🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃
#خانم_عزیز
🌹تا میتونی به همسرت رسیدگی کن!
گمان نکن که هر چقدر همسرت رو تشنه نگه داری وابستهتر میشه!
🌹بلکه کاملا برعکس، روز به روز ازت دورتر و سردتر میشه.
🍃🍃🌹🌹🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃
#سیاست_های_زنانه
👌اخلاق خوش، ظاهر آراستـہ ، مهربانے در ڪلام ، درڪ خستگے ها ، سوال پیچ نڪردن ...
👈از امور مهمی است ڪـہ در هنگام ورود یڪ مرد خستـہ باید مورد توجـہ قرار گیرد!
🍃🍃🌹🌹🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃
🙋♂ آیا فکرهای شهوتآمیز در مورد زنان نامحرم یا فکر فیلمهای تحریک کننده گناه دارد؟
✍ جواب:
تخیّل نامحرم به قصد بر انگیختن شهوت جایز نیست. و بى شک آثار نامطلوبى بر روح انسان مىگذارد.
🌹حضرت على(ع) فرمود: «من کثرفکره فى المعاصى دعته إلیها؛ کسى که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوى خود مىکشند».
🌹حضرت مسیح به پیروان خود فرمود: «موسى بن عمران به شما دستور داد زنا نکنید، اما من به شما سفارش مى کنم فکر زنا را هم نکنید، زیرا کسى که به زنا بیاندیشد، مانند کسى است که در اتاق زیبا و رنگ آمیزى شده اى، آتش روشن کند. در این صورت هر چند ممکن است خانه در آتش نسوزد، لکن دست کم دود آن را سیاه و خراب مىکند».
بنابراین بهتر آن است که انسان از تخیلات شهوانی و فکر گناه خود داری کند تا روح و فکر انسان آلوده نگردد و زمینه گناه فراهم نشود.
🍃🍃🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
✅چیزی که زن دارد
و مرد را تسخیر می کند:
✅ مهربانی اوست نه سیمای زیبایش
✅زن مهربان میتواند خشگمین ترین مردان را آرام کند.
#مهربان_باشید!
🍃❤️ 🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از علیرضا پناهیان
@Panahian_irRozeh-Panahian-SahmeZeynabAzDonya.mp3
زمان:
حجم:
2M
🔻 #روضه | سهم زینب(س) از این دنیا
@Panahian_ir
#داستان_کودکانه
دانه گندم🌹
صدای مرغابی ها کنارِ برکه می آمد.
قورباغه با صدای بلند غور غور می کرد.
مورچه کوچولو از لای علف ها یک دانه ی گندمِ خوشمزه پیدا کرد.
با خوشحالی آن را بیرون کشید.
به طرفِ لانه راه افتاد.
برای خود آواز می خواند"مورچه می ره کار می کنه.
گندم ها رو بار می کنه.
تو لونه انبار می کنه."
زنبورک جلو آمد و گفت:" به به! چقدر قشنگ می خونی؟"
مورچه گفت:"سلام، ممنونم. شما دعوتی به لونه من، می خوام جشن بگیرم. آخه انبارم پر شده."
زنبورک گفت:" ببخشید سلام یادم رفت. سلام دوست خوبم حتما میام."
مورچه با خوشحالی خداحافظی کرد.
دوباره شروع کرد به خواندن.
موشی جلوی لانه اش نشتسه بود. تا مورچه را دید سلام کرد و گفت:" چقدر قشنگ می خونی."
مورچه جواب سلامش را داد و او را هم برای جشن دعوت کرد.
پروانه چرخید و چرخید.
بالای سرِ مورچه رسید و گفت:"سلام. به به! چقدر قشنگ می خونی."
مورچه با لبخند جوابش را داد و او را هم به جشن دعوت کرد.
همه به لانه مورچه آمدند.
مورچه با خوشحالی به آن ها خوش آمد گفت.
پروانه با خود گفت:" من که دانه گندم نمی خورم. مورچه چرا منو دعوت کرد؟"
زنبورک و موشی هم همین فکر را کردند.
مورچه؛ پنجره را باز کرد. به زنبورک و پروانه گفت:" بفرمایید."
آن ها کنارِ پنجره رفتند. پشت پنجره گل های زیبایی را دیدند.
مورچه گفت:" این گل ها را خودم کاشتم.
عطر و بوی خوبی دارند. امیدوارم که شهدِ خوشمزه ای هم داشته باشند."
پروانه و زنبورک، تشکر کردند.
بعد مورچه به انبار رفت. یک گردو را قِل داد و آورد. به موشی گفت:"این هم برای شما دوستِ خوبم."
برای خودش هم دانه گندمِ خوشمزه را آورد.
همه به باغچه رفتند و کنارِ هم روزِ خوبی داشتند.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون