eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلاد امام باقر مبارک 💥💥💥
🌷پیامبر اسلام(ص): ماه رجب برای من ماه استغفار است، پس در این ماه به محضر پروردگار از گناهان خویش طلب مغفرت و آمرزش و توبه نمایید که خداوند بخشنده ی مهربان است.
🌹 امام باقر(ع): از امور حتمى و تغييرناپذير نزد خداوند، قيام قائم ماست. هر كه در گفته من شک كند، خدا را با حال كفر و انكار او ديدار می‌كند. ‌ 📙 الغيبة للنعماني : ۸۶‌/۱۷
✅ امروز اولین روز ماه قمری(ماه رجب) است طریقه نماز اول هر ماه قمری👆 ✅ این نماز تضمین سلامتی از جانب خدا در این ماه است ⏱زمان این نماز امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب
🌸 میلاد امام باقر (علیه السلام) مبارک باد 💫 هدیه به حضرت امام باقر(ع) و ان شاء الله بهره مندی از شفاعت ایشان، ۱۴ صلوات بفرستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-کودکانه بیماری صدای سرفه های نرگس در اتاق پیچید. مادر با سرعت، دمنوش را در استکان ریخت. کمی عسل داخلش حل کرد. برای نرگس آورد. دستمال مرطوبی روی پیشانی اش گذاشت. او چشمانش را بسته بود و سرفه می کرد. زهرا گفت: -مامان ، با این دمنوش خوب می شه. مادر گفت: -بله دخترم. ان شاءالله که خوب می شه. هم برای تب خوبه و هم برای سرفه. البته باید سوپ و غذاهای گرم بخوره. زهرا به چهره سرخ شده نرگس نگاه کرد. آهی کشید. مادر گفت: -البته تو خواهر مهربون هم می تونی براش دعا کنی. زهرا از جا بلند شد و به اتاق رفت. مادر نرگس را آرام بلند کرد. دمنوش را به او داد. او هم با زحمت آن را خورد. مادر به آشپزخانه رفت. سوپ را آماده کرد و برگشت. از زهرا خبری نبود. با تعجب همه جا را نگاه کرد. ولی او نبود که نبود. صدازد: -زهرا، زهرا، کجایی؟ اما جوابی نشنید. به اتاق رفت. در زد و وارد شد. زهرا را دید که چادر نماز مادر، بر سرش است و بر سجاده نشسته. دستان کوچکش را به آسمان بلند کرده و برای خوب شدن نرگس و همه بیمارها دعا می کند. مادر لبخندی زد. به آشپزخانه رفت و ظرفی پر از سوپ برای نرگس آورد. زهرا کنارش نشسته و دستش را روی سر او گذاشته بود. با خوشحالی گفت: -مادر جان، تبش افتاده. نرگس چشمانش را باز کرد و خندید. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا