.
مادر تعارف کرد. همه روی مبل نشستند.
سردار به اسباب بازی های علی نگاه کرد و گفت:
_ماشین بازی می کردی؟
علی خندید و گفت:
_بله. همیشه این قرمزه برای بابا بود. با هم مسابقه می دادیم.
سردار روی زمین کنارش نشست و گفت:
_منم ماشین بازی بلدم. من رو بازی می دی؟
علی باخوشحالی ماشین قرمز را به سردار داد.
دایی حسین گفت:
_آقا بفرمایید، بالا بنشینید.
سردار با لبخند نگاهش کرد و گفت:
_هر وقت فرمانده اجازه بده.
و به علی نگاه کرد.
علی خندید و گفت:
_نخیر تازه شروع کردیم.
مادر اشک گوشه چشمش را پاک کرد و به آشپزخانه رفت.
ساعتی گذشت و هنوز علی اجازه نمی داد که سردار برود.
بالاخره مادر گفت:
_علی جان، آقا کار دارند باید جاهای دیگه هم برن.
علی به صورت خندانِ سردار نگاه کرد و گفت:"
_باشه. به شرطی که دوباره بیای با هم بازی کنیم.
سردار صورتِ او را بوسید گفت:
_قول می دم.
دایی حسین از آن دو عکس گرفت.
دوباره جمعه آمد. علی صبح زودتر از خواب بیدار شد. زود به آشپزخانه رفت.
مادر گوشه ای نشسته بود وگریه می کرد.
با ناراحتی به مادر نگاه کرد و گفت:
_امروز دوستم نمیاد؟
مادر او را بغل کرد و گفت:
_نه. دیگه نمیاد. دیشب رفت پیش بابا.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون