🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃
💞 #معجزه_چشم_گفتن💞
❣خانم ها بدانند که چشم گفتن درمقابل شوهر یک نوع مدیریت شما در دل همسر است.
💖اگر شما بخواهید شوهرتان را اسیر محبوب خودتان کنید. استفاده از کلمۀ چشم معجزه میکند.
💚چشم از زبان بیرون میآید و شما را روی چشم شوهرتان میگذارد. این تعابیر شاعرانه نیست.
تبعیت زن، خدمت هنرمندانه به خویش است.
💛آنها که جلوی شوهر، سینه سپر میکنند و از شوهرشان تبعیت نمیکنند، الان چه جایگاهی در مقابل همسرشان دارند؟
💔آیا همسرشان از دیدن آنها خوشحال میشود؟
💔آیا از گفتگو با آنها لذت میبرند؟
💝با این کار، جایگاه خانمها پایین نمیآید بلکه چشم گفتن به همسر یعنی:
❤️"حفظ اقتدار مرد"
و
❤️" بالا بردن جایگاه زن"
🍃🍃❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃
🌹﷽🌹
#حدیث_عشق
🍃 هر كس به خانوادهاش نيكى كند، عمرش دراز مىشود...
"امام صادق (ع)"
کافی ج۲ ص ۱۰۵
🍃❤️ ❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃
💠 #مچ_گیر همسرت نباش!
چون او را راستگو نمیکنید!
👌بلکه او یک دروغگوی حرفهای میشود
💠من اگر کیفش را بگردم امنیت ایجاد نمیکنم
بلکه باعث میشوم او سوراخهای امنتری برای قایم کردن پیدا می کند
🍃🍃❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃
#سیاست_همسرداری
👨آقای خانه!
وقتی به خانه برمیگردید از همسرتان بپرسید که آیا روز خوبی را پشت سر گذاشته یا نه؟!
به حرفهایش توجه کنید، اما در مورد کارهایش قضاوت نکنید. با او همدردی کنید، بگذارید هر چه میخواهد گله و شکایت کند.
👸خانم خانه!
حتماً هنگام ورود همسرتان به خانه لبخند به لب داشته باشید، حتی اگر کوهی از مشکلات بر دوشتان سنگینی میکند.
اصلاً خوب نیست که موقع ورود همسرتان به تلویزیون چسبیده باشید و یا در آشپزخانه یا اتاق پنهان شده باشید!
🍃🍃❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اعلام آمادگی حکیم روازاده برای درمان #کرونا در قم
▫️هم روبوسی می کنم هم مرقد می رم.
▫️هنوز مرگ و میر رو ثابت نکردند.
▫️چه بیماری هست که انقد بزرگش کردید.
#حکیم_روازاده
#کرونا
🇮🇷 @IslamLifeStyles
#داستان_کودکانه
یلدا🌹
صدای خنده بچه ها از حیاط می آمد.
مادر بزرگ کنارِپنجره رفت. لبخند زد و گفت:" خدا را شکر. امروز حالِ یلدا خیلی بهتره."
مادر سینی چای را جلوی پدربزرگ گذاشت. پدر بزرگ گفت:" دستت درد نکنه دخترم."
مادر کنارِ پنجره رفت. یلدا و زهرا عروسک بازی می کردند و می خندیدند.
مادر دستش را روی پهلویش گذاشت.
چشمانش را از درد، بست. به آشپزخانه رفت. داروهایش را برداشت و خورد.
صدای فریاد زهرا را شنید.
با سرعت به حیاط رفت.
زهرا داد زد" خاله، یلدا افتاد."
مادر زود رفت. یلدا را بغل کرد. صورتش قرمز شده بود.
مادربزرگ و پدر بزرگ پشت سرش به حیاط آمدند. مادربزرگ گفت:" یا امام حسین:"
مادر اشک می ریخت. پدر بزرگ جلو آمد.
گفت:" من می رم ماشین رو روشن می کنم. زود بیاریدش."
مادر بزرگ چادرش را سر کردِ. یلدا را گرفت. مادر به اتاق رفت. کیف و چادرش را برداشت. به بیمارستان رسیدند.
دکتر یلدا را معاینه کرد. به او سِرم زد.
به آن ها گفت:" باید مواظبش باشید. باید استراحت کند."
مادر روی صندلی نشسته بود.
پهلویش را چسبید. مادر بزرگ لیوان آب را به او داد.
پدر بزرگ گفت:" دخترم، مواظب خودت باش. تو هم باید استراحت کنی. از عملِ پیوندِ کلیه ات چیزی نگذشته."
مادر بزرگ گونه یلدا را بوسید.
به مادر نگاه کرد و گفت:" یلدا هم باید استراحت کنه. امیدوارم، بدنش کلیه را پس نزنه."
بعد کمک کرد تا مادر رویِ تخت دراز بکشد.
مادر دستش را دراز کرد. دستِ مشت شده یلدا را در دستش گرفت.
با خودش گفت:" ان شاءالله خوب می شه و چند روزِ دیگه جشنِ تکلیفش را می گیرم."
یلدا آرام چشمانش را باز کرد.
به مادر نگاه کرد و لبخند زد.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
الهی سوزد این جانی که دارم
به سوزِ عشقِ جانانی که دارم
الهی این دلِ بی سر و سامان
بگیرد شعله از عشقی فروزان
الهی که دراین آشفته حالی
بیابم من تو را یا رب الهی
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
در پناه خدا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2192048144C55932e6598